صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۷ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۶۱۱۳۵۱
تاریخ انتشار: ۱۸ : ۲۱ - ۱۷ فروردين ۱۴۰۰
متن کامل پیام رادیویی دکتر مصدق درباره نهم اسفند؛
هم‌وطنان عزیز روز نهم اسفند گذشته به این عنوان که دکتر مصدق می‌خواهد اعلیحضرت همایون شاهنشاهی را به خارج روانه کند عده‌ای جلوی کاخ اختصاصی آمده بودند و قصدشان این بود که در موقع خروج از کاخ کار مرا یکسره سازند... روز اول مرداد ۱۳۳۱ که احساسات مردم به اوج عظمت خود رسیده بود و همه از جریان آن واقعه استحضار کامل دارند برای این‌که به کلی رفع نگرانی از اعلیحضرت بشود و دشمنان مملکت در این موقع که ما گرم مبارزه با اجنبی هستیم هر روز نتوانند به نوعی ذهن ایشان را مشوب نموده اختلافی میان دربار و دولت بیندازند و از این راه به اساس نهضت ملی ضربتی برسانند این شرح را: «دشمن قرآن باشم اگر بخواهم بر خلاف قانون اساسی عملی کنم و هم‌چنین اگر قانون اساسی را نقض کنند و رژیم مملکت را تغییر دهند من ریاست جمهور را قبول نمایم.» در پشت کلام‌الله مجید نوشته و آن را به حضورشان فرستادم...
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ ساعت دو و نیم بعدازظهر روز دوشنبه هفدهم فروردین ۱۳۳۲ دکتر مصدق درباره حوادث منجر به نهم اسفند سال پیش [۱۳۳۱] پیامی را از طریق رادیو خطاب به مردم ایراد نمود. متن این پیام را که همان روز در روزنامه اطلاعات منتشر شد در ادامه می‌خوانید:

هم‌وطنان عزیز روز نهم اسفند گذشته [۱۳۳۱] به این عنوان که دکتر مصدق می‌خواهد اعلیحضرت همایون شاهنشاهی را به خارج روانه کند عده‌ای جلوی کاخ اختصاصی آمده بودند و قصدشان این بود که در موقع خروج از کاخ کار مرا یکسره سازند، ولی به هدف نرسیدند. پس از آن جلوی خانه خود این‌جانب آمدند و باز کامیاب نشدند.

گرچه توضیحات راجع به تصمیم این مسافرت را همان شب در جلسه خصوصی مجلس شورای ملی داده‌ام، ولی نظر به این‌که رسما و کاملا منتشر نشد و حتی به مردم چنین وانمود کردند که ابتکار این مسافرت با این‌جانب بوده و اختلاف شخصی بین اعلیحضرت همایونی و این‌جانب وجود دارد این است که لازم می‌دانم چگونگی را برای روشن ساختن اذهان عمومی به استحضار هم‌وطنان عزیز برسانم.

هم‌وطنان عزیز به خوبی واقف‌اند اگر این‌جانب تصدی نخست‌وزیری را با کبر سن و ضعف مزاج به عهده گرفتم برای این بود که قانون ملی شدن صنعت نفت را سرانجام دهم و همان‌طور که بار‌ها متذکر شده‌ام صلاح ندیدم که با وجود جنگ در جبهه خارجی دست به اصلاحات داخلی که موجب تشنجات بزرگی است بزنم و جنگ در دو جبهه را بر ملت ایران تحمیل نمایم از این رو تا سرحد امکان کوشیدم که در امور داخلی وضع موجود را حفظ کنم، ولی در همان اوایل در نتیجه احساس عدم امنیت برای شخص خود در مجلس متوقف شدم و رئیس شهربانی وقت را از کار برکنار کردم. پس از آن جناب آقای علاء وزیر دربار مرا در مجلس ملاقات نموده در ضمن مذاکراتی که به عمل آمد اظهار نمودند: «اوضاع خوب نیست مبادا ترتیبی پیش آید که کشور ما جمهوری شود.» بدین جهت برای این‌که خاطر شاهانه نگران نباشد در چهارم خرداد ۱۳۳۰ شرحی بدین مضمون:

«پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی.

چون مدت خدمت چاکر به محض خاتمه کار نفت به سر خواهد رسید برای ریاست شهربانی کل کشور به هیچ وجه نظری نمی‌تواند به عرض برساند و تعیین آن فقط منوط به اراده ملوکانه است.»عرض نموده فرستادم.

