پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»: روز چهارشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۵۶ روزنامه اطلاعات در صفحه نخست خود خبر از کنارهگیری علم از وزارت دربار داد، تیتر خبر این بود: «شاهنشاه از خدمات علم قدردانی کردند» و در توضحیش نوشته شده بود که «آقای علم به خاطر ناخوشی و نقاهت درخواست کنارهگیری کرد و استعفا داد.»
اطلاعات در تکمیل این خبر نوشت که علم روز ۱۴ مرداد نامه استعفای خود را به این شرح به شاه نوشت:
پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر ارواحنا فداه
چنانکه خاطر خطیر مبارک ملوکانه مسبوق است غلام مدتی است در حال ناخوشی و نقاهت به سر میبرد و از عهده انجام وظایف خطیر در دربار باعظمت شاهنشاهی چنانکه شاید و باید برنمیآید؛ بنابراین از خاک پای همایونی استدعا دارد در صورتی که اراده فرمایند از این مقام پرافتخار کناره جوید و در همه حال افتخار غلامی شاهنشاه را در صورتی که اراده سنیه ملوکانه تعلق داشته باشد برای خویش حفظ کند. با تمام قلب پابوس است. غلام خانهزاد علم.
طبق گزارش اطلاعات شاه نیز در پاسخ به این استعفانامه در روز ۱۸ مرداد نامهای به شرح زیر مبنی بر پذیرش استعفای علم برای او فرستاد:
جناب امیر اسداله علم
نامه مورخ چهاردهم مرداد ماه ۲۵۳۶ [۱۳۵۶]شما را ملاحظه کردیم از اینکه عارضه کسالت اجازه نمیدهد که به خدمت خود در سمت وزیر دربار شاهنشاهی ادامه بدهید متاسف هستیم و استدعای شما را دایر بر کنارهگیری میپذیرم.
خدمات بیشائبه شما چه در دربار شاهنشاهی و چه در سایر مشاغل مملکتی همیشه ملحوظ نظر و مورد قدردانی ما بوده است و در آینده نیز شما را به عنوان یکی از خدمتگزاران صدیق و صمیمی خودمان میشناسیم. نوشهر – به تاریخ هیجدهم مرداد ماه ۲۵۳۶ شاهنشاهی، محمدرضا پهلوی
آیا علم با میل خود استعفا داد؟
آخرین یادداشت روزانه علم، اما بر خلاف گزارش اطلاعات به وضوح میگوید، که شاه یک روز پیش از نامه استعفای علم با فرانسه – علم برای درمان به فرانسه رفته بود – تماس میگیرد و از او میخواهد که استعفا کند، ظاهرا به منظور تغییر اساسی در کشور و باطنا برای اینکه چند روز پیش از آن علم عریضه تندی از اوضاع کشور و مسئله بیبرقی و گرفتاری مردم به شاه نوشته بود. بگذریم از اینکه او بر سر قرارداد سیستان و بخشش حقابه هیرمند به افغانستان هم که در خرداد ۵۶ همان سال توشیح شد، بارها صراحتا و رو در رو از شاه انتقاد کرد. به هر روی یادداشت آخر علم همه چیز راتوضیح داده؛ از تلفن اضطراری شاه به فرانسه برای درخواست کنارهگیری علم تا جایگزین از پیشتعیین شدهاش یعنی هویدا که بلافاصله پس از نخستوزیری بر مسند وزارت دربار تکیه زد. متن یادداشت آخر علم را در پی میخوانیم:
عصر چهارشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۵۶ با آنکه ناخوش هستم، رفته بودم ماهرویی را ببینم و سه چهار ساعت از منزل غیبت داشتم [..]باری، وقتی به منزل بازگشتم، گفتند، چندین دفعه از ایران مرا خواستهاند که شاهنشاه من صحبت بفرمایند. جای تعجب شد، چون کاری در نظرم نبود که درباره آن بخواهند صحبت بفرمایند و به طور معمول هم احوالپرسی و این تعارفات را نداریم، مگر من ناخوش باشم. هرچه سعی کردم تهران را بگیرم نشد.
پنجشنبه ۱۳ مرداد شاهنشاه صحبت فرمودند: و فرمودند: که: «میخواهم تو استعفا بدهی، منتها میخواستم کسی در بین نباشد و این مطلب را خودم به تو گفته باشم.» از این بزرگواری و مرحمت خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم. عرض کردم: «با کمال افتخار و همین الساعه استعفایم را با قاصد مخصوص تقدیم میکنم.» استعفای خودم را فرستادم و عریضه سپاسی از آقایی و بزرگواری شاهانه نیز تقدیم کردم. چند روز پیش هم عریضه تندی از اوضاع کشور و مسئله بیبرقی و گرفتاری مردم عرض کرده بودم. من چندین دفعه با اشاره به شاهنشاه عرض کرده بودم که مرخصم فرمایند، موافقت نمیفرمودند: و از مسئله میگذشتند. حالا که قصد تغییرات اساسی داشتند، مطلب به نظر مبارکشان رسید و حتی در تلفن به من فرمودند: که: «قصد تغییرات زیادی دارم و میخواهم که تو استعفا بکنی و جایت را به کس دیگر بدهم.» من که از خدا خواستم و اگر هم حالم خوب بود، از خدا میخواستم که دیگر در اوضاع ایران بیدخالت باشم. چنان پیشامدِ سیستان مرا سرد کرده است که به وصف نمیآید. مگر میشود از تمام ادعای حقه خود [آن]هم در قراردادی که صد درصد بر ضرر است گذشت و زیر آن را صحه گذاشت؟
جمعه ۱۴ مرداد برگزار شد. شنبه ۱۵ مرداد دولت جدید به ریاست جمشید آموزگار که سالهاست در پستهای مختلف کابینه و اخیر دبیرکل حزب رستاخیز بود تشکیل گردید و هویدا هم وزیر دربار شد، و باز جای تعجب است که در استعفانامه خود میگوید: «چون شاهنشاه کار دیگری برای من در نظر گرفتهاند استعفا میدهم.» این قدرتنمایی هم مثل جواب دادن به اقلیت هنگام تقدیم بودجه را خواهم آورد. از معماهای روزگار است که فقط شاهنشاه و خود میداند. چنانکه در عریضه حضور شاهنشاه کردم قصد دارم در مراجعت به ایران به بیرجند بروم و تا ناخوش سختتری نشدهام در آنجا بمانم.
حالیا مصلحت وقت در آن میبینم
که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم
جز صُراحی و کتابم نبود یار و ندیم
تا حریفان دغا را به جهان کم بینم
جام مِی گیرم و از اهل ریا دور شوم
یعنی از اهل جهان پاکدلی بگزینم
سر به آزادگی از خلق برآرم، چون سرو
گر دهد دست که دامن ز. جهان در چینم
این یادداشتها دیگر تمام میشود، زیرا که بدون زیارت شاهنشاه من مطلبی نیست و نخواهد بود که بنویسم. جز آنکه بنویسم امروز و فردا حالم چگونه بوده است و یا اخبار دنیا را بنویسم که در روزنامههای جهان خواهیم دید. (یادداشتهای علم، جلد ششم ۱۳۵۵-۱۳۵۶، تهران: کتابسرا، چاپ سوم، ۱۳۹۳، ۹۳۱-۹۳۵)