صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۳ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۵۷۲۴۶۶
تاریخ انتشار: ۲۴ : ۱۸ - ۱۳ شهريور ۱۳۹۹
دفاع تمام‌قد هاشمی رفسنجانی از بهزاد نبوی در ماجرای انفجار دفتر نخست‌وزیری؛
آن روزی که بمب در دفتر حزب جمهوری اسلامی منفجر شد و ۷۲ نفر شهید شدند زیرکانه نوشتند که هاشمی رفسنجانی، رجایی و بهزاد نبوی بنا بود در آن مجلس باشند، ولی به طور معجزه‌آسا و یا مرموز یکی‌شان یک ساعت زودتر رفت و یکی نبود و یکی فلان و یک‌جوری نوشتند کانه جو را آلوده بکنند که این‌ها خودشان این کار‌ها را کرده‌اند/ آقای بهزاد نبوی را دارند زیر علامت سوال قرار می‌دهند، و این ترور دوم است یعنی آن تروری بوده که خواسته‌اند در کنارش این ترور هم باشد. اگر رجایی را بیرون کردند بهزاد را هم این‌جوری بیرون کنند و بعد بدنامی برای دیگران درست بکنند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ جمعه سیزدهم شهریور ماه ۱۳۶۰، پنج روز پس از انفجار دفتر نخست‌وزیری و شهادت محمدعلی رجایی و دکتر باهنر، هاشمی رفسنجانی در خطبه دوم نماز جمعه تهران به این ماجرا پرداخت، پیش‌تر پس از انفجار مقر حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر همان سال شایع شده بود که هاشمی رفسنجانی، بهزاد نبوی و محمدعلی رجایی لحظاتی قبل از انفجار مقر حزب را ترک کرده‌اند، پس از انفجار دفتر نخست‌وزیری در هشتم شهریور ماه نیز، بهزاد نبودی، سخن‌گوی وقت دولت، به خاطر این‌که مسعود کشمیری را او به رجایی معرفی کرده بود در مظان اتهام قرار گرفت. هاشمی رفسنجانی در این خطبه با اشاره به شایعات منتشر شده پس از این و انفجار به دفاع تمام قد از بهزاد نبوی پرداخت. مشروح سخنان هاشمی رفسنجانی را در این باره به نقل از روزنامه اطلاعات مورخ شنبه چهارده شهریور ۶۰ در پی می‌خوانید:


ما نمی‌توانیم بگوییم از دست دادن این دو شهید [رجایی و باهنر] خسارت نبود. بلکه خسارت بزرگی بود و هر فردی مانند این‌ها را از دست بدهیم باز هم خسارت است، ولی چون در راه خداست با خواست خدا جبران می‌شود.
کمتر کسی به اندازه من می‌تواند درباره شهید باهنر و شهید رجایی چیزی بداند. از سال ۳۴ تقریبا همیشه با دکتر باهنر بودم. روز‌های اول ورودشان به قم با هم آشنا شدیم و نشریه‌ای به نام «مکتب تشیع» را با هم منتشر می‌کردیم در یک حجره با هم زندگی می‌کردیم و در نهایت تفاهم با هم کار می‌کردیم. اولین مقاله‌ای که دکتر باهنر در «مکتب تشیع» منتشر کرد آن‌چنان در حوزه علمیه قم درخشید که مورد توجه تمام صاحب‌نظران قرار گرفت. در تمامی ۲۶ سال هر کاری که احتیاج به صبر داشت دوستان به آقای باهنر مراجعه می‌کردند. معلم بسیار خوبی بود، نویسنده فوق‌العاده خوش‌قلم و روان‌نویسی بود. مهم‌ترین خدمتش نوشتن کتاب‌های تعلیمات دینی برای دانش‌آموزان مدارس بود. موسسه رفاه را من و آقای باهنر و آقای رجایی راه انداختیم.
شهید رجایی مردی عارف بود که خدا را واقعا شناخته بود و به راستی ایمان داشت. مقاومتش در تمام دوره زندان بی‌نظیر است. ما در تمام دوران مبارزه از سال ۴۱ تا ۵۷ کسی را نداریم که بیست و چند ماه در یک سلول بماند و مرتب زیر شکنجه باشد و حرف نزند. بعد از ۱۳ ماه اسارتِ ایشان، وقتی من به زندان رفتم دیدم بعد از این مدت شکنجه و سلول انفرادی تازه ناخن‌هایش را کشیده‌اند. زندان‌رفته‌ها می‌دانند که شکنجه در همان یکی دو هفته اول معمول بود که اگر کسی حرفی داشت می‌زد و الا پرونده‌اش را تکمیل کرده و او را به زندان عمومی می‌فرستادند.