دو سه روز به قضیه ۲۳ تیر بیش‌تر نمانده بود که اعلیحضرت خودشان رئیس شهرانی را تعیین فرمودند و بعد قضیه ۲۳ تیر در تهران پیش آمد و این حادثه بهانه‌ای شد که مجلس علیه دولت مخالفت‌های شدید آغاز کنند. این‌جانب از پیشگاه شاهانه مجازات رئیس شهربانی را خواستم مشارالیه به دادگاه نظامی فرستاده شد، ولی دادگاه او را تبرئه کرد.

در موضوع اداره امور ارتش نیز مدت‌ها رویه گذشته را پیروی کردم، ولی رفته رفته تحریکات بر ضد دولت توسعه پیدا کرد به طوری که پس از مراجعت از آمریکا مذاکراتی که در یک جلسه شش‌ساعتی با حضور اعلیحضرت همایونی به عمل آمد به این نتیجه رسید که انتخابات مملکت در همه جا به طور آزاد و بدون این‌که توصیه‌ای برای انتخاب اشخاص به فرمانداران و فرماندهان ارتش بشود صورت گیرد؛ ولی در خلال انتخابات مشهود گردید که بعضی از افسران در پاره‌ای از نقاط به اوامر دولت وقعی نمی‌گذارند و به وسایل مختلف در حق مشروع مردم دخالت می‌نمایند به طوری که موقع عزیمت به لاهه انتخابات ۵۵ کرسی مجلس صورت نگرفت.

در ایام توقف در لاهه تحریکات بر ضد دولت به شدت جریان داشت که حتی نبی‌الله ضارب (۱) را تلقین کرده بودند که در دادگاه اعتراف کند که در جرم منتسب به او این‌جانب شرکت داشته‌ام و منظور این بود که این خبر را مطبوعات خارجی در همه جا منتشر کنند تا دیوان بین‌المللی دادگستری وقعی به مدافعات نماینده ایران نگذراد و به جهانیان نشان دهند که مدافع دولت ایران آن کسی است که در این قبیل توطئه‌ها شرکت داشته است.

پس از مراجعت از لاهه این تحریکات به منتهای شدت خود رسید و مسلم شد که بدون وسایل رئیس دولت نمی‌تواند مسئول حفظ امنیت و انتظامات باشد، از این رو ناچار شدم که درخواست تصدی وزارت جنگ را شخصا بنمایم و در روز ۲۶ تیر که نظر خود را به عرض ملوکانه رسانیدم فرمودند: «خوب است اول من چمدان خود را ببندم بروم بعد شما این کار را تقبل کنید.» به عرض رسید: «وقتی اعلیحضرت اعتماد دارند که من در رأس دولت باشم چگونه اعتماد ندارند که وزارت جنگ را که جزئی از دولت است تصدی نمایم؛ بنابراین خوب است مرا از تصدی ریاست دولت معذور بدارند و به هر نحو که مقتضی می‌دانند عمل فرمایند.» پس از مذاکرات زیاد چنین قرار شد؛ اگر تا ساعت هشت آن روز خبری از طرف اعلیحضرت نرسید من استعفای خود را بفرستم و الا به کار ادامه دهم. موقع مرخصی از من خواستند اگر وقایعی رخ داد آن‌چه را که در خیر شاه لازم است خودداری نکنم. عرض شد که: «من به پدر شما در دوره ششم قسم نخوردم، ولی به شما که مرا از زندان پدر خود نجات داده‌اید در دوره چهاردهم قسم خورده‌ام و بدون قسم نیز همیشه به اعلیحضرت وفادار بوده‌ام.»

ساعت هفت رسید، چون خبری از اعلیحضرت نرسید استعفای خود را با ذکر علت فرستادم و بر طبق اطلاعات بعدی همان روز با قوام داخل مذاکره شدند که نتیجه آن مذاکرات منجر به وقایع سی‌ام تیر گردید.

