پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ«انتخاب»؛ صبح تا برخاسته لباس پوشیدم وقت ناهار بود. رفتم منزل مادام رو ناهار خوردم و آمدم به هوتل موریس سرکشی کردم. پاکت لندن را فرستادم. در هوتل موریس مشارالسلطان گفت کتاب های شما را از لندن من آوردهام و اطاق من است. بیانصاف این همه مدت به من خبر نداده و من به لندن نوشتهام و مطالبه کردهام.
باری وقتی که پایین آمدم که منزل بروم برخوردم به برادر کتابچیخان و ممتازالسلطنه [وزیر مختار ایران در پاریس]. کتابچیخان فارسی خوب حرف میزند. معلوم شد در زمان جنگ در آرژانتین بوده و زراعت کرده و دولت آرژانتین برای آباد شدن مملکت به اشخاصی که بخواهند زراعت و آبادی کنند خیلی همراهی و مساعدت میکند.
ممتازالسلطنه گفت فردا شب شاه در سفارت مهمان است و از متشخصین فرانسه خواسته است دعوت کنم و بعد از شام جماعتی را دعوت کردهام. از ایرانیها غیر از اتباع خود شاه کسی نیست. شما را هم دعوت میکنم. من مردد هستم که قبول کنم یا نه.
بعد با وحیدالملک رفته شام خوردیم و به تئاتر دکاپوسین رفتیم. رقصها و آوازهای خوب بود. یک نفر تقلید بازیگرهای معروف تئاتر فرانسه را درمیآورد خیلی خوب و کلیت خیلی توی کوک تئاترها و بازیگرها رفته بودند.
منبع: یادداشتهای روزانه محمدعلی فروغی، به کوشش محمدافشین وفایی و پژمان فیروزبخش، تهران: سخن، چاپ هفتم، ۱۳۹۸، صص ۲۶۲ و ۲۶۳.