صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۳ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۵۵۱۰۳۳
تاریخ انتشار: ۱۰ : ۱۶ - ۰۵ خرداد ۱۳۹۹
محمد رضا بیاتی: آن‌چه رستاخیز تازه‌ی مذهب در سیاست را با تمامی اعصار گذشته متمایز می‌کند- به گمان نگارنده- در فهم پارادوکس جهان خصوصی و عمومی مذهب نهفته است؛ به این معنی‌که با وجود تأکید بر فردیت و معنویت، و  گذار از رویکرد نهادگرایانه به مذهب، همزمان از قابلیت‌های اجتماعی مذاهب در رقابت‌های سیاسی بهره‌برداری می‌شود.  کاری که پوپولیسم با مهارت و زیرکی بهتر از  هر گفتمان سیاسی دیگری انجام می‌دهد
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

محمدرضا بیاتی: پس از پایان قرون وسطا و پیامدهای ویرانگرش، در فرآیندی چند صد ساله، انسان اروپایی مدرن به این باور رسید که باید  امر مقدس را از سامان اجتماعی و سیاسی کنار بگذارد و به خلوت خصوصی و فردی محدود کند. اما حاکمیت عقلانیت ابزاری و تلاش برای حذف دین به خلاء معنا و شور و شفقتی که یک روایت ایمانی برمی‌انگیخت منتهی شد. ایدئولوژی‌ها کوشیدند جای دین را در قلمرو عمومی پُر کنند و کارکردهای مذاهب را در جنبش‌های اجتماعی و سیاسی به عهده بگیرند و در این راه برخی از آن‌ها دوباره دست‌به‌دامانِ دین شدند.’الهیات آزادی‌بخش‘ در آمریکای لاتین در دهه‌های 50 و 60، انقلاب ایران در دهه‌ی 70، و ’جنبش همبستگی‘ لهستان در دهه‌ی 80 میلادی از نمونه‌های چشمگیرِ نقش‌آفرینیِ دوباره‌ی دین در عرصه‌ی سیاست عمومی بودند، با این‌وجود، از آن دوران همچنان در سراسر جهان روند دموکراتیک‌سازی، قداست‌زدایی و عرفی‌سازی ادامه پیدا کرده و  سبک‌های مذهبیِ فردگرایانه ترویج شده است و - جز در موارد معدودی- رویکرد نهادگرایانه به دین، اعتبار سنتی‌اش را بدست نیاورده است. در واقع اگر در  قرن بیستم ایدئولوژی‌های دین‌پناه، روشی مبارزاتی در انقلاب‌های استقلال‌طلبانه علیه استعمار خارجی  یا  نظام‌های خودکامه و تمامیت‌خواهِ داخلی بودند، در یکی-دو دهه‌ی اخیر، مداخله‌ی فراگیرتر مذهب در قلمرو سیاسی دلالت‌ها و کارکردهای دیگری یافته است.

آن‌چه رستاخیز تازه‌ی مذهب در سیاست را با تمامی اعصار گذشته متمایز می‌کند- به گمان نگارنده- در فهم پارادوکس جهان خصوصی و عمومی مذهب نهفته است؛ به این معنی‌که با وجود تأکید بر فردیت و معنویت، و  گذار از رویکرد نهادگرایانه به مذهب، همزمان از قابلیت‌های اجتماعی مذاهب در رقابت‌های سیاسی بهره‌برداری می‌شود.  کاری که پوپولیسم با مهارت و زیