صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۲۸ شهريور ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۵۸۵۵۱۹
تاریخ انتشار: ۱۰ : ۱۵ - ۲۹ آبان ۱۳۹۹
مجله علمی «British Journal of Middle Eastern Studies» در مقاله ای به قلم شائول بخاش استاد دانشگاه، به روزهای آخر زندگی رضاشاه در ژوهانسبورگ پرداخته است.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

مجله علمی «British Journal of Middle Eastern Studies» در مقاله ای به قلم شائول بخاش استاد دانشگاه، به روزهای آخر زندگی رضاشاه در ژوهانسبورگ پرداخته است.

به گزارش سرویس تاریخ «انتخاب»؛ در بخشی از مقاله درمورد نحوه ی مرگ رضا شاه آمده است: در ژوئن سال 1944 وضعیت جسمی رضاشاه به وضوح رو به زوال بود و بسیار ضعیف شده بود. او از اینکه که احساس ناخوشی می کرد، شکایت داشت اما طبق معمول از مصرف دارو خودداری کرد و اصرار داشت که چیزی جز سوء هاضمه ندارد.

یک روز صبح که رضاشاه در حال قدم زدن روزانه در اتاق خواب خودش بود، ایزدی، منشی خصوصی او، متوجه شد که او به سختی می تواند حتی این پیاده روی کوتاه را مدیریت کند. در واقع، حمله قلبی قبل از طلوع صبح 25 ژوئن زمانی که رضاشاه در حال رفتن به دستشویی بود رخ داد. او که به زمین افتاده بود و دست و صورتش زخم شده بود موفق شد به تخت خود برگردد.

دکتر تاکینگ و دکتر بروسی در ساعت 5:30 صبح به بالین او حاضر شدند و متوجه شدند که رضا شاه "به شدت زمین خورده" و ضربان قلبش به سختی قابل شنیدن است و مشکلات تنفسی شدیدی دارد. پوست او رنگی مایل به آبی پیدا کرده بود که نشانه سیانوز(یَرَقان اَزرَق) عمیق بود. تاکینگ و بروسی تصور می کردند که بهبودی پس از چنین حمله شدیدی غیرممکن است، اما رضاشاه پس از تزریق کورامین(نیکتامید) و تجویز اکسیژن حالش بهتر شد. یک هفته بعد، او دوباره دچار ناراحتی شدید تنفسی شد و پزشکان و یک متخصص قلب به بالینش فراخوانده شدند.

دکتر تاکینگ پیش بینی کرد بهبودی حداقل کوتاه مدتی حاصل شود و از نظر ایزدی نیز حال رضا شاه بهتر به نظر می رسید. او می توانست از رختخواب بلند شود و در اتاقش قدم بزند. او حتی وارد باغچه شد و حضور دخترش شمس، روحیه او را بهبود بخشید.

عصر روز 25 ژوئیه، در حالی که شمس نیز آنجا بود، رضاشاه مشغول شوخی کردن و حرف زدن با دیگران نیز شد، اما بعدا ثابت شد بهبودی او مختصر و کوتاه مدت بوده است. اوایل صبح روز 26 ژوئیه، ایزدی با صدای بلند مشتی که بر در اتاق خواب او زده می شد، بیدار شد. پشت در، محمود، خدمتکار شخصی رضاشاه بود. محمود گفت: " اعلیحضرت از خواب بیدار نمی‌شوند." ایزدی لباس پوشید و با عجله به طرف رضاشاه رفت. احساس کرد او خواب است، چهره او آرام بود و هیچ نشانه ای از مرگ در آن دیده نمی شد. ایزدی دست او را لمس کرد، هنوز گرم بود. پرسید: اعلیحضرت حالتان چطور است؟» پاسخی دریافت نکرد. رضاشاه از دنیا رفته بود و تبعید طولانی و ناخوشایند او پایان یافته بود.