پس از این‌که به اراده ملت مجددا این‌جانب مامور تشکیل دولت شدم روز اول مرداد ۱۳۳۱ که احساسات مردم به اوج عظمت خود رسیده بود و همه از جریان آن واقعه استحضار کامل دارند برای این‌که به کلی رفع نگرانی از اعلیحضرت بشود و دشمنان مملکت در این موقع که ما گرم مبارزه با اجنبی هستیم هر روز نتوانند به نوعی ذهن ایشان را مشوب نموده اختلافی میان دربار و دولت بیندازند و از این راه به اساس نهضت ملی ضربتی برسانند این شرح را: «دشمن قرآن باشم اگر بخواهم بر خلاف قانون اساسی عملی کنم و هم‌چنین اگر قانون اساسی را نقض کنند و رژیم مملکت را تغییر دهند من ریاست جمهور را قبول نمایم.» در پشت کلام‌الله مجید نوشته و آن را به حضورشان فرستادم؛ ولی با این حال تا آثار جریان سی‌ام تیر و احساسات بی‌شائبه مردم اثر خود را در افکار باقی نگه داشته بود از هیچ کجا کارشکنی و بهانه‌جویی نمی‌شد، ولی بعد از مدتی مجددا در مجلس سنا بعضی از نمایندگان انتصابی بنای مخالفت را گذاشته و موجبات تضعیف دولت را فراهم می‌آوردند.

 

وزیر دربار اظهار نمودند که اعلیحضرت می‌خواهند مسافرتی به خارج بفرمایند

در خلال این احوال یک روز صبح آقای علاء وزیر دربار در ضمن ملاقات خود اظهار نمودند که اعلیحضرت می‌خواهند مسافرتی به خارج بفرمایند، عرض کردم: «علت این مسافرت چیست؟» گفتند که: «اعلیحضرت از بی‌کاری خسته شده‌اند.» عرض کردم: «چه کاری در این مملکت ممکن است اعلیحضرت را مشغول کند؟ دولت همیشه به وظیفه خود عمل نموده و کار‌هایی که باید از مجاری دربار بگذرد به عرض رسانیده است و اگر مسائلی قبلا به عرض نرسیده از نظر رفع محظورات بوده است فی‌المثل موضوع بسته شدن کنسول‌گری‌های انگلیس در تهران در موقع به عرض نرسید و علت این بود که اگر خارجی‌ها به دربار مراجعه می‌کردند از دو حال خارج نبود: چنان‌چه تقاضای آن‌ها پذیرفته می‌شد مورد پسند ملت نبود و اگر نمی‌شد، مستقیما اعلیحضرت خود را با سیاست خارجی طرف کرده بودند و مصلحت این بود که بار این مسئولیت را دولت طبق وظیفه قانونی که داشت عهده‌دار شود مخصوصا این‌که وضعیت چنین ایجاب می‌کرد که تا تصمیم دولت به سفارت انگلیس ابلاغ نشود موضوع محرمانه و مستور بماند.»

ضمنا آقای وزیر دربار یکی دیگر از دلایل مسافرت را کسالت اعلیحضرت و هم‌چنین علیاحضرت ملکه و لزوم پاره‌ای معاینات طبی ذکر نمودند و من این‌طور اظهار نمودم که «خوب است اول علیاحضرت مسافرت فرمایند چنان‌چه لزوم پیدا کرد اعلیحضرت هم بعد مسافرت بفرمایند.»

 

بازنشسته شدن شماری از افسران ارتش

چیزی نگذشت که مشاهده شد تحریکاتی بر علیه شخص این‌جانب و تضعیف دولت از قبیل مذاکرات بعضی از نمایندگان قبل از دستور در مجلس و تجمع عده زیادی از افسران مسلح بازنشسته در اغلب روز‌ها جلوی خانه این‌جانب و غائله ابوالقاسم بختیار در خوزستان و تحریک عناصر مفسده‌جو به وسایلی که مخالفین دولت در دست داشتند جریان دارد.
در این‌جا لازم می‌دانم چگونگی بازنشسته شدن این افسران را توضیح دهم.

هنگام تصدی وزارت جنگ به اعلیحضرت همایونی عرض شد که: «چون این‌جانب سابقه‌ای در وزارت جنگ ندارم و نظریات اعلیحضرت را نیز می‌خواهم در امور آن‌جا کاملا رعایت نمایم خوب است سه نفر از امرای طرف اعتماد خود را معرفی فرمایند که این‌جانب در کار‌های آن وزارتخانه با آن‌ها مشورت نمایم لذا آقایان سپهبد نقدی، سپهبد آق‌اولی وسرلشگر بهارمست برای این کار تعیین شدند و بعد موضوع اصلاحات و تقلیل بودجه پیش آمد، چون هر رسته از واحد‌های نظامی پنج نفر را از بین خود انتخاب نمودند که به سوابق افسران آن واحد رسیدگی شود و نظر بدهند پس از آن‌که نظریات مزبور رسید این‌جانب دیدم عده بالنسبه زیادی را پیشنهاد کرده‌اند که بازنشسته شوند از سه نفر مشاورین فوق‌الذکر و دو معاون وزارت دفاع ملی که هیأت مشاوره را تشکیل می‌دادند تمنا نمودم به موضوع دقیقا رسیدگی و بررسی نمایند چنان‌چه عده زیادی هم بازنشسته نشوند برای دولت‌های بعد مجال خواهد بود که به سوابق آن‌ها رسیدگی کنند، ولی توجه فرمایند که بر خلاف قانون کسی بازنشسته نشود و آن‌ها پس از چندین روز مطالعه و رسیدگی پیشنهاد نمودند که از بین آن عده فقط ۱۳۶ نفر بازنشسته شوند که بعد از تصویب اعلیحضرت به موقع اجرا گذاشته شد و زاید است عرض کنم که این‌جانب شخصا حتی یک نفر از این عده را نمی‌شناختم و هنوز هم نمی‌شناسم.

