صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۳ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۵۵۴۴۲۵
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۶ - ۲۰ خرداد ۱۳۹۹
استقبال سنگین از لایو تتلو و شاخ‌های اینستاگرامی؛ چرا؟! بخش هفتم (پایانی)
محمدرضا بیاتی: پوپولیسم از الگوهای رواییِ داستانی استفاده  می‌کند و روشن‌ است که برای مردم جذاب‌تر و هیجان‌انگیزتر است و تا هنگامی که این خلاء به گونه‌ای دیگر پُر نشود و جایگزینی نداشته باشد بنظر می‌رسد در برهوت بحران‌ها، سرابِ پوپولیسم تنها امید گمگشتگان باشد؛ تا آن روز که چشمه‌ای حقیقی آن‌ها را سیراب کند این سراب زنده خواهد ماند. 
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

محمدرضا بیاتی: یادداشت‌های شش‌گانه‌ی قبل، با رویکردی پدیدارشناسانه، تلاشی بود برای تبیین و تحلیل محبوبیت عجیب سلبریتی‌های عامه‌پسند در شبکه‌های اجتماعی و پاسخ به این پرسش که چرا آن‌ها قهرمانان این نسل و عصر شده‌اند؛ پدیده‌ای فراگیر در سرتاسر جهان که در کشور ما در برخی موارد -بدلایلی - چشمگیرتر و پرسش‌برانگیزتر بنظر می‌رسد. چنان که گفته شد، به باور نگارنده، ’پوپولیسم‘ بیش از هر چارچوب نظریِ دیگری این پدیده را قابل فهم می‌کند و بیانگر آن است که ما در بطن یک چرخش اَبَرانگاره‌ای (paradigm shift) هستیم که یکی از مظاهر آن ’سلبریتی‌سالاری‘ است. این چرخش بزرگ از دو دگرگونی مهم حکایت دارد؛ نخست تغییر در نگرش انسان به خود و هستی، تغییر از جستجوی فضیلت‌های آسمانی به تمنای رستگاری زمینی، و انسانی خدای‌گونه به آدمی معمولی،  و دوم، دسترسی آسان و سریع به رسانه‌های مجازی بعنوان ابزارِ اِعمال قدرت از سوی مردم و تغییر گفتمان عمومی.

بنابراین، برخلاف رویکرد رایج، رهبران عامه‌پسند یا سلبریتی‌های سیاسی و فرهنگی نیستند که باید موضوع پژوهش قرار گیرند بلکه، بسیار بیشتر، این ’مردم‘ هستند که باید در کانون تحلیل بنشینند؛ یا بعبارتی، این‌که ترامپ‌ در سیاست و  تتلو در فرهنگ کیست و چه می‌کند پرسش اساسی ما نیست بلکه چالش بحث‌انگیز این‌جاست ‌که چرا  انبوه مردم به آن‌ها روی می‌آورند و لشگری از هوادار پیدا می‌کنند. به بیان دیگر، در مسأله‌ی ’عرضه و تقاضا‘ی پوپولیسم، تقاضا مهم‌تر از عرضه است؛ در واقع اگر عرضه‌ی پیام پوپولیستی زیاد باشد اما تقاضایی برای آن وجود نداشته باشد یا تقاضا همتراز  با عرضه نباشد بسیار بعید است جنبش‌های مردم‌زده موفقیتی بدست بیاورند. اما  تقاضا چیست؟ مقصود از تقاضا آن زمینه‌ی حاصلخیز و مستعدِ  اقتصادی-اجتماعی-سیاسی است که ظهور پوپولیسم در آن مختصات تسهیل می‌شود و پیام گفتمان سیاسیِ آن خواهان پیدا می‌کند و مردم باورش می‌کنند. با این حال نباید فراموش کرد که این پدیده یک گذار تاریخی است و نمی‌توان آن را از بین برد بلکه تنها می‌توان کوشید با مجموعه‌ای از تغییرات و اقدامات، و  گفتگو با رهبران و پیروان‌ آن، نسخه‌های تندروتر و زیان‌بارش را در حالت خفته نگاه داشت و به الگوهای بهنجارتری از پوپولیسم رسید و از مؤلفه‌های مثبت آن بهره گرفت؛ مانند امکان آسان‌ترِ پاسخگو کردنِ صاحبان قدرت  و مشارکت مؤثرترِ مردم با استفاده از وجه موهبت‌آمیزِ رسانه‌های جدید. بر این اساس، تلاش می‌کنم با تأکید بر کاهش تقاضا –فهرست‌وار- به برخی از اقدامات کارساز در حل مساله‌ی مردم‌زدگی یا مردم‌گرایی افراطی اشاره کنم:

