صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۳ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۵۵۳۳۵۹
تاریخ انتشار: ۱۹ : ۲۰ - ۱۴ خرداد ۱۳۹۹
انتشار برای نخستین بار / روایت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از دیدار محرمانه با امام خمینی (ره) در سال آخر عمر ایشان
رهبر معظم انقلاب در کتاب «روایت رهبری» درباره دیدار با امام خمینی در سال آخری عمر ایشان می‌فرماید: در یک جلسه باز ایشان [عدم صلاحیّت آیت‌الله منتظری برای رهبری آینده]را مطرح کردند. من به ایشان گفتم: «آقا! ما در این مجموعه‌ی دوستان کس دیگری غیر از ایشان نداریم.»، ایشان گفتند: «نه، این‌جور نیست! شما رهبر بشوید.»، همین‌جور، «شما رهبر بشوید.»
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

به گزارش انتخاب،   در کتاب «روایت رهبری» از زبان رهبر معظم انقلاب درباره دیدار با امام خمینی در سال آخری عمر ایشان آمده است:به گزارش انتخاب،   در کتاب «روایت رهبری» از زبان رهبر معظم انقلاب درباره دیدار با امام خمینی در سال آخری عمر ایشان آمده است:

در یک جلسه باز ایشان [عدم صلاحیّت آیت‌الله منتظری برای رهبری آینده]را مطرح کردند. من به ایشان گفتم: «آقا! ما در این مجموعه‌ی دوستان کس دیگری غیر از ایشان نداریم.»؛ ایشان گفتند: «نه، این‌جور نیست! شما رهبر بشوید.»؛ همین‌جور؛ «شما رهبر بشوید.»؛ من اصلاً این حرف را جدّی نگرفتم؛ واقعاً جدّی نگرفتم، هیچ؛ سکوت کردم. جلسه هم سکوت شد، چند لحظه‌ای گذشت.

بیشتر بخوانید

یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۶۸؛ اطلاعیه مجلس خبرگان به منظور اتخاذ تصمیم برای رهبری آینده

من روبروی امام نشسته بودم، حاج احمد آقا این‌طرف من نشسته بود. ایشان [خطاب به من]گفت: «بله، چطور شما میگویید کسی نیست؟ شما هستید، آقای موسوی اردبیلی هست.»؛ دوباره امام گفت: «نخیر، ایشان رهبر بشوند.»؛ شاید هم اسم آوردند و مشخّص کردند آقای خامنه‌ای. در جلسه حالت خاصّی هم تاحدودی پیش آمد، ولی من این را که ممکن است این در ذهن امام باشد واقعاً جدّی نگرفتم. [با خود]گفتم حالا به‌عنوان مثال گفتند شما رهبر باشید. اصلاً یادم نماند.

بعد از چند روز بنا بود همه‌ی رفقا در دفتر من جمع بشوند. آقای هاشمی چند دقیقه‌ای زودتر آمده بود. به من گفت: «فلانی! نظر شما راجع به آن مطلبی که امام گفتند چیست؟»؛ من اصلاً یادم نیامد که ایشان چه میگوید. گفتم: «کدام مطلب؟»؛ گفت: «اینکه گفتند شما رهبر باشید.»؛ گفتم: «هیچّی!»؛ گفت: «نه، امام بی فکر قبلی این حرف را نمیزند. این حرف همین‌طوری از دهان امام نپرید. این را با فکر قبلی میگوید.»؛ گفتم: «من نمیدانم. من نمیدانم.»

چند ماه بعد در اتاق آقای هاشمی جلسه‌ای با ایشان داشتیم. باز همین صحبت پیش آمد. گفتم: «آقای هاشمی! بدان اگر چنین چیزی برای من پیش بیاید قطعاً و یقیناً آن را قبول نخواهم کرد. این را مطمئن باشید.»؛ واقعاً هم بنایم بر همین بود و اصلاً احتمال هم نمیدادم که قضیّه به این شکل مطرح بشود. البتّه اندکی قبل از فوت امام -همان روز و شب- صحبت شورای رهبری جدّی شد. افرادی هم که جمع شده بودند، اسم من را به‌عنوان یک فرد می‌آوردند، امّا به این شکلی که بعداً پیش آمد اصلاً به ذهن ما خطور نمیکرد.»

آقای هاشمی میگوید ما میتوانستیم فرمایش امام در رابطه با آیت‌الله خامنه‌ای را حمل بر این کنیم که هدف ایشان این بوده که ما را قانع کنند و بگویند در بن‌بست نیستید. این بود که تصمیم میگیرد درباره‌ی همین مسئله یک بار دیگر خصوصی خدمت امام (قدّس‌سرّه) رفته و دراین‌باره با ایشان صحبت کند. در این دیدار حضرت امام (قدّس‌سرّه) مجدّداً میفرمایند: «که شما وقتی مثل آقای خامنه‌ای را دارید، چرا تردید دارید؟ چرا مشکل دارید؟»