 

خبر محرمانه

دولت، چون می‌دید هر روز دامنه تحریکت وسعت پیدا می‌کند و می‌خواهند موجبات تضعیف او را فراهم سازند ناگزیر شد که از این تحریکات جلوگیری کند، لذا از دربار نماینده‌ای خواستم که وضعیت را به عرض اعلیحضرت برسانم چنان‌چه چاره‌جویی نشد ضمن یک پیام مراتب را به عرض ملت برسانم و از ملت کسب تکلیف نمایم.

روز جمعه اول اسفند [۱۳۳۱] با حضور ۳ تن از نمایندگان مجلس شورای ملی مراتب به فرستاده اعلیحضرت همایونی گفته شد و چند روز گذشت تا این‌که روز سه‌شنبه پنجم اسفند مقارن غروب هفت نفر از نمایندگان فراکسیون نهضت ملی به منزل این‌جانب آمده اظهار نمودند که به دربار رفته‌اند و اعلیحضرت مراتب پشتیبانی خود را تایید و وعده هرگونه مساعدت را داده‌اند. در خلال این احوال یکی از آقایان نمایندگان را از دربار پای تلفن خواستند و ایشان پس از مراجعت اظهار نمود: «خبری دارم که قول شرف از نمایندگان می‌گیرم محرمانه بماند و آن این است که اعلیحضرت تصمیم گرفته‌اند مسافرتی به خارج بفرمایند و آقایان وزیر دربار و والاتبار هم می‌آیند که در این مورد با نخست‌وزیر داخل مذاکره شوند.» طولی نکشید که آقایان مزبور به منزل این‌جانب آمدند و مذاکراتی به عمل آمد که نتیجه این شد.

صبح روز بعد این‌جانب شرفیاب شدم که این شرفیابی چهار ساعت به طول انجامید. نظریات اعلیحضرت این بود که توقف‌شان در ایران موجب خواهد شد که عده‌ای به دربار رفت و آمد کنند و این رفت و آمد سبب شود که در جامعه سوءتفاهماتی حاصل گردد بنابراین صلاح شخص خودشان و مملکت در این است مسافرتی که از دو ماه تجاوز نکند برای استراحت و معاینه طبی به خارج بفرمایند. ضمنا احتمال می‌دادند که در ایام مسافرت مسئله نفت هم حل می‌شود و پس از مراجعت دیگر محظورات و مشکلاتی باقی نمی‌ماند مخصوصا فرمودند که این مذاکرات باید به قدری محرمانه باشد که احدی مطلع نشود و برای این‌که کاملا در استتار بماند با طیاره مسافرت نخواهند کرد، زیرا تهیه جا در طیاره سبب خواهد شد که مردم نه فقط از مسافرت بلکه از روز و ساعت حرکت هم مطلع گردند و به این لحاظ مسافرت با اتومبیل را در نظر گرفتند که به عنوان مسافرت به رشت از تهران خارج شوند و به سمت بغداد حرکت فرمایند.

پس از آن فرمودند که «برای مسافرت دو ماه چهل هزار دلار، و ده هزار دلار هم برای مخارج مقدماتی که مجموعا پنجاه هزار دلار باشد لازم است.» که قرار شد روز حرکت ده هزار دلار از بانک ملی گرفته تقدیم شود و چهل هزار دلار دیگر را بعد که تصویب‌نامه هیأت‌وزیران صادر شد ارسال نمایم؛ و باز چنین قرار شد که یکی از دول رسما از اعلیحضرت دعوت کند و مذاکراتی نیز در این زمینه به وسیله وزارت امور خارجه انجام گرفت و هنگام مرخصی فرمودند: «روز حرکت یا شنبه نهم اسفند و یا یکشنبه دهم خواهد بود.»