رجایی مردی باتقوا و زاهد بود و کسی بود که اگر امام تکلیف نمی‌کرد حاضر نبود با ماشین شخصی حرکت کند و اصرار داشت با اتوبوس از این طرف به آن طرف برود. همان‌طور که خانواده او این‌طور هستند. او همیشه آماده کار بود. نیمه شب و هر وقت کاری پیش می‌آمد پای تلفن بود، در همه جلسه‌ها و نشست‌ها شرکت می‌کرد و همین جلسه که در آن شهید شد جلسه‌ای بود که ضرورتی نداشت رئیس‌جمهور در آن شرکت کند. جلسه‌ای بود که افراد سطح دوم و سوم در آن شرکت داشتند، ولی ایشان می‌خواست از نزدیک بر کار‌ها نظارت داشته باشد. آن وقت بنی‌صدر به او می‌گفت: «خشک‌سر»! منطق بنی‌صدر‌ها همین است و منافقین خلق به چنین عنصری «مرتجع» می‌گویند! اگر ارتجاع چنین آدم‌هایی را می‌پروراند چه بهتر که بگوییم خدا و انبیا مرتجع‌اند.
جای باهنر و رجایی پر می‌شود و حتی بهتر نیز پر می‌شود. این سنت خداست. آیا فکر می‌کنید مردم این نسل و نسل بعد حاضر بشوند کسی را که متهم به رضایت خون رجایی و باهنر است به عنوان مسئول حکومت بپذیرند؟ ضدانقلاب باید بداند هر قطره خون این شهیدان ما سِیلی خواهد شد که جلوی راه آن‌ها را می‌گیرد و فکر نکند این‌ها شاه و اشرف هستند که با کشتن‌شان راه برای آن‌ها باز بشود.
این‌که می‌گویند منافق کور و در ظلمات گرفتار می‌شود، این است. اما در کنار ترور اشخاص، ترور شخصیت‌ها نیز در نظر است. یعنی یکی را می‌کشند و دیگری را بدین وسیله بدنام می‌کنند. به دنبال این شایعات اخیر می‌شنویم که در صددند شخصیت بهزاد نبوی یکی از اشخاص معتبر این مملکت را در همین رابطه زیر سوال قرار دهند که تحقیقا به این نتیجه رسیده‌ایم که سرمنشأ این جریان به لیبرالیسم و منافقین می‌رسد و ما باید تقوای سیاسی داشته باشیم و حرف‌های بی‌اعتبار را به صورت شایعه پراکنده نکنیم که این مهم‌ترین تقواست.
در کنار ترور اشخاص برنامه ترور شخصیت‌های مشابه هم هست، یعنی برنامه می‌ریزند یکی را بکشند، یکی هم در کنار او بدنام کنند. برای این‌که دو کار کرده باشند. گاهی موفق می‌شوند. آن روزی که بمب در دفتر حزب جمهوری اسلامی منفجر شد و ۷۲ نفر شهید شدند زیرکانه نوشتند که هاشمی رفسنجانی، رجایی و بهزاد نبوی بنا بود در آن مجلس باشند، ولی به طور معجزه‌آسا و یا مرموز یکی‌شان یک ساعت زودتر رفت و یکی نبود و یکی فلان و یک‌جوری نوشتند کانه جو را آلوده بکنند که این‌ها خودشان این کار‌ها را کرده‌اند. بعضی‌ها هم نوشتند که مثلا آیت‌الله بهشتی در مقام امام یک فلان حرفی زده و حادثه این‌جوری پیش آمده برای این‌که محیط را آلوده بکنند و سوءظن بکنند. اخیرا من شنیدم تلفن‌هایی به کار افتاده و افرادی جریان‌هایی که تحقیقا ریشه‌اش در لیبرالیسم است و یا خود منافقین است شخصیت بسیار معتبر این جمهوری، آقای بهزاد نبوی را دارند زیر علامت سوال قرار می‌دهند، و این ترور دوم است یعنی آن تروری بوده که خواسته‌اند در کنارش این ترور هم باشد. اگر رجایی را بیرون کردند بهزاد را هم این‌جوری بیرون کنند و بعد بدنامی برای دیگران درست بکنند. ملت ما باید رشید باشد و عاقل باشد و جایی که مسئولان اعتماد دارند و می‌شناسند و اعتماد می‌کنند زیر بار این‌گونه توطئه‌ها نروند و این بدنامی‌ها را که می‌خواهند برای اشخاص درست بکنند این‌ها با با صبر سیاسی دفع بکنند. (تکبیر حاضرین) و ما باید تقوای سیاسی داشته باشیم که حرف‌های بی‌اعتبار را به صورت شایعه و نقل و این‌طور کار‌ها را نکنیم که خیلی بد است. مهم‌ترین تقوی همین‌جاست.