صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۲۹ شهريور ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۵۹۳۸۲۰
تاریخ انتشار: ۰۲ : ۰۰ - ۱۴ دی ۱۳۹۹
در جلگه نردین، از کنار راه تنها می‌آمدم، یکبار دیدم ابراهیم‌خان نایب به تاخت آمد گفت: «الان غلام شاهسونی از [طرف] صادق‌خان از گرگان آمد، کاغذ برای شهاب‌الملک داشت، رفت او را پیدا کند.» می‌گفت دیروز اوبه‌ها را سواره مامور چاپیده، سَر و اسیر [و] مال زیادی آورده‌اند. بسیار خوشحال شدیم. منزل آمده، بعد از ساعتی شهاب‌الملک آمد. غلام را با یک کاغذ از صادق‌خان آورد. غلام تفصیل گفت. الحمدلله تعالی خوب پدر یموت _ ایل بالا _ را درآوردند. می‌گفت: «کوچک قِزلَرگَتِر میشیک [دختران کوچک آورده‌ایم]».
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح دو ساعت به دسته مانده از خواب برخاستم. رخت پوشیده، حرم را راه انداخته، سوار شدیم. امروز باید به نردین [از توابع بخش میامی شاهرود] رفت. هشت فرسنگ راه است. سوار اسب شدم. راندیم از توی - یعنی کنار - باغات و ده درّه رفتیم. با عین‌الملک و غیره صحبت‌کنان. هوا خنک بود.

هیأت زمین: صحرایی است پُربوته. طرفین کوه است. کوه دستِ راست سخت است و مهیب - به فاصله یک میدان اسب، نیم فرسنگ از راه -. دو فرسنگی که می‌رود، کوه تمام می‌شود. آب‌انبار خرابه بی‌آب آن‌جا وقع است. بعد کوهِ دیگر پیدا می‌شود دورتر از این کوه. همه جا الی گردنه همراه هست و الی گردنه، از منزل پنج فرسنگ است. گردنه بلندی نیست، سربالای کمی دارد و در زیر گردنه دره است. آب چشمه کمی دارد موسوم به سنگ سوراخ. از گردنه به آن طرف دستِ راست، باز کوه هست. یک مزرعه و چشمه هم در دامنه کوه از دور پیدا بود، موسوم به چشمه‌کور که گذار ترکمان است. به دهنه گردنه که می‌رسند، جلگه تمام می‌شود، دره تنگی می‌شود، طرفین کوه است. قدری راه می‌روند، به همان چشمه رسیده، از گردنه بالا می‌روند، باز جلگه کوچکی پیدا می‌شود. الی نردین راه صاف و پربوته و گَوَن است.

طرفِ دستِ چپ همین‌طور از منزل کوه است. به فاصله نیم فرسنگ بیش‌تر در مقابل، کوهِ دستِ راست که تمام می‌شود، آب‌انبار خرابه بود. کوهِ دیگر از میان جلگه متکوّن شده، کوه اولی پشت این کوه می‌افتد. آن وقت این کوه در دستِ چپ به فاصله بسیار کمی واقع می‌شود. یک فرسنگی که می‌رود باز کوهِ دیگری از صحرا متکوّن شده، این کوه به عقبِ آن کوه می‌افتد. آن وقت کوه سِیُمی دستِ چپ افتاده، همه جا الی دهنه گردنه همراهی می‌کند. در این جلگه ردّ گورخر امروز خیلی خیلی بود.

در بین راه باد از پشت می‌آمد. گرد و خاک زیادی شد در کالسکه، کم مانده خفه شوم. سوار شده دست راست افتادم، از گرد خلاص شدم. در صحرا به ناهار افتادم. درخت چیزی از دور سمت مشرق پیدا بود. گفتند چشمه آب کمی دارد. اسم چشمه کورچشمه - کورقلعه-. می‌گویند آب‌گاه ترکمان است.

راه کالسکه امروز الی دهنه درّه گردنه خوب بود. زیر گردنه دیگر بالا نمی‌رفت. ما روی تپه خیلی ایستادیم تا حرم گذشت. معلوم شد کالسکه نمی‌رود. گفتم حرم را سوار کرده از راه دیگر رفته، از حرم جلو افتادم. دیدم کالسکه ما را نگاه داشته‌اند، ذوق کردم که بروم سوار شوم. دیدم نایب کالسکه می‌گوید «کالسکه‌ها نمی‌روند».

یک کالسکه هم در درّه به سنگ گیر کرده بود. قدری ایستاده، نشد حرکت بدهند. بعد تدابیر زیاد شد که کالسکه‌ها همان‌جا بمانند، فردا برگشته، از راه کبابه‌ها به کلاته خیج بروند، یا صبح عمله برود این راه [را] ساخته بیایند. بالاخره امین‌الدوله و شهاب‌الملک رسیده بودند، مانده بودند کالسکه‌ها را آورده بودند.

