پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح ۲ ساعت به دسته مانده از خواب برخاستم. گفتم اسب حاضر کنند برویم چشمهعلی. رفتم حمام، رخت پوشیده سوار که شدم یک ساعت به دسته مانده بود. هوا آرام و خوب بود. اسب کهر خانهزاد را سوار شدم. بعد کالسکه کوچک مازندران را سوار شدم.
محمدرحیمخان زند دیروز آمده بود، ملاحظه شد، با محمدکریمخان برادرش. زینالعابدینخان دیرن هم با سوارهاش آمده بود ملاحظه شد. بعد راندیم رو به طرف شمال شهر دامغان. صحرای صاف خوبی بود برای کالسکه؛ میراندم. در این بین حاجی، پسر موسی آمد گفت: «میرشکار آهو خوابانده.» سوار اسب شده، خیلی راه از هردههورده رفتم. از رودخانه چشمهعلی گذشته، بالاخره به میرشکار رسیدیم. آهوها گریخته بودند. رحمتاللهخان گریزانده بود. بعد آهوی دیگری خوابیده پیدا کرد. پیاده شده، خیلی راه به مارُق [شکار] رفتم. سید آقای تنفگدار از دور پیدا شده گریزاند.
خلاصه رفتم به راه افتادم، حال به دره افتادیم که آب چشمهعلی میآید. این طرف آن طرف کوه است، در کوه دست چپ روی سنگ قلعه قدیمی بود، به قدر هفت عدد قوچ بالای سره کوه ایستاده، ما را تماشا میکردند. هیچ راه نبود برای شکارشان.
از آنجا به راه افتادیم. رودخانه همه جا از گودی میآید و کال دارد، پیدا نیست و گلآلود است، صفایی ندارد. بعضی جا به درشکه نشسته، بعضی سواره رفتم تا به ده آهووانو رسیدیم که طرف دست چپ واقع است، زیادش خالصه است باقی رعیتی. نادعلی، پسرخواهر حاجبالدوله در این ده مینشیند. جلو بود با حاجبالدوله بلدی میکرد.
طرف دست راست، کوه منصورشاه پیدا بود، سیاهرنگ [و] بزرگ. مزرعه[ای] هم پای آن کوه بود. دمِ راه کوهی بود مهرنگار اسمش بود، کوه سنگی بلند قشنگی بود. قلعه بالای آن ساخته بودند از قدیم، دیوار و بروج بود. طرف دست چپ در کوه میگفتند قبر لندهور [۱] هست. در جلو کوه بلندی مخروطی پیدا بود، اسمش شاهدارکوه میگفتند و میگفتند دو سه تا سیخ از قدیم بالای آن کوه است. حضرت آنجا کباب خورده است، سیخها حالا هم آنجا هست.
خلاصه خیلی راه رفته به ده آستانه رسیدیم که مال قمرخانم است. ده خیلی معتبر پُردرخت پُرباغ است. از آنجا گذشته، گردنه کوچکی بود. رد شده، چشمهعلی پیدا شد. رفتیم [به] چشمهعلی وارد شدیم. قلعه کوچکی رعیتی در جنب آن ساختهاند؛ سادات مینشینند، متولی آنجا هستند.
بعد از ورود عمارت خوبی به نظر آمد. خاقان مغفور [فتحعلیشاه] ساخته است. به سپهسالار گفته بودم تعمیر کنند، بسیار بسیار خوب تعمیر کرده بودند، مثل تازه. تالار و بالاخانهها جنبین بسیار خوشترکیب در میان حوض ساخته بودند. سکوی بزرگی زیر چنار و تبریزیهای قوی پُرسایه ساخته بودند. سردری در پایین حوض طولانی بزرگ ساخته بودند، تخت کوچکی بود. جای سُم اسب حضرت میگفتند آنجاست. سم را دیدیم روی سنگ نقش بسته است، از وسط شکسته است. مردم آنجا آب ریخته میخوردند. آب زیادی از اطراف درآمده به حوض میریزد و تخمینا ده پانزده سنگ آب دارد. آب صاف خوب اما آبش گوارا نیست. ماهیهای بسیار بزرگ توی حوض بود.
