پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ از ۱۵ آبان تا ۱۶ دی ۵۷ شماری از روزنامههای پرتیراژ ایران از جمله کیهان، اطلاعات و آیندگان دست از قلم کشیدند و اعتصاب کردند. علت این اعتصاب اشغال تحریریه این سه روزنامه و دستگیری برخی از روزنامهنگاران بود. در این میان، اما برخی مجلاتی که هنوز به کار خود ادامه میدادند، طی مقالاتی از این اعتصاب پشتیبانی میکردند از جمله مجله سپید و سیاه. این مجله در شماره ۱۰۸۹ خود به تاریخ یکم آذر ۱۳۵۷ مطلبی را از ابوالحسن عمیدی نوری، مدیر روزنامه داد، در دفاع از این اعتصابات منتشر کرد. در تاریخ انتشار این مطلب ۱۷ سال از توقیف روزنامه داد میگذشت. عمیدی نوری در این مطلب ضمن روایت انواع مختلف سانسور از ۱۳۰۶ به بعد که دست به قلم گرفته بود، نکته جالبی را در خلال روایتش از تعطیلی روزنامه داد بیان کرد؛ او از چگونگی هسته اولیه جبهه ملی نوشت که خود یکی از تشکیلدهندگان آن بوده است:
... در اواخر سال ۱۳۳۹ اخطارهای مکرر از سازمان امنیت به من میشد که چرا اخبار رسوایی انتخابات زمستانی دوره بیستم مجلس را مینویسید؟ چرا از رویه دولت انتقاد میکنید؟ من جواب میدادم دستگاه شما حق دخالت در مطبوعات را ندارد هرکس از من شکایت مطبوعاتی دارد مرجع رسیدگی به آن دادسرای شهرستان تهران است. آنها پس از چند ماه صبر و حوصله که مجاز در توقف روزنامهام شدند جلوی انتشار داد را گرفتند تا اینکه با پرسشهای متعدد آقای الهیار صالح و مرحوم ارسلان خلعتبری در مجلس شورا و فشار سناتورهایی از قبیل آقای وارسته، نخستوزیر وقت ناچار گردید با مساعد نمودن زمینه رفع توقیف مرا خواسته اندرزهایی دهد و رفع توقیف کند.
آن روزی که او با من در این باره سخن میگفت صریحا اظهار داشت: «من روزنامه شما را توقیف نکردم بلکه عدم رضایت از شما باعث این کار شد. گله از شما شده است که چرا اخبار جبهه ملی را در امتحانات تهران چاپ کردهاید؟ چرا در مسجد آیتالله کاشانی رفتهاید؟ چرا با دکتر بقایی و مکی در محل نظارت در انتخابات مذاکره داشتید؟» من گفتم: «اتفاقا گله متقابل دارم، زیرا همه میدانند اساس تشکیل جبهه ملی با فعالیت چند روزنامهنویس یعنی آقایان عباس خلیلی مدیر اقدام، احمد ملکی مدیر ستاره، حسین فاطمی مدیر باختر امروز و من به وجود آمد که در اوایل سال ۱۳۲۸ نزد دکتر مصدق رفتند او را که از شکست در انتخابات دوره مجلس پانزدهم در تهران افسرده و گوشهگیر شده بود وارد میدان مبارزه نموده به او گفتیم این چهار روزنامه روزانه در اختیار شماست برای آزادی مطبوعات و تامین امکانات آزاد مجلس شانزدهم که همهگونه همکاری با شما داریم او نیز از پیشنهاد ما استقبال نمود تا تشکیل جلساتی و افزودن افرادی مانند آقایان حائریزاده، ملکی، دکتر بقایی، عبدالقدیر آزادی. سپس با آقایان امیرعلائی، نریمان، ارسلان خلعتبری، دکتر شایگان، و بعدا آقایان دکتر سنجابی، زیرکزاده و آیتالله غروی مذاکراتی داشتیم و اعلامیههایی میدادیم که جلب افکار عمومی به سوی این جلسات گردید تا در آخرین جلسه تصمیم به تحصن در کاخ اعلیحضرت که گرفتیم چند نفر دیگر از قبیل آقایان حسن صدر و جلال نائینی و یکی دو نفر دیگر که نامشان در خاطرم نیست ۲۰ نفر شدیم و نام جبهه ملی بر این اجتماع گذاردیم. هدف ما مبارزه برای آزادی مطبوعات و تامین انتخابات آزاد بود و در این راه کوشش زیاد نمودیم و اثر آن را هم در موفقیت در انتخابات درجه اول اولین دوره سنا در تهران و انتخابات دفعه دوم دوره شانزدهم مجلس شورا در تهران دیدیم؛ بنابراین عضو موثر جبهه ملی بودم و از هدف آزادی مطبوعات و تامین انتخابات آزاد و اجرای قانون اساسی هرگز دور نخواهیم بود منتها، چون رهبر ما سیاستی برخلاف هدف جبهه ملی به کار برد در درجه اول عبدالقدیر آزاد و من وعباس خلیلی و بعدها حائریزاده و ملکی و بقایی در راه حفظ هدف آزادی مطبوعات راه خود را از او جدا نمودیم اینک که باز هم صحبت اختناق مطبوعات و مبارزه با آزادی به میان آمده است باز هم من همان راه خود را ادامه میدهم و با رفقای خود همکاری دارم و تعجب میکنم که چرا سازمان امنیت در کار مطبوعات دخالت میکند! من خیال میکنم ادامه این رویه برای مملکت عاقبت وخیمی در پیش خواهد داشت بنابراین وظیفه شماست که نخستوزیر مملکت هستید توجه به این عرایضم کنید تا رویه فعلی تغییر یابد.»
نخستوزیر وقتی حرفهای مرا شنید به من توصیه کرد: «من الان، چون دستور رفع توقیف روزنامه داد را میدهم انتظار دارم رعایت سیاست را نموده نگذارید سازمان امنیت از شما ناراضی باشد.» من گفتم: «محال است تا روزنامه دارم از کسی دستوری در کار روزنامهنویسیام بگیرم.» سپس از نزدش خارج شدم و به انتشار روزنامهام پرداختم و جریانات پشت پرده توقیف روزنامه و رفع آن را طبق معمول نگارش خودم در ستون «پشت پرده سیاست» و یادداشت روز انتشار دادم که بر خشم دستگاه افزوده شده چند روز بعد بود که با خشونت، اداره روزنامه چاپخانه داد تعطیل و تحت نظر قوای انتظامی قرار گرفت حتی کارکنان را تهدید به بازداشت در صورت انتشار مطالب روزنامه ولو به اسامی دیگر نمودند.
این بود طرز سقوط روزنامه و چاپخانه داد که از سال ۱۳۴۰ الی حال [۱۳۵۷] ۱۷ سال خاموشی آن ادامه دارد...