  • شعار اصلی پوپولیسم ’صدای مردم‌بودن‘ است؛ صدای مردمی که صدا ندارند و مطالبات آن‌ها نادیده گرفته شده است. بنابراین برای کاهش اثرگذاری جنبش‌های مردم‌زده و احتمال مردم‌فریبی، بایستی نظام‌های سیاسی-اقتصادی-اجتماعی به گونه‌ای باز-تعریف شوند و سازوکارهایی را تعبیه کنند که ’مردم بی‌صدا‘ بدون پناه‌بُردن به پوپولیسم امکان پیگیری ملموس و نتیجه‌بخشِ مطالبات خود را داشته باشند.
  • ’دموکراسی‌ نمایندگی‘ را ’سیاست آهسته‘ (slow politics) توصیف کرده‌اند در حالی‌که پوپولیسم که مدعی نوعی ’دموکراسی مستقیم‘ است به مردم وعده‌ی سرعت و فوریت در حل معضلات را می‌دهد و در عمل نیز برای جلب رضایت هواداران خود دست به اقداماتی هم می‌زند اما بدون توجه به تبعات بلندمدت و به قیمت ویرانی‌های کلان‌تر؛ بنابراین دموکراسی‌ها باید با حذف بروکراسی‌های دست و پاگیر و زائد به بهانه‌ی ضرورت‌های کارشناسی، تا جای ممکن، ساختارها را چابک‌سازی کنند.
  • بنظر می‌رسد ساماندهی مسائل انسانی از حدی که گسترده‌تر و پیچیده‌تر می‌شود گرایش به راه‌حل‌های ساده هم افزایش پیدا می‌کند! پوپولیسم بازتاب این گرایش روان‌شناختی در ساده‌سازی افراطی است و بر این مبناست که راه حل‌های ’عقل سلیم‘ را جایگزین عقل کارشناسی می‌کند (در حقیقت خام‌عقلی). نظام‌های دموکراتیک باید قادر باشند عقل کارشناسی را -برای مردم عادی- به عقل سلیم ترجمه کنند و نظام رسانه‌ای رسمی نیز شفاف، ملموس و صادقانه مردم را متقاعد کند اتخاذ هر سیاستی چگونه به سود تمامی افراد جامعه است نه صرفاً صاحبان قدرت و ثروت.
  • ’آموزش مدنی‘ (civic education) یکی از مهم‌ترین برنامه‌ها برای تضعیف جنبش‌های پوپولیستی و آگاهی مردم نسبت به پیامدهای زیان‌بار و خطرناکِ تصمیمات غیرکارشناسی است؛ مانند تصمیمات ترامپ در سیاست‌های بی‌اعتنا به محیط زیست. بنابراین در کشورهایی که نهادهای مدنی، قدرتمند و کارآمد نباشند احتمال حضور جنبش‌های مردم‌زده بسیار بیشتر است. بویژه در ایران، هواداری میلیونی از برخی سلبریتی‌های عامه‌پسند که گاهی معنای سیاسی پیدا می‌کند  بنظر می‌رسد که ناشی از غیرفعال‌بودنِ هواداران در دیگر حوزه‌ها باشد؛ یعنی احساس عدم امکان مشارکت مؤثرِ مردم در حوزه‌های اجتماعی-اقتصادی-سیاسی به حوزه‌ی فرهنگی انتقال داده می‌شود و  زخمی است که آن‌جا سر باز می‌کند.  (آلمان یکی از موفق‌ترین کشورها در زمینه‌ی آموزش مدنی است که سازمان مستقلی هم مسئولیت آن را بعهده گرفته است federal office for civic education؛ احتمالاً این آموزش مدنی یکی از عوامل مهمی است که باعث شده رسانه‌های پوپولیستی در آلمان نفوذ کمتری داشته باشند و شاید یکی از دلایل موفقیت نسبی این کشور در مواجهه با  بحران کرونا  به آموزش مدنی مرتبط باشد)
  • پوپولیسم سؤالات اغلب درستی می‌پرسد اما جواب‌های نادرست و فریبنده‌ای به آن‌ها می‌دهد. بنابراین همواره باید تفکیک روشن و قاطعی بین این دو وجه قائل شد و مراقب بود تلاش برای اثبات نادرستی جواب، به انکار درستی سؤال یا مطالبه منتهی نشود.  
  • ’بحران‘ و ’ترس‘ -با شرحی که در یادداشت‌های قبل آمد- یکی از دلایل مهم اقبال مردم به سیاستمدار/سلبریتی است و در کاریزماتیک نشان‌دادنِ قهرمان عامه‌پسند (سیاسی و فرهنگی) نقش بسزائی دارد؛ در نتیجه، ظهور هر بحران اقتصادی-اجتماعی-سیاسی یا ’احساس بحران‘ می‌تواند زمینه‌ای حاصلخیز برای خیزش رهبران و احزاب پوپولیستی باشد. بحران و ترس، حسِ تهدید بقاء را ایجاد و القاء می‌کند و احتمال رفتار جمعیِ هیستریک را افزایش می‌دهد(مثلاً کرونا، تهدید بقاء و هجوم مردم به فروشگاه‌ها). بهمین دلیل است که سیاستمدارانِ مردم‌فریب، دائماً به بحران‌ها دامن می‌زنند و حتی بحران‌سازی می‌کنند تا با برانگیختن ترس و اضطرار، مردم را در وضعیت رفتار توده‌ای و تحت سلطه‌ی کاریزمای خود نگه دارند. روشن است که هرقدر بحران‌ها و شکاف‌های اجتماعی –اقتصادی-سیاسی بیشتر شوند امکان موفقیت پوپولیسم بیشتر خواهد شد.
  • ’فساد‘، بویژه فساد سیستماتیک، یکی از مهم‌ترین دلایل شکل‌گیریِ دوگانه‌ی ’ما و آن‌ها‘ و پذیرش جهان‌نگری مردم‌زده است. حاکمیت قانون، شفافیت در پیگیری تخلف‌های اقتصادی و سیاسی، و مهم‌تر از همه، اصلاح ساختارهای فسادخیز می‌تواند باعث کاهش احتمال موفقیتِ سیاستمداران/سلبریتی‌های مردم‌فریبی شود که توهم رهایی‌بخشی از وضعیت موجود و آرمان‌شهرسازی‌ِ سراب‌گونه را بوجود می‌آورند.
