پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
صبح به کارهای متفرق پرداختیم و نزد اداره کوک رفتیم. دیگری آنجا گفت: برای روز بیستوسوم هم باید تلگراف کرده تحقیق کنم که جا هست یا نه و جواب را هم زودتر از هشت روز نمیتوانیم بدهیم.
برگشتیم و من به اتفاق انتظامالملک از یک دکان کفشفروشی در خیابان خودمان یک جفت پوتین برای خودم و چهار جفت کفش برای اهل بیت خریدم و بعد از ناهار بعد از آنکه نظریات خودم را در باب کنترات معلمین به میرزا حسینخان القا کردم دنبال کارهای خود رفتم و چند کتابفروشی رفته کتاب خریدم و سفارش دادم و عصر برای سفارش لوازم و تسهیلات کار مسافرت نزد ممتازالسلطنه [وزیرمختار ایران در فرانسه]رفتم. برای شام مرا نگاه داشت و خیلی صحبت و اظهار مهربانی کرد و از شعاعالسلطنه بد گفت و از سالارالدوله تعریف کرد که با وجود دیوانگی ایرانی است و از محمدعلی میرزا بد گفت. صحبتهای ممتازالسلطنه با من گذشته از بعضی خودستاییها باالنسبه ساده و راست است. ضمنا خیلی هم اظهار رقت قلب کرد و از مسافرت من اظهار تاسف نمود.
منبع: یادداشتهای روزانه محمدعلی فروغی، به کوشش محمدافشین وفایی و پژمان فیروزبخش، تهران: سخن، چاپ هفتم، ۱۳۹۸، صص ۱۸۸-۱۸۹.