خلاصه، از گردنه تا نردین دو فرسنگ بود. همه را سواره راندم. رسیدیم به جلگه نردین. اگرچه بی‌آب است، اما جلگه صاف قشنگ پُربوته و علف دارد. خیلی با روح است. در جلگه هیچ آبادی نیست، به جز قلعه نردین که در وسط جلگه واقع است. قلعه‌ای است طولانی، سیصد چهارصد خانوار دارد. نیم سنگ آب به همه جهت از چشمه و غیره دارد. سه ده دیگر دارد از این قرار است: «نانیک» که در کلپوش در دامنه کوه، طرفِ دستِ چپ واقع است. «گلستان» [و] «تولبین».

در جلگه نردین، از کنار راه تنها می‌آمدم، یکبار دیدم ابراهیم‌خان نایب به تاخت آمد گفت: «الان غلام شاهسونی از [طرف] صادق‌خان از گرگان آمد، کاغذ برای شهاب‌الملک داشت، رفت او را پیدا کند.» می‌گفت دیروز اوبه‌ها۱ را سواره مامور چاپیده، سَر و اسیر [و] مال زیادی آورده‌اند. بسیار خوشحال شدیم. منزل آمده، بعد از ساعتی شهاب‌الملک آمد. غلام را با یک کاغذ از صادق‌خان آورد. غلام تفصیل گفت. الحمدلله تعالی خوب پدر یموت [طایفه‌ای از ترکمانان استرآباد – انتخاب] _ ایل بالا _ را درآوردند. می‌گفت: «کوچک قِزلَرگَتِر میشیک [دختران کوچک آورده‌ایم]».

الحمدلله به خرّمی گذشت، اما هنوز آدم سهام‌الدوله نیامده است. شب شیرمحمدخان برادر سهام‌الدوله آمد، الحمدلله اخبار فتوحات را آورد، تفصیل را بیان کرد. آن‌چه لازمه تنبیه بود، بعد از فضل خدا به عمل آورده‌اند. تفصیل سر و اسیر و غیره. [را] بعد ان‌شاءالله می‌نویسم.

شب را خوابیدم. شیرازی کوچکه بله شد.

سر و اسیر که به حضور آوردند از این قرار بود - در منزل کاشی‌دار -، اما بعد معلوم شد که اسیر خیلی زیاده بر این‌ها بوده است و کشته هم بسیار بوده است که به واسطه اُلجَه کردن [چپاول]، مردکه فرصت سر بُریدن نکرده بود. سر و اسیر نفیا بالقطع به دو هزار نفر رسیده است.

خراسانی

شادلو و جوینی: اسیر ۱۳۰ نفر، سر: ۲۸ نیزه؛ زعفرانلو: اسیر ۸۹ نفر، سر ۱۰ نیزه؛ درّه‌جزی: اسیر ۲۳ نفر، سر ۵ نیزه؛ هزاره: اسیر ۳۰ نفر، سر سه نیزه.

عراقی و آذربایجانی

قورت‌بگلو: اسیر ۱۹ نفر، سر ۴۱ نیزه؛ اینانلو: اسیر ۵۵ نفر، سر ۸۸ نیزه؛ مهاجر: اسیر ۱ نفر، سر ۴ نیزه؛ غلامان مخصوص: اسیر ۵ نفر، سر ۴ نیزه.

سواره نصرت: اسیر ۲ نفر، سر یک نیزه.

سواره دیرن: اسیر ۲۷ نفر، سر ۲۶ نیزه.

 

منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه، از ربیع‌الاول ۱۲۸۳ تا جمادی‌الثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۳۹۷، صص ۳۱۳-۳۱۶.

پی‌نوشت:

۱- هر طایفه [ترکمن] مركب است از چندین «اوبه». در هر اوبه شاخصی است كه آن شاخص در یورتِ شخصی یا موروثی خود سكنی می‌گیرد و اقوام و بستگانش هم در اطراف او جمع می شوند. آن اوبه یا مجموع را به اسم بزرگ آن سلسله می‌نامند... در هر اوبه زیردستان و جوانان از بزرگ اوبه خود تا اندازه‌ای اطاعت دارند. اما هروقت اتفاقی و مسئله‌ای برای طایفه پیش آید، بزرگان اوبه‌ها، مشایخ و پیرمردان جمع شده، مشورت می‌كنند... (انقلاب مشروطه در استرآباد (گرگان)، تهران: حروفیه. چاپ اول ۱۳۸۴. جلد اول. ص ۱۲۱.) اوبه‌ها که مسلح بودند و در کناره رودخانه گرگان مستقر بودند همگی مسلح بودند و به تاخت و تاز و قتل و غارت می‌پرداختند، تا جایی که در این دوران از بیم غارت این گروه کمتر کاروانی به سمت مشهد حرکت می‌کرد.