  • ’پاسخگویی‘، پس از فساد سیستماتیک، در صدرِ معضلاتی است که نظام‌های دموکراتیک با آن دست و پنجه نرم می‌کنند و می‌توان آن را یکی از اصلی‌ترین دلایل گرایش مردم به پوپولیسم دانست. در واقع در ’دموکراسی نمایندگی‘ تاکنون یک ’پاسخگویی افقی‘ وجود داشته است؛ یعنی کسانی که به قدرت می‌رسیده‌اند خود را به نهادها و دیگر مقاماتِ حکومت پاسخگو می‌دانسته‌اند اما شهروندان آگاه  در جهان امروز انتظار دارند که صاحبان قدرت در برابر مردم مستقیماً پاسخگو - یا ’پاسخگوی عمودی‘- باشند. بی‌اعتنایی به پاسخگویی مستقیم، احساس همدستی فسادآمیز نخبگان و گروهای خاص و تصمیم‌گیری پشت درهای بسته را در مردم تأیید و تقویت می‌کند. سیاستمداران پوپولیستی مانند ترامپ، دوترته و دیگران بخوبی- یا غریزی- از این ویژگی بهره‌برداری می‌کنند؛ ترامپ گاهی روندهای قانونی را نادیده می‌گیرد و از طریق توییتر -که یک رسانه‌ی غیردولتی است- مواضع یا دستورهای دولتی صادر می‌کند! بنابراین بدون یک نظام ارتباطی-رسانه‌ای پاسخگو  بختی برای تضعیف سیاستمدار/سلبریتیِ عامه‌پسند وجود نخواهد داشت.
  • ’رسانه‌ای‌شدگی‘ و ’رسانه‌ای‌سازی‘ یکی از خصیصه‌های گریزناپذیرِ انسان و جهان امروز است. رابطه‌ی ’بی‌واسطه‘، ’تعاملی‘ و خارج از ’کنترل و سلطه‘‌ی نهادهای رسمی، رمز موفقیت رسانه‌های جدید است و بروشنی می‌گوید هر نظام رسانه‌ای رسمی که ارتباطی با واسطه، غیرتعاملی و همراه با کنترل و سلطه بر مردم داشته باشد، یا حتی احساس این محدودیت‌ها را منتقل کند، سرنوشتی جز شکست دربرابر قهرمان‌های عامه‌پسند سیاسی و فرهنگی در شبکه‌های اجتماعی مجازی نخواهد داشت.  
  • پژوهشگران پوپولیسم بنیاد فلسفی، یا هستی‌نگری این ایدئولوژی را ’مانی‌گرایانه‘ می‌دانند که جهان را به یک دوگانه‌ی مطلق و انعطاف‌ناپذیر ’خیر- شرّ‘ یا ’تاریکی-روشنی‘ تقسیم می‌کرد. بنابراین دیدگاهی که -بر این اساس- عقلانیت و علّیت را کنار بگذارد و بکوشد هر پدیده‌ای را با یک دوگانه‌ی اخلاقی و ارزشی تبیین کند یقیناً در فهم انسان و جهان دچار خطاهای شناختی بزرگی خواهد شد؛ با این‌حال، کُهَن-الگوی شناختیِ بدی و خوبی، که در ناخودآگاه فردی و جمعی ما وجود دارد، ترفندی کارآمد برای تهییج احساسات ضدِ عقلانی و همراهی و همدلی مردم است. بنابراین پوپولیست‌ها در مواجهه با مسائل انسان امروز از دو ترفند کارساز استفاده می‌کنند؛ نخست با ’اخلاقی‌سازیِ‘ هر تقابل اجتماعی و سیاسی و اقتصادی، و راه‌انداختنِ نبرد خیر و شرّ، افسارِ سرکش هیجان‌های عمومی را بدست می گیرند، و دوم، با ’سیاسی‌سازیِ‘ هر مسأله‌ای، راه‌حل آن را به کسب و حفظ قدرت سیاسی حواله می‌دهند؛ در حالی که گِرِه بسیاری از معضلات، فارغ از گفتمان سیاسی،  بازنخواهد شد مگر از راه کارعلمی و پژوهشی و کارشناسی.
  • زبان اخلاقی-ارزشی پوپولیست نباید ما را به واکنش متقابل و مشابه بکشاند یا اصطلاحاً، به تعبیر ویلیام شکسپیر به ’جنگ آتش با آتش‘ منتهی شود؛ گرچه بسیاری از تصمیمات و رفتارهای پوپولیست‌ها غیرمنطقی، نامعقول و حتی ابلهانه است، اما حداقل در سطوح رسمیِ قدرت نباید به آن‌ها به این چشم نگاه کرد و برای بی‌اعتبارکردنِ‌شان به تمسخر و تحقیر -یا هر توصیف دیگری که دارای بار اخلاقی و عاطفی است- روی آورد که این چیزی جز بازی با قواعد پوپولیسم نیست؛ درواقع نه زیست اخلاق فردی بلکه بکارگیری زبان اخلاقی برای سیاستمدار/سلبریتی عامه‌پسند،  یکی از نیرومندترین سازوکارهای بسیج هواداران است، با این تفاوت که آدم‌بدها و آدم‌خوب‌ها بگونه‌ای تعریف می‌شوند که قطب مثبتِ این دوگانه، خودِ آن‌ها هستند.
  • در عصری به سر می‌بریم که شهروندان خود را ’آگاه‘، ’خودمختار‘ و ’رهایی‌یافته‘ می‌دانند چنان‌که حتی قهرمانان این مردم جدید، حداقل نیمی از آن‌ها، از جنس آدم‌های معمولی و جایزالخطا هستند بدون هیچ ویژگی برتر و ممتازی؛ مردمی که هرگونه نابرابری را برنمی‌تابند حتی اگر آن نابرابری حاصل هوش، انگیزه و تلاش بیشترِ دیگری باشد.بنابراین هر فرد یا گروهی که خود را در جایگاه برتر بنشاند، سزاوار باشد یا نباشد، با واکنش پوپولیست‌ها برای پایین‌کشی و همترازی با توده‌ی مردم مواجه خواهد شد؛ و نیز هرگونه نادیده‌گرفتنِ اختیار و استقلال مردم از سوی مراکز قدرت باعث عصیان آن‌ها می‌شود تا آن‌جا ممکن است برای اثبات اراده‌ی آزاد خود و صرفاً برای اثبات رهایی از سلطه‌ی نهادهای رسمی، در جبهه‌ی هواداری از کسانی قرار گیرند که می‌دانند حقانیت یا شایستگی ندارند!  در نتیجه، در این پارادایم جدید، هر گفتمانی که محتوای گزاره‌ایِ آن، صریحاً یا تلویحاً، حاوی نوعی سلطه یا برتری باشد در برابر جنبش‌های پوپولیستی زمین خواهد خورد؛ چه سیاستمدار یا حزب سیاسی، چه سلبریتی یا هر گروه مرجعِ فرهنگی.

در پایان با اشاره به دو نکته این سلسله‌یادداشت‌ها را به پایان می‌رسانم: 

پژوهشگران بر این باور هستند که پوپولیسم گونه‌ای از ’تک‌سالاری‘ یا ’مونارشی‘ (monarchy)، یا عنصر پادشاهی و سلطنت، را وارد دموکراسی و با آن مخلوط می‌کند. بنابراین گفته می‌شود که جنبش‌های پوپولیستی مستعد اقتدارگرایی هستند و گاهی ممکن است یادآورِ نازیسم و فاشیسم باشند. اما -بگمان نگارنده -گرچه جنبش‌های مردم‌زده می‌توانند به سادگی به اقتدارگرایی بغلتند (رفتار چند روز اخیر ترامپ در برابر اعتراض علیه قتل یک سیاهپوست)، با این‌وجود، با توجه به ظهور ’مردم جدید‘ و ’رسانه‌های جدید‘، بعید بنظر می‌رسد که از درون پوپولیسم، توتالیتاریسم بیرون بیاید و چنان‌چه این مردم‌زدگی  اصرار بر بازگشت به اقتدارگرایی و خودکامگی مطلق را داشته باشد به ’آنارشی‘ (anarchy) یا هرج و مرج منتهی خواهد شد نه مونارشی؛ البته -بنظر نگارنده- این هرج و مرجِ ناشی از توتالیتر کردنِ دموکراسی و بازگشت به عقب، در مورد نظام‌های دموکراتیک صدق می‌کند نه نظام‌هایی که هنوز به دموکراسی نرسیده‌اند؛ مانند کره‌شمالی، چین  و دیگر کشورهایی که همچنان در اقتدارگرایی کامل، یا در حال عبور از اقتدارگرایی، و یا سعی در حفظ ترکیبی از اقتدارگرایی و دموکراسی، هستند و استقرار کامل مردم‌سالاری تجربه نکرده‌اند.

