پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح نیرالسلطان آمد به اتفاق او رفتیم گردش کنار دریا تا ظهر راه رفتیم و نیرالسلطان از همان حرفهای بیمأخذ بیمدرک خود زد. بعد برگشتم و ناهار خوردم و رفتم به پلاس ماسنا که با مادام علیقلیخان وعده کرده بودم. از آنجا سوار تراموه شده رفتیم به سمت Cimiez. مادام خودش که نمیدانست چه باید کرد، ما را هم نمیگذاشت و مجبور بودیم تبعیت کنیم. در حرف زدن هم که معرکه میکند و حقیقتا خسته میکند، اما چون زن خوب مهربانی است تحمل میکنیم.
باری رفتیم به صومعه یا کلیسای آن محل را تماشا کردیم. نماز در کار بود و مومنین مشغول عبادت و اُرگ مشغول نواختن و رهبانان مشغول خواندن بودند. حالی داشت. قبرستان هم در جنب کلیسا بود. برگشتیم سر راه خرابه Arenes بود که از آثار رومیان است. یک نفر عکاس نشسته بود، تکلیف کرد عکس فوری بیندازد. انداختیم و یکی دو فرانک و نیم از ما گرفت و حال آنکه در پاریس چند شاهی بیش نیست. اما مضحک و بامزه بود. وقتی که عکس مرا از کار درآورد محض خوشمزگی یا تملق گفت: «مثل شاه ایران هستید.» تعجب کردم که تصادفا گفت یا تفرّس کرد [از روی هوش و فراست دریافتن] که من ایرانی هستم. هرکدام باشد غریب است!
خلاصه برگشتیم و هوتل بزرگ Cimiez را که خیلی عالی و در یک باغ بسیار قشنگ واقع است دیدیم. ظاهرا بنای انگلیسها است. در هر صورت جلوی آن مجسمهای از ملکه ویکتوریا نصب شده. کلیتاً قسمت عمده آبادی این صفحات از انگلیسهاست. مسافرین این ناحیه هم اکثر انگلیسی هستند. با تراموه برگشتیم و در پلاس ماسنا در یک رستوران و چایخانه چای خوردیم و چون خسته شده بودیم زودتر به منزل مراجعت کرده شام خورده روزنامه خواندم و مطالعه کردم و خوابیدم.
منبع: یادداشتهای روزانه محمدعلی فروغی، به کوشش محمدافشین وفایی و پژمان فیروزبخش، تهران: بنیاد موقوفات دکتر افشار و سخن، چاپ هفتم، ۱۳۹۸، ص ۳۱۴.