 

شورای سلطنتی

روز پنج‌شنبه با آقای وزیر دربار ملاقاتی دست داد و درباره شورای سلطنتی که در غیاب اعلیحضرت باید وظایف مربوط به سلطنت را انجام دهد مذاکراتی به عمل آمد و پیشنهاد نمودند که عضویت این شورا را که مرکب از سه نفر یکی از والاحضرتان شاهپور‌ها و وزیر دربار و این‌جانب خواهد بود بپذیرم و، چون بعد در تعداد اعضا و اشخاص آن نظرات دیگری اظهار نمودند این‌جانب از قبول عضویت معذرت خواستم و حق همین بود، زیرا شورای سلطنتی از دولت مجزا و نخست‌وزیر نمی‌بایست در آن دخالت نماید؛ و باز صبح شنبه نهم اسفند اول وقت ملاقاتی دست داد و اظهار نمودند که امروز اعلیحضرت قصد عزیمت دارند و صورت گذرنامه‌هایی را که باید تهیه شود دادند و گفتند هم‌چنین قرار شده است که یک ساعت و نیم بعدازظهر این‌جانب برای صرف ناهار شرفیاب شوم و دو ساعت و نیم بعدازظهر وزرا برای تشریفات موقع حرکت حاضر باشند و ساعت سه بعدازظهر هم موکب همایونی حرکت فرمایند.

پس از آن، حضرت آیت‌الله بهبهانی به وسیله تلفن سوال کردند: «آیا اعلیحضرت می‌خواهند به خارج مسافرتی بنمایند؟» چاره‌ای نداشتم مگر این‌که بگویم «شنیده‌ام». گفتند: «چرا مانع نمی‌شوید.» جواب دادم: «دولت نمی‌تواند از تصمیم اعلیحضرت جلوگیری کند. خودتان با دربار مذاکره بفرمایید.»

سپس روسای ستاد آرتش، شهربانی، فرماندار نظامی، حتی رئیس کلانتری ناحیه کاخ را خواسته و به هریک از آن‌ها جداگانه دستورات کافی برای حفظ انتظامات اطراف کاخ و خانه خود دادم که مبادا هنگام حرکت اتفاق ناگواری روی دهد.

مجددا دو ساعت قبل از ظهر آقای وزیر دربار چند کلمه به زبان فرانسه با تلفن صحبت کردند و گفتند: «گوشی را به اعلیحضرت می‌دهم که فرمایشاتی دارند، بفرمایند.» اعلیحضرت فرمودند: «چون می‌خواهم ظهر حرکت کنم شما به جای یک ساعت و نیم بعدازظهر، ظهار شرفیاب شوید.» عرض کردم: «آقایان وزرا هم شرفیاب بشوند؟» فرمودند: «ضرری ندارد.» در این گیر و دار خبر تشکیل جلسه خصوصی مجلس رسید که وکلا از جریان عزیمت مستحضر گردیدند.

 

