صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۱۷ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۶۰۱۶۱۶
تاریخ انتشار: ۰۳ : ۰۰ - ۲۵ بهمن ۱۳۹۹
... رفتیم به موناکو پیاده. اول موزه اُسئانوگرافیک [اقیانوس‌شناسی] را دیدیم. از همه چیز دلکش‌تر ماهی‌ها و حیوانات دریایی بود که زنده نگاهداری می‌کنند. استخوان‌ها و حیوانات کاه پر کرده و اقسام صدف و مروارید و مرجان و غیره خیلی تماشایی بود. وصف آن از کتاب‌ها و کارت‌پستال‌ها که خریده‌ام معلوم می‌شود. بعد رفتیم کلیسای مناکو را هم دیدیم و موزه انتروپولوژیک که بیش‌تر استخوان‌های آدم و حیوانات قدیمی و بعضی آلات و ادوات قدیم بود.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح بر حسب وعده رفتم به پلاس ماسنا. مادام علیقلی‌خان و اتباعش هم آمدند. تراموه نشسته به منت‌کارلو رفتیم. بین راه که باصفا بود به جای خود، منت‌کارلو و مخصوصا محوطه باغ و کازینو نظیر ندارد و آبادی آن هم خیلی قشنگ و نظیف و پاکیزه است. در جلوی قهوه‌خانه موسوم به کافه دو پاری چای خوردیم. بعد قدری گردش کرده در یکی از رستوران‌ها ناهار خوردیم و رفتیم به موناکو پیاده.

اول موزه اُسئانوگرافیک [اقیانوس‌شناسی] را دیدیم. از همه چیز دلکش‌تر ماهی‌ها و حیوانات دریایی بود که زنده نگاهداری می‌کنند. استخوان‌ها و حیوانات کاه پر کرده و اقسام صدف و مروارید و مرجان و غیره خیلی تماشایی بود. وصف آن از کتاب‌ها و کارت‌پستال‌ها که خریده‌ام معلوم می‌شود. بعد رفتیم کلیسای مناکو را هم دیدیم و موزه انتروپولوژیک که بیش‌تر استخوان‌های آدم و حیوانات قدیمی و بعضی آلات و ادوات قدیم بود. خواستیم قصر سلطنتی و عمارت صلح را هم ببینیم، همچنین دانشگاه ارفع‌الدوله را. وقت نبود. برگشتیم رفتیم منت‌کارلو. داخل کازینو شدیم و میزهای قمار را که مردم مشغول بودند تماشا کردیم. اما عجب عمارت عالی است. خلاصه بعد رفتیم به کافه دو پاری چای خوردیم و رقص بود. عمارت آن هم بسیار عالی است. ساعت شش باز تراموه گرفته آمدیم. نزدیک ساعت هشت به نیس رسیدیم.

گردش امروز خیلی خوب بود. در موزه کارت‌پستال و غیره و یک هیپوکامپ و یکی Oursin خریدم. این دو حیوان کمتر از پنج فرانک شد. در منت‌کارل هم کارت‌پستال خریدم. در نیس وقت مراجعت به نیرالسلطان برخوردم. رفتم به هوتل خودم شام خوردم. بعد از شام در سالن مهمان‌خانه مردی حقه‌بازی [شعبده‌بازی] می‌کرد. حقه‌هایش بی‌تماشا نبود، اما معجب‌تر از حقه‌بازی‌های خودمان هم نبود. اما آخر مجلس زنی را که شریکش بود خواب کرد و مانیتیسم نشان داد. چشم او را بست، حضار سوالات می‌کردند جواب می‌داد. سوالات از قبیل نشانی و احوال‌پرسی از اشخاص غایب یا حاضر بود و نشانی اشیایی که همراه حضار بود و امر به بعضی عملیات از قبیل این‌که برود روی زانوی فلان مرد بنشیند و روی او را ببوسد. من خواستم احوال کسان خودم را بگیرم دل یاری نکرد. اما یک سنجاق را مرد به من داد گفت «هرجا می‌خواهی پنهان کن.» در جعبه هیپوکامپ پنهان کردم و به اشاره خود آن مرد روی میزی که جلوی من بود گذاشتم. به او امر کرد که بیاید آن را پیدا کند.

آمد گردش کرد. روی میز بودنش را نفهمید مگر از حرف آن مرد، اما سنجاق را از توی جعبه پیدا کرد. بعد گفتم بپرس این چه حیوانی است. بعد از آن‌که خودم به او گفتم چیست و از کجا تحصیل کرده‌ام، گفت. خلاصه اگرچه نواقصی داشت اما یقین بود که حقیقت داشت. ضمنا معلوم بود که ذهن رفیقش را می‌بیند و می‌خواند. بعضی خبرها هم می‌داد که نمی‌دانم از چه مأخذ بود و آیا حقیقتی دارد یا نه. مثل این‌که این شخص عمر طولانی خواهد کرد و فلان وقت شوهر می‌کند و چند اولاد پیدا می‌کند. بعد از آن اعضای او را بی‌حس کرد و سرش را روی یک صندلی و پایش را روی صندلی دیگر گذاشت؛ مثل این‌که بگوییم خیلی قوت دارد. راست است که ضعیفه چاق و تنومند بود مع‌ذالک مشکل است بگوییم در حال طبیعی می‌توانست تحمل کند. باری این هم سیاحتی بود کردیم. چراغ‌الله [پولی که به درویش یا نقال می‌دهند] هم گرفت و گمانم این است که دویست سیصد فرانک عایدشان شد.

از امشب نصف‌شب، یعنی از فردا، ساعت تابستان معلوم خواهد شد. یعنی یک ساعت زودتر روز و شب حساب خواهد شد و باید ساعت‌ها را یک ساعت جلو برد.

 

منبع: یادداشت‌های روزانه محمدعلی فروغی، به کوشش محمدافشین وفایی و پژمان فیروزبخش، تهران: بنیاد موقوفات دکتر افشار و سخن، چاپ هفتم، ۱۳۹۸، صص ۳۱۲ و ۳۱۳.