سرویس تاریخ «انتخاب»؛ در زمستان سال ۴۷ مصطفی باشی خبرنگار مجله تهران مصوار گزارشی جالب از هجوم هیپیها به تهران منتشر کرد. بنا بر این گزارش در آن سال هیپیها بیشترین درصد توریستهای واردشده به ایران را به خود اختصاص داده بودند. «گلپرستی» یا به اصطلاح «هیپیسم» در آن زمان واژهای بیگانه نبود و به نوشته باشی دنیا مدتها بود که مروجین معتاد ولی مصصم و کنجکاو آن را میشناخت، اما اینکه چرا گدایی، و یا چرا خود را تخدیر میکردند به درستی مشخص نبود. مصطفی باشی در گزارش خود با چند تن از آنان هم مصاحبه کرد. گزارش این خبرنگار خوشذوق را که در شماره ۱۳۲۲ مجله تهران مصور (سهشنبه ۲۴ دی تا ۱ بهمن ۱۳۴۷) منتشر شد در ادامه میخوانید:
هیپیها در تهران
در چند ماه اخیر شهر تهران شاهد هجوم صدها نفر از درویشهای فرنگی و دختران و پسران جورواجور خارجی بود. به استناد آمار سازمان جلب سیاحان ایران از نوزده هزار مسافری که از آغاز سال ۱۳۴۷ وارد میهن ما شدند، حدود یازده هزار نفر هیپی بودند. در میان دختران و پسران هیپی که در ده ماهه گذشته وارد ایران شدهاند اکثریت با هیپیهای آمریکایی، انگلیسی، آلمانی، فرانسوی و ژاپنی بوده است. علت ورود هیپیهای عالم به ایران این است که در دیماه هر سال کنگره عمومی هیپیها در نپال هندوستان برگزار میشود و بدین جهت است که جمع کثیری از هیپیهای دختر و پس برای شرکت در این کنگره کشورهای خویش را ترک کرده و راهی هندوستان میشوند. توریستهای ریشبلند و ژندهقبا که از قارههای مختلف گیتی به سوی آسیا سرازیر شدهاند، به این علت سفر خویش را از شهرهای ایران به سوی هندوستان آغاز کردهاند، که تشخیص دادهاند راههای ایران از سایر کشورها امنتر است و مردم این کشور میهماننوازتر از مردم کشورهای دیگر میباشند.
ایرانیها میهماننوازند...!
هیپیِ جوانی به نام اسراست گفت: «ما هیپیها به این علت ایران را دوست داریم که این سرزمین برای ورود ما ممانعت چندانی به وجود نمیآورد. در ترکیه از ورود هیپیها در مرزها جلوگیری میشود، و در یونان اصلا به ما اجازه ورود نمیدهند و کنسولگریهای یونان مطلقا به هیپیها روادید ورود به یونان نمیدهند؛ اما ایران نه تنها به ما روادید ورود میدهد بلکه به هر جایی که قدم میگذاریم ایرانیان با محبت با ما روبهرو میشوند؛ بنابراین میتوان بگویم که مردم ایران فلسفه هیپیسم را درک کردهاند و اگر هم احیانا از این فلسفه که مخصوص جوانان غرب است سردر نیاورند و آن را بیگانه بدانند، لااقل بشردوست و میهماننواز هستند.»
ریشوهای آسمانجُل
مدیر یکی از مسافرخانههای تهران میگفت: «از چند ماه قبل سیل هیپیها به سوی ایران سرازیر شدند. این عده چون پول درست و حسابی و لباس و سر و وضع مرتبی ندارند، مسافرخانهدارهای ایرانی آنها را ریشوهای آسمانجل صدا میزنند. معمولا هیپیهای پولدار با یک اتومبیل زهوار دررفته و قُراضه که روی آن شعارهای جور و واجور مینویسند و اشکال عجیب و غریب میکشند راه سفر را در پیش میگیرند و از اروپا و آمریکا به سوی ایران و هند به راه میافتند ولی هیپیهای بیپول پیاده یا با اتواستاپ کولهپشتی خود را میبندند و به راه میافتند و عجیب این است که این دختران و پسران جوان غالبا فارغالتحصیل دانشگاهها و موسسات آموزش عالی تربیتی اروپا و آمریکا میباشند این مسافران که روزبهروز تعداد بیشتری از آنان را در کوچه و پسکوچههای شهر میبینیم وجه مشترکشان با سایر مسافرانی که قدم به خاک ایران میگذارند تنها ریش بلند و احیانا کثیف، درویشمسلکی خنده ابلهانه دائمی، بیپولی، ژندهپوشی، و داشتن چند انگشتری عجیب و غریب به دستشان میباشد.»
واقعه در راه زنجان
چندی قبل سه جوان فرانسوی و یک جوان کانادایی هیپی پس از گذشتن از چند کشور اروپایی و آسیایی راهی ایران شدند. آنها پس از عبور از مرز به سوی تهران به حرکت درآمدند و در همین هنگام بود که سه هیپی فرانسوی نقشه شومی برای هیپی کانادایی طرح کردند و در میان راههای پرپیچوخم زنجان آن را به موقع اجرا گذارند. آنها به بهانهای اتومبیل را متوقف ساختند و پس از آنکه جوان کانادایی را از اتومبیل خارج نمودند، او را با بیرحمی هرچه تمامتر به باد مشت و لگد گرفتند. پس از آنکه جوان کانادایی از پای درآمد، دست و پایش را محکم بستند و پیکر نیمهجانش را درون گودالی انداختند و خودشان سوار اتومبیل او شده و به تهران گریختند. هنگامی که چند مسافر ایرانی جوان کانادایی را در آن حال دیدند جریان را به ماموران ژاندارمی گزارش دادند و او در ژاندارمری علیه سه جوان هیپی فرانسوی شکایت کرد.
برای دستگیری هیپیهای فرانسوی اقدامات لازم به عمل آمد و مدتی بعد ماموران متوجه شدند که جوانان فرانسوی برای آنکه به دام نیفتند رنگ اتومبیل هیپی کانادایی را عوض کردند. اما ماموران انتظامی که از آنها هشیارتر بودند سرانجام دستگیرشان کردند. جوانان فرانسوی پس از آنکه مدتی در زندان به سر بردند، به اتهام سرقت مقرون به آزار در شعبه چهارم دادگاه عالی جنایی تهران محاکمه شدند و هریک به دو ماه حبس محکوم گردیدند...
فلسفه هیپیها
بعضی از کشورهای جهان در حال حاضر به صورت کعبه آمال هزاران دختر و پسر جوان و بیبندوبار درآمده است. آنها لباسهای عجیب و غریب به تن میکنند و با لباسهایی ژنده و مندرس اتومبیلهای خود را با انواع و اقسام رنگها و شکلها نقاشی میکنند. این نسل عصیانزده و سرکش جدیدترین انقلابیون جهان محسوب میشوند منتها انقلاب آنها با انقلابهای معمولی که تاکنون جهان به خود دیده است فرق دارد. آنها طرفدار انقلاب عشقی هستند.
هیپیها میخواهند حکومت عقل و منطق را واژگون سازند و میگویند انسان باید خود را از بند الفاظ و تصمیمات منطقی زمان رها سازد و اجازه ندهد که گُل جوانیاش پژمرده شود. فلسفه آنها این است: عشق بورز، جنگ نکن، تا وقتی که میتوان خوب زندگی کرد عشق ورزید و خوش گذراند هرکار دیگری بیهوده است.
بنابراین بزرگترین اقدامی که به عمل میآورند این است که با اعمال عجیب خود و خلق پدیدههای هنری شگفتانگیز دیگران را دست بیندازند.
این تمایز در واقع چیزی است که آنها نشناختهاند، چون هیپیها موانع و سدهای سر راهشان را، که هنر را از زندگی و بازیگر را از تماشاگر جدا میسازد، برانداختهاند. وقتی که هیپیها را در لباس الهامبخششان میبینم، دچار شگفتی میشوم.
به نظرم میآید آنها زندگی را با یک کارناوال و یا بازار مکاره لباسهای گوناگون و خصوصیات اخلاقی مختلف عوضی گرفتهاند دختران در جامههای رنگ و رو رفته و یا پیراهنهای بلند از مد افتاده و جواهرات بدلی و خرمهرهها نظر مردم را به خود جلب میسازند و این آرایش بیارزش صرفا نشان از مسلک آنها ندارد بلکه فقط جنبه تفنن دارد و آنها فقط با آویختن این قبیل چیزها قصد خودنمایی دارند.
من هندوها را دیدهام که پولکهایی به پیشانی خود میچسبانند و مرتاضان تبتی که منگوله از گردن خود میآویزند و بوداییان که طلسم و افسون به لباسهای خود میدوزند ولی این نوع آرایش در سرزمین هند و تبت صرفا شیوهایست که از روزگار باستان به یادگار مانده، اما هیپیها به آویختن چند خرمهره به گردن خویش و پوشیدن لباسهای بلند و ملیلهدوزیشده به دوران بربریت بازگشتهاند.
به طور کلی مکتب هیپیسم فلسفه نوظهوری است که در میان نیمی از جوانان غرب که اتفاقا تحصیلکرده نیز میباشند متولد گردیده و در بیشتر کشورهای آمریکایی و اروپایی شیوع یافته است.
هیپیها با نظام و مقررات جوامع مخالفاند و سیاستمداران و ثروتمندان عالم را مظهر جنگ و جدل و ناآرامی و اختلاف و کشمکش در جهان میدانند.
در این هنگام که دول بزرگ جهان میکوشند در همه جا صلح برقرار نمایند. هیپیها نیز در نپال هندوستان کنفرانس عمومی تشکیل دادهاند در این کنفرانس صلح و اشاعه درویشمسلکی و بیبند و باری، نوعدوستی در جهان مورد بحث و تجزیه و تحلیل قرار میگیرد.
یکی از هیپیها درباره کنفرانس جهانی هیپیها در نپال به من میگفت: «کنفرانس نپال در چند روز غیربارانی در یک صحرای گسترده و زیر آسمان تشکیل میشود. و شرکت در آن برای همه آزاد است و مسائلی که مورد بحث ما قرار میگیرد، فقط جنبه تبادل نظر دارد ما هیپیهای دنیا احساس میکنیم که بشر باعجله به سوی صنعتی شدن و مادیات پیش میرود و کوشش داریم کشورهای در حال توسعه را از خطرات زندگی ماشینی آگاه کنیم. در کنفرانس نپال ما سعی میکنیم راههای سهل و ساده جلوگیری از مرگ عشق و محبت را جستوجو کنیم.»
هیپی مخالف پول است!
اساسا هیپی با پول و مادیات بیگانه است و حتی برای سیر کردن شکم خود نیز حاضر نیست کار کند و به خاطر دست یافتن به یک زندگی بهتر حاضر نیست خود را در یک موسسه یا کارگاه مقید و زندانی کند.
وارستگی هیپیها نسبت به مسائل مادی شبیه درویشهای ایرانی است که شعارشان «هرچه پیش آید خوش آید و زمین تشک و آسمان لحاف درویش است» میباشد.
بعضی از هیپیها که ظرف چند ماه گذشته به تهران آمده بودند، در مدت اقامت خود در تهران، شمیران، اسلامبول، میدان سپه، خیابان فردوسی و سعدی و بعضی از خیابانهای شمالی پایتخت کاسبی گداهای سمج محلی را کساد کردهاند و بازار آنها چنان گرم شده بود که اگر کنفرانس نپال را در پیش نداشتند حتما مدت اقامتشان در ایران به داراز میکشید!
عارضه غرب
در حالی که غرب از وجود «هیپیها» که در همه حال شیوه بیبند و باری و عدم مسئولیتهای اجتماعی را به موازین اخلاقی ترجیح میدهند رو به رهایی است، شرق در آغاز گرفتاری قرار گرفته است.
جوانان ایرانی نیز به تبعیت از هیپیهای آمریکایی و اروپایی اندک اندک خود را از قید و بندهای خانوادگی و اجتماعی خلاص میکنند و به مسلک درویشمآبانه این قلندرهای زمان میپیوندند آنها با پوشیدن لباسهای جورواجور و عجیب و غریب، و بلند کردن موهای سر و ریش و سبیلشان سعی میکنند ادای هیپیها را دربیاورند ولی عملا با فلسفه هیپیگری و گلپرستی غریبهاند.
دختران و پسران ایرانی هنگامی که در خیابانهای تهران با یک یا چند هیپی روبهرو میشوند با دقت و کنجکاوی زیاد، این «تحفههای» تمدن ماشینیزم را برانداز میکنند بعد در حالی که سعی میکنند لهجه خود را پنهان سازند آهسته سر به زیر میاندازند و دور میشوند.
با اینکه مکتب «هیپیسم» هنوز یک نوزاد ناتوان و بیرمق است، معالوصف همچون بیماری جذام در میان جوانان دنیا ریشه دوانده و هر روز جمعی از آنها را از مسیر و هدف زندگی بازمیدارد و به این مکتب فساد میکشاند...
جوانان بیخبر شرقی به خاطر دریافتهای غیرمعقول از مکتب «هیپیسم» زندگیشان را گاه نادانسته در مسیر تندباد فساد و بدبختی قرار میدهند و به زودی عشق و محبت و دوستی و مهربانی از میانشان رخت برمیبندد و جایگزین همه این مواهب، بیترحمی، عصیانگری و ستیزهجویی میگردد و از همین مکتب است که فجایع آغاز میگردد و بدبختیهای بسیاری را به دنبال دارد...
مکتب «هیپیسم» با این عقاید تند و افراطی، که گاه در نظر مردم متمدن کفر جلوه میکند، هنوز به صورت یک نوزاد ناتوان و چندروزه است و طبیعی است که این نوزاد در سیر حوادثی بس بزرگ قرار دارد و سرنوشت نامعلومی دارد. اما هرچه هست به وجودآورنده این نوازد لجوج یکدنده و عاصی همان تمدنی است که اینک به فکر تسخیر کرات آسمانی افتاد...