جمعیت به در خانه این‌جانب هجوم آوردند

به طوری که مقرر فرموده بودند ظهر این‌جانب رفتم. اعلیحضرت و علیاحضرت وارد تالار شدند. پس از چند دقیقه مذاکره فرمودند: «هیأت‌رئیسه نامه‌ای از مجلس آورده می‌خواهند مانع مسافرت من بشوند و من می‌خواهم آن‌ها را ندیده حرکت کنم.» عرض کردم: «بهتر آن است که آن‌ها را بپذیرید، اگر دلایلی برای انصراف از مسافرت اظهار نمودند قبول بفرمایید.» اعلیحضرت برای پذیرفتن آن‌ها تشریف بردند و یک و نیم ساعت بعد مراجعت و فرمودند که: «برادرانم از مسافرت من اطلاع نداشتند و حالا برای وداع آمده‌اند. خوب است هیأت وزیران بیایند که من بتوانم بعد بروم با آن‌ها وداع نمایم.» هیأت وزیران وارد تالار شدند و پس از اصغای بیانات ملوکانه و عرایض این‌جانب اعلیحضرت برای وداع تشریف بردند و هیأت وزیران هم از تالار خارج شدند. چون روز پنج‌شنبه با آقای وزیر دربار قرار شده بود هیأت وزیران موقع حرکت حضور داشته باشند، به وسیله رئیس تشریفات دربار استفسار شد، فرمودند که: «دیگر با هیأت وزیران کاری نیست.» این بود که ساعت یک بعدازظهر قبل از آقایان وزرا این‌جانب از کاخ خارج شدم و هنوز به در نرسیده بودم که صدای جمعیتی به گوشم رسید و موجب تعجب گردید، زیرا با دستوراتی که به مامورین انتظامی داده بودم چنین وضعیتی را انتظار نداشتم. در ضمن این‌که فکر می‌کردم بروم یا برگردم. یکی از کارمندان دربار که از خارج وارد شده بود از پهلوی من گذشت. سوال کردم: «آیا ممکن است مرا راهنمایی کنید که از در دیگر خارج شوم؟» با کمال خوش‌رویی و محبت قبول کرده و مرا به در دیگر سمت شمال که به چهارراه حشمت‌الدوله باز می‌شود هدایت نمود. پس از آن کسی را فرستادم اتومبیلم را مقابل این در آوردند. افرادی که مقابل درِ معمولی که سمت جنوب کاخ است جمع شده بودند به محض این‌که اتومبیل به سمت درِ شمالی حرکت نمود دنبال آن آمدند، ولی قبل از این‌که به آن‌جا برسند، این‌جانب سوار شده به خانه مراجعت کردم و آن‌ها در جلوی همان در توقف نمودند که بعد شنیدم گفته بودند: «مرغ از قفس پرید».

عده‌ای پاسبان در سمت شمال چهارراه حشمت‌الدوله که به طرف خانه این‌جانب می‌آید بودند و مانع از عبور جمعیت می‌شدند که در این اثنا والاحضرت شاهپور حمیدرضا از آن در خارج شده دلیل توقف قوای انتظامی را در آن‌جا سوال کرد و گفت: «مردم آزادند به هر کجا که می‌خواهند بروند.» این بود که پس از مرتفع شدن مانع، جمعیت به در خانه این‌جانب هجوم آوردند.

در این‌جا لازم است گفته شود که در پیشاپیش این عده چند نفر افسر حاضر به خدمت و بازنشسته و چند تن چاقوکش معروف حرکت و قریب یک ساعت سعی می‌کردند که در را شکسته وارد خانه شوند. در آهنی بود و موفق نشدند. عده‌ای هم مشغول شکستن در خانه پسرم که چوب و مجاور در آهنی است بودند و قسمتی از آن را شکستند، ولی نمی‌دانستند که از این در هم می‌شود به حیاط من آمد. به محض این‌که در را شکستند ساکنین خانه به حیاط من آمدند و پسرم گفت: «چون هدف این اشخاص شما هستید اگر شما از این خانه بروید تنها نه فقط کسان شما بلکه جان عده‌ای از کارمندان نخست‌وزیری هم که در این‌جا هستند محفوظ خواهد ماند.» این بود که از خانه خود به خانه مجاور و از آن‌جا به ستاد ارتش رفتم.

پس از عزیمت من، چون هنوز اشرار از حرکت من اطلاع پیدا نکرده بودند به وسیله ضرباتِ جیپِ قسمتِ بخشِ خونِ بهداری وزارت دفاع ملی که راننده دولتی و یک چاقوکش معروف در آن بود در آهنی خانه را شکسته و چند نفر نظامی که در خانه بودند ناگزیر به تیراندازی شدند و آن افراد که به وسیله تطمیع از خارج و داخل جمع‌آوری شده بودند، چون هدف معینی نداشتند فرار کردند.

در این‌جا لازم است عرض کنم که در تمام این مدت رئیس ستاد ارتش که باید حاضر به خدمت باشد در کاخ اخصاصی متوقف بود و بر طبق گزارش رسمی فرمانداری نظامی وسایلی را که برای حفظ نظم و جلوگیری از اشرار خواسته بود در اختیار او نگذاشته بودند و موقعی از اشرار خواستند جلوگیری کنند که مدتی قبل این‌جانب از خانه رفته بودم.

 

منظور محرکین عقیم ساختن نهضت ملی ما می‌باشد

بدین ترتیب هم‌وطنان عزیز متوجه می‌شوند که شایعه اختلاف شخصی این‌جانب و اعلیحضرت همایونی مفهومی نداشته و در تصمیم اعلیحرت به مسافرت این‌جانب مداخله‌ای نداشتم.

حال چرا این اکاذیب را انتشار می‌دهند و چرا کوشش در استقرار مشروطیت ایران را به صورت اختلاف بین شاه و نخست‌وزیر جلوه‌گر می‌سازند علت دیگری دارد که اکنون به اطلاع هم‌وطنان عزیز می‌رسانم.

حوادث اخیر معلول یک سلسله تحریکات و دنباله یک رشته دسایسس است که از بدو تشکیل دولت حاضر هر روز به نوعی جلوه‌گر شده و منظور محرکین اصلی همواره هدف واحدی بوده و آن عقیم ساختن نهضت ملی ما می‌باشد.

دول استعمارطلب هر کجا که بخواهند مقاصد خود را پیش ببرند نقشه‌هایی دارند که هر یک از آن‌ها با اوضاع و احوال روز تطبیق کند آن را انتخاب نموده به موقع اجرا می‌گذارند و از هرگونه اختلاف و اختلال داخلی کشور‌ها سوءاستفاده می‌نمایند.
در طول یکصد و پنجاه سال اخیر در این مملکت با کسانی که به حمایت منافع وطن خویش برخاسته‌اند با حربه‌های گوناگون مبارزه کرده‌اند و هر یک از آن‌ها را به نوعی از میان برده‌اند.

یک نظر اجمالی به حوادثی که در قرن اخیر در ایران روی داده است به خوبی نحوه عمل سیاست شوم خارجی را در ایران معلوم می‌کند و با مقایسه اوضاع و احوال و مقتضیات عهد یک حقیقت مسلم را که تکرار وقایع تاریخی است روشن و آشکار می‌سازد.

کسانی که از جریان زندگی سیاسی این‌جانب مستحضرند به خوبی می‌دانند که انگلیس‌ها در اجرای مواد برنامه استعماری یک قسمت از مساعی خود را از سال‌ها پیش یعنی چند سال قبل از کودتا تا امروز برای مایوس و مغلوب کردن این‌جانب همواره مصروف داشته‌اند از قبیل دسایسی که علی‌رغم اختیاراتی که در دوره چهارم تقنینیه برای تصویب قانون موقت تشکیلات وزارت دارایی و موازنه بودجه و تصفیه کارمندان آن وزارتخانه از مجلس به این‌جانب داده شده بود به کار برده و پس از آن موجبات سقوط کابینه را که این‌جانب عضویت آن را داشتم فراهم آوردند و تمامی آن اصلاحات بی‌نتیجه ماند؛ و نیز مشکلات و محظوراتی که در دوره پنجم و ششم تقنینیه برای انجام وظیفه داشته‌ام که منجر به چهارده سال تحت نظر و مراقبت شهربانی و ده‌نشینی و بالاخره حبس در زندان بیرجند گردید که، چون شرح تمام آن‌ها در این‌جا طولانی خواهد شد و از حوصله این پیام خارج است فقط حوادث دو سال اخیر را به طور اجمال یادآوری می‌نمایم.

یکی از روز‌های اول نخست‌وزیری خود که صبح به کاخ ابیض رفتم وقتی که از آن‌جا خارج می‌شدم ناگهان دو نفر زن که یکی از آن‌ها بچه‌ای در بغل داشت جلوی اتومبیل من که در حال حرکت بود آمدند و آن را متوقف ساختند و معلوم شد که دو نفر مرد نیز از دور متوجه من هستند، ولی بلافاصله مامورین نخست‌وزیری رسیدند و آن دو نفر ناپدید شدند و زن‌ها نیز در موقع بازجویی نتوانستند دلیل موجهی برای متوقف ساختن اتومبیل بیان کنند و این سبب شد که این‌جانب برای چندی مجلس شورای ملی را محل توقف خود قرار دهم و از عبور و مرور در خارج اجتناب نمایم و همان روز قبل از رفتن به مجلس حضور اعلیحضرت شرفیاب شده واقعه را عرض کردم. فرمودند: «گزارشی هم به من رسیده بود.»