عکاسباشی عکس عمارت را انداخت. مسجد و محرابی هم جنب عمارت دمِ در، خاقان ساخته است، ثوابش را وقف اجداد خود کرده است، یعنی مسجد داخل باغ و عمارت است. حمامی هم دارد. درختهای تبریزی بسیار بسیار قوی و بلند دارد که الی حال هیچ جا دیده نشده بود. چنارهای بزرگ، زبانگنجشکهای بسیار قوی که صحن عمارت را پُرسایه کردهاند. تبریزیهای اطراف دریاچه دراز، پایین سرشان قدری خوشکیده است.
طولوزون، یحییخان، امینالملک، عینالملک، تیمورمیرزا، محمدعلیخان، آقا علی، عکاسباشی، حاجبالدوله، حسینخان، افشاربیک، محقق، میرزا علیخان، نوری و غیره بودند. آقا دایی [و] یوسف [هم بودند]. اشتها نداشتم، کم ناهار خوردم. قدری گردش کرده نماز کردم.
اطراف چشمهعلی صحرا دارد. آهو زیاد دارد. در کوهها ارقالی بسیار دارد. بز، خوک، همه چیز دارد. کوههای زیاد امروز دیده شد، زیاده از حد. کوههای خوشترکیب سنگی پُرسایه، بعضی مجرد، بعضی زنجیره معلوم بود که محل و خانه شکار است. دو بچه خوک سوارهها آورده بودند.
چهار ساعت و نیم به غروب مانده سوار شده به اسب میمون، برگشتم. میرشکار، شهابالملک، رحمتاللهخان، محمدرحیمخان و غیره بودند. رسیدیم به ده آهووانو، رفتم آنجا. چشمه بود، پیاده شده قدری نشستم. هوا خیلی گرم بود، قدری پاها را شسته، آبلیمویی خورده، بعد سوار شدیم به اسب آقامیرزاهاشمی؛ در راه دیوانگی میکرد. بعد رسیدیم به راه، سوار کالسکه شده رفتم.
چشمه ابتدا صاف است؛ نیم فرسنگ که میرود گلآلود میشود.
خلاصه غروبی وارد منزل شدم. چهار فرسنگ راه است. حبیب دیوانه را دیدم، با اسبی در دست. آقا مردک غلامبچه با پدرش از طهران آمده بود. شب را خسته بودم، زود خوابیدم. شمسالدوله بله شد.
امروز بُنه طمسون [۲] میآمد از این راه به اردو، ملاحظه شد.
در تالار سنگ مرمر نصب کردهاند، یکی قصیده است که آخر تاریخش این است و همای [۳] شاعر گفته است:
جست اتمام و رقم زد بهر تاریخش هما/ این بنا قصر جنان این چشمه آب سلسبیل
در مسجد هم دو سنگ کندهاند، یکی سنگ وضعیت مسجد، ممدوح اجداد فتحعلیشاه، یکی شعر است. تاریخ مقطع این است:
غرض چون شد تمام از بهر تاریخش هما گفت/ ز امر قبله عالم بنا شد کعبه دیگر
پینوشت:
۱- مقبره لندهور بن سعد در قله این کوه واقع شده است. (استرابادنامه، ص ۶۳)
۲- T. Thomson شارژدافر [کاردار] و نایب سفارت انگلیس در تهران. (المآثر و الآثار، ص ۳۳۲)
۳- میرزا صادق وقایعنگار مروزی متخلص به هما بود و در سال ۱۲۵۰ ق. وفات یافت. (شرح حال رجال ایران، ص ۳۹۳)
منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه، از ربیعالاول ۱۲۸۳ تا جمادیالثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۳۹۷، صص ۱۶۹-۱۷۲.