صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۱ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۵۸۰۹۱۵
تاریخ انتشار: ۰۸ : ۱۷ - ۰۱ آبان ۱۳۹۹
تورق خاطرات چهره ها در «انتخاب»؛
آن روز اول درس، امام آن مطلبی را فرمودند که: «خداوند متعال الطافی دارد بعضی از الطاف خداوند متعال ظاهر و آشکار ‏‏است ‏‏و بعضی از الطاف خداوند مخفی است ‏‏و مرگ مصطفای من یکی از الطاف خداوند متعال بود.» که همه ‏‎ ‎‏تعجب کردند فکر می‏‏‌کردند که حالا امام مثلاً با اشک و آه و ناله درس ‏‎ ‎‏را شروع خواهد کرد، اما با این جملات مایه شگفتی و تعجب برای همه ما بود از طرفی وقتی خبر به ایران رسیده بود من شنیدم که آیت‌الله مشکینی و شاید آیت‌الله منتظری‏‏ -‏‏ تردید از من است‏‏ -‏‏ نامه برای ‏‏امام نوشته بودند که این چیه که مرگ حاج آقا مصطفی لطف خداوند متعال است؟! ‏‏تقریباً به عنوان اعتراض این نامه را نوشته بودند‏‏.‏
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ درگذشت حاج آقا مصطفی خمینی در یکم آبان ۱۳۵۶ و واکنش حضرت امام به آن، یکی از روایات بحث‌برانگیز تاریخ انقلاب است، از اشک نریختن ایشان در سوگ فرزندشان تا سخنان‌شان در نخستین جلسه درس‌ پس از مرگ حاج آقا مصطفی که آن را جزو الطاف خفیه خداوند خواندند. مرحوم حجت‌الاسلام اسماعیل فردوسی‌پور از همراهان امام در نجف اشرف که خود از دست‌اندرکاران مراسم خاک‌سپاری و ختم حاج آقا مصطفی خمینی بوده، در کتاب خاطرات خود (صص ۱۹۴-۱۹۷) ضمن تشریح جزئیات این ماجرا از نامه اعتراضی‌ای سخن گفته که آیت‌الله مشکینی از ایران نوشته، در واکنش به سخنان حضرت امام در مورد درگذشت فرزندشان:

 

فوت حاج آقا مصطفی این‌طور بود که وقتی صبح رفتند اتاق ایشان دیدند به همان حالتی که مفاتیح مقابل ایشان هست سرشان روی مفاتیح ‏‎‎‏افتاده است. گفته شده که آن ‏‏شب ایشان مهمان داشته و آخر شب مهمان‌ها رفتند. ‏‏به هر حال ‏‏آن کلفتی که داشتند فریاد می‌زند: «خانم!» ایشان می‌آید و ‏‎ ‎‏فوری آقای دعایی را که نزدیک به خانه بوده خبر می‌کنند. آقای دعایی هم فوری تاکسی خبر می‌کند و ‏‏با کمک ‏‏چند تا از طلبه‌ها ایشان را با ‏‎ ‎‏تاکسی به بیمارستان می‌رسانند و دکتر معاینه می‌کند، می‌گوید که تمام ‎کرده و قلب از کار افتاده است... دکترها گفته بودند‏‏:‏‏ اگر اجازه می‌دهند ما کالبدشکافی بکنیم. وقتی به امام اطلاع دادند امام فرمودند: «نه من اجازه نمی‌دهم.»