بار دیگر که عمال بیگانه قصد جان این‌جانب را کرده بودند واقعه‌ای بود که روز یک‌شنبه ۲۳ آذرماه ۱۳۳۰ هنگام تشکیل جلسه علنی مجلس اتفاق افتاد و شرح قضیه به طور خلاصه این است که عده‌ای چاقوکش مست را به عنوان تماشاچی به سالن جلسه آوردند تا موقعی که این‌جانب به معیت هیأت دولت وارد جلسه شویم فریاد «مرده باد دکتر مصدق» را بلند کنند و، چون بر خلاف آن‌ها صدایی بلند می‌شد آن وقت زد و خورد را صورت دهند. یکی از نمایندگان که قبلا این مطلب را استنباط نموده بود چنین صلاح‌اندیشی کرد که در اطاق انتظار بمانم و از رفتن در جلسه خودداری نمایم که به همین ترتیب عمل شد تا این‌که یکی از نمایندگان مخالف دولت به جلسه وارد شد و کسانی که قرار بود برای من «مرده باد» بگویند، برای او «زنده باد» گفتند. دسته دیگر به حمایت از دولت عمل نمود و کار جار و جنجال به تالار جلسه کشید. جلسه را تعطیل و چاقوکشان را خارج نمودند و مجددا جلسه تشکیل و تماشاچیان جلسه به کارمندان مجلس منحصر گردید که بیم هر اتفاقی از بین برود.

باز هم به انجام دادن مقصود توفیقی نیافتند و فقط نمایندگان مخالف توانستند در نطق‌های خود بیانات توهین‌آمیزی بکنند که این‌جانب همه را تحمل و بردباری نموده پس از یک نطق مفصلی که تا مدت زیادی بعد از ظهر طول کشید بدون این‌که جواب‌گویی کنم و تشنجی حاصل شود جلسه خاتمه یافت، ولی در جلسه بعد که این‌جانب حضور نداشتم مخالفین در نطق‌های خود هتاکی و ناسزاگویی را به جایی رساندند که مرا به کلی از خدمت مایوس نموده و ناگزیر از کناره‌گیری شوم، ولی چون این‌جانب هدفی بالاتر داشتم و از نقشه حریف که به انواع وسایل می‌کوشید مرا از کار دلسرد کند آگاه بودم به هیچ وجه توجهی به گفته‌ها ننموده و با کمال رضا و رغبت به کار ادامه دادم.

همه می‌دانند که در دوره شانزدهم اقلیت مخالف دولت در مجلس با علیاحضرت ملکه مادر و والاحضرت شاهدخت اشرف دائما در مراوده بوده و ارتباط کامل داشتند و به جای این‌که اوقات دولت صرف اصلاحات امور اساسی بشود صرف مبارزه با اقلیت می‌گردید.

البته عملیات نمایندگان مخالف دولت و تحریکاتی که می‌شد به عرض اعلیحضرت همایونی می‌رسید و، چون اطرافیان موثر دربار شنوایی نداشتند منتج به نتیجه نمی‌گردید.

وقایع نهم اسفند نمونه جدیدی از همین دسایس می‌باشد، ولی ملت بیدار ایران کاملا به حقیقت امر واقف بوده و همان‌طوری که تاکنون اقدامات عمال بیگانه را نقش بر آب کرده است این بار هم نخواهد گذاشت که دشمنان ایران به هدف خود رسیده و نهضت ملی ایران را با شکست مواجه سازند.

در خاتمه لازم است تایید کنم به قسمی که نسبت به اعلیحضرت همایون شاهنشاهی یاد کرده‌ام همیشه وفادارم و اطاعت از اصول قانون اساسی را نه فقط در صلاح مملکت بلکه در صلاح مقام سلطنت نیز می‌دانم، ولی چون قبل از نهضت اخیر که سیاست خارجی در امور مملکت دخالت می‌کرد هیچ‌گونه اختلاف اساسی بین دربار و دولت‌های وقت وجود نداشت و این اختلافات پس از ملی شدن صنعت نفت به وجود آمده امیدوارم که مجلس شورای ملی هر قدر زودتر تکلیف گزارش هیأت هشت نفری حل اختلاف را معلوم کنند و به روح قانون اساسی مفهوم حقیقی خود را بازگردانند تا هیچ وقت بین دربار و دولت‌ها جای اختلاف نباشد.

در مملکت مشروطه برای این‌که مقام سلطنت محفوظ و مصون از تعرض باشد پادشاه مسئول نیست و به همین جهت است که گفته‌اند پادشاه سلطنت می‌کند نه حکومت.

 

پی‌نوشت:

۱- در سال ۱۳۲۹ سید حسن امامی، امام‌جمعه وقت تهران، هنگام خروج از مسجد شاه مورد حمله نبی‌الله اکبری قرار گرفت و با چاقو مضروب شد. این سوءقصد علی‌رغم معالجات در چهره وی اثر گذاشت. پس از دستگیری ضارب، وکیل متهم از او خواسته بود که اعتراف کند این کار را با تحریک مصدق انجام داده است.