اما  نکته‌ی  دوم درباره‌ی یک خلاء بزرگ است؛ خلاءِ یک روایت اِشراقی از جهان و انسان در برابر روایتی عقلانی؛ نیازی که در جهان اساطیری و مذهبی به نحوی ارضاء می‌شد  اما پس از حاکمیت عقلانیت مدرن، و شکست ایدئولوژی‌های شورانگیز، این خلاء دوباره نمایان شده است و پوپولیسم- با شرحی که دریادداشت‌های قبل آمد- به این نیاز پاسخ داده است. قیاس روایت‌های عقلانی و اشراقی را می‌توان به تفاوت فیلم مستند و داستانی تشبیه کرد. پوپولیسم از الگوهای رواییِ داستانی استفاده  می‌کند و روشن‌ است که برای مردم جذاب‌تر و هیجان‌انگیزتر است و تا هنگامی که این خلاء به گونه‌ای دیگر پُر نشود و جایگزینی نداشته باشد بنظر می‌رسد در برهوت بحران‌ها، سرابِ پوپولیسم تنها امید گمگشتگان باشد؛ تا آن روز که چشمه‌ای حقیقی آن‌ها را سیراب کند این سراب زنده خواهد ماند. 

این یادداشت بخش هفتم و پایانی از مجموعه یادداشتی پیرامون پوپولیسم و سلبریتی‌های مجازی است

لینک یادداشت اول

لینک یادداشت دوم

لینک یادداشت سوم

لینک یادداشت چهارم

لینک یادداشت پنجم

لینک یادداشت ششم

محمدرضا بیاتی: کارشناس ارشد زبان‌شناسی و پژوهشگر مسائل سیاسی