‏‏فوت حاج آقا مصطفی این‌طور بود که وقتی صبح رفتند اتاق ایشان دیدند به همان حالتی که مفاتیح مقابل ایشان هست سرشان روی مفاتیح ‏‎‎‏افتاده است. گفته شده که آن ‏‏شب ایشان مهمان داشته و آخر شب مهمان‌ها رفتند. ‏‏به هر حال ‏‏آن کلفتی که داشتند فریاد می‌زند: «خانم!» ایشان می‌آید و ‏‎ ‎‏فوری آقای دعایی را که نزدیک به خانه بوده خبر می‌کنند. آقای دعایی هم فوری تاکسی خبر می‌کند و ‏‏با کمک ‏‏چند تا از طلبه‌ها ایشان را با ‏‎ ‎‏تاکسی به بیمارستان می‌رسانند و دکتر معاینه می‌کند، می‌گوید که تمام ‎کرده و قلب از کار افتاده است. حاج احمد آقا بلافاصله رفته بود بیمارستان. وقتی از بیمارستان برگشت من منزل امام بودم، امام حاج ‏‏احمد آقا را صدا زد که «از مصطفی چه خبر‏‏؟‏‏» حاج احمد آقا جواب نداد‏‏ند. امام دوباره سوال کردند ‏‏بار دوم باز احمد آقا جواب نداد. بار سوم امام فرمود: «مصطفی مرده؟ چرا حرف نمی‌زنی؟!» که احمد آقا بغضش ترکید و شروع ‏‎ ‎‏کرد به گریه کردن. امام هم فرمود: «انالله و انا الیه راجعون‏‏».‏

ما چند نفر ‏‏که در آن صبح زود ‏‏بیرونی بودیم گفتیم برو‏‏یم اندرون خدمت امام و امام را تسلیت بدهیم. رفتیم و آقای فرقانی شروع به خواندن آیاتی از قرآن مجید کرد و به امام تسلیت گفت. هم آن‌جا امام فقط فرمود‏‏:‏‏ «انالله و انا الیه راجعون»، من امید داشتم که به درد اسلام و به درد مسلمین بخورد ولی خدا نخواست. بعد ما آمدیم بیرون که ببینیم چه کار باید بکنیم. دکترها گفته بودند‏‏:‏‏ اگر اجازه می‌دهند ما کالبدشکافی بکنیم. وقتی به امام اطلاع دادند امام فرمودند: «نه من اجازه نمی‌دهم.» ‏‎جنازه را آوردند غسل دادند‏‏،‏‏ بعد از غسل ماشین گرفتیم و یک عده‌ای از ‏‎ ‎‏دوستان و رفقا که بودند همراه جنازه به کربلا رفتیم. در حرم اباعبدالله الحسین (ع) و حرم قمر بنی‌هاشم (ع) طواف دادیم. از آن‌جا که برگشتیم شب شد ‏‏در همان شب ‏‏در مقبره مرحوم آیت‌الله اصفهانی معروف به ‎‏کمپانی محلی را که آماده کرده بودند دفن کردیم.

بعد از دفن خدمت امام رفتیم. جمعیت طلبه‌ها زیاد بود، بیرونی پر شد. صندلی گذاشتند و آقای شیخ عبدالحسین که از منبری‌های نجف اشرف بود ‏‏منبر ‏‏رفت. روضه ‏‎ ‎‏حضرت علی‌اکبر(ع) را خواند. امام هم خیلی قرص و محکم نشسته ‏‎ ‎‏بودند، گریه نمی‌کردند. در این شرایط شیخ عبدالحسین دید امام گریه نمی‌کنند اشاره کرد‏‏ و‏‏ گفت‏‏:‏‏ «آقا خواهش می‌کنم گریه کنید برای این‌که فشار به قلب‌تون می‏‏‌‏‏آید، قلب‌تون ناراحت می‏‏‌‏‏شود.» این را که گفت امام منقلب شد دستمالی از جیب‌شون بیرون آوردند و شروع به گریه کردند‏‏.‏‎ ‎‏گریه‌ای که امام داشت همین بود که ما آن‌جا دیدیم که آن هم با اصرار و ‏‎ ‎‏توصیه آقای آ شیخ عبدالحسین بود.‏

‏‏روز بعد امام بعد از زیارت حرم حضرت امیر ‏‏-‏‏ علیه‌السلام - بر قبر فرزندش رفت و آن‌جا بعد از قرائت فاتحه برای آقا مصطفی، فرمود: ‏‎«‎‏فاتحه‌ای هم برای مرحوم کمپانی بخوانید.» چند روز درس تعطیل بود. ‏‎بعد که امام آمد درس ما فکر می‌کردیم که حالا اولین روز‏‏ درس چه جور‏‎ ‎‏برگزار خواهد شد، امام چه حالی خواهند داشت. آن روز اول درس، امام آن مطلبی را فرمودند که: «خداوند متعال الطافی دارد بعضی از الطاف خداوند متعال ظاهر و آشکار ‏‏است ‏‏و بعضی از الطاف خداوند مخفی است ‏‏و مرگ مصطفای من یکی از الطاف خداوند متعال بود.» که همه ‏‎ ‎‏تعجب کردند فکر می‏‏‌کردند که حالا امام مثلاً با اشک و آه و ناله درس ‏‎ ‎‏را شروع خواهد کرد، اما با این جملات مایه شگفتی و تعجب برای همه ما بود از طرفی وقتی خبر به ایران رسیده بود من شنیدم که آیت‌الله مشکینی و شاید آیت‌الله منتظری‏‏ -‏‏ تردید از من است‏‏ -‏‏ نامه برای ‏‏امام نوشته بودند که این چیه که مرگ حاج آقا مصطفی لطف خداوند متعال است، ‏‏تقریباً به عنوان اعتراض این نامه را نوشته بودند‏‏.‏

ولی بعد معلوم شد که شهادت حاج آقا مصطفی واقعاً جزء الطاف خفیه الهیه بود. دشمن می‌خواست به این وسیله به امام ضربه بزند و به اصطلاح آن‌ها کمر امام را با مرگ حاج آقا مصطفی بشکند اما استقامت و مقاومت امام کمر رژیم و نظام را شکست. در نجف ما مجلس ختمی در مسجد ‏‏هندی که به اصطلاح مسجد جامع محسوب می‌شود برگزار ‏‎کردیم. آقای دعایی نقل می‌کرد که «امام در مراجعت از این مجلس به منزل مرحوم آقا مصطفی رفت وقتی که در زد، خانم امام در را باز کرد. ‏‎ ‎‏تا امام را دید خود را به دامن امام انداخت و گریه کرد. امام زیر بغلش را ‏‎ ‎‏گرفت و گفت: من صبر می‌کنم شما هم باید صبر کنید. مبادا بی‌تابی کنید که از اجرتان کم می‌شود.»

‏‏شهادت ایشان باعث شد که در ایران مجالسی ‏‎ ‎‏برگزار بشود. مجالس سخنرانی و وعاظ آن‌جا نام امام را علنی کردند‏‏.‏‏ تا ‏‎ ‎‏آن روز در سخنرانی‌ها ولو سخنرانی‌های انقلابی اسم امام برده نمی‏‏‌شد ‏‏زیرا ‎‏اگر اسم امام را می‌گفتند برای آن‌ها شکنجه و زندان داشت. اما در شهادت حاج آقا مصطفی مطلب علنی شد اسم امام را آوردند و انقلاب اوج گرفت و سخنرانی‌هایی که در ایران شد برای ما ‏‏می‌فرستادند. مثلاً سخنرانی که در بازار قم شده بود توسط آقای عبدوس نوار آن را برای ما فرستادند که ما گوش کردیم و بعد برای امام فرستادیم، ایشان هم گوش کردند‏‏.‏‎ ‎‏سخنرانی آقای ‏‏حسن ‏‏روحانی‎‏ در مسجد ارگ تهران سخنرانی بسیار جالب و خوبی بود که آن ‏‏را ‏‏هم فرستادند. ایشان خیلی از امام تجلیل کرده بود و اسم برده بود. آقای عبدوس در ‏‏سخنرانی خود در ‏‏بازار قم ‏‎ ‎‏گفته بود که «ای امام اگر به قم بیایی ما تمام مسیر را برایت فرش می‌کنیم.» ‏‎که یک انقلابی پیاده ‏‏کرده بود. در بقیه جاها در مراکز استان‌ها و شهرستان‌ها مجالسی که برگزار شده بود و بعد منتهی به چهلم ایشان مراسمی که ‏‎ ‎‏برگزار شد انقلاب را به اوج رساند که دستگاه در مقابل آن از این‌که بخواهد مقابله بکند و کسی را بگیرد و بازداشت بکند عاجز شد و این ‏‎ ‎‏قضیه هم به ضرر خود دستگاه تمام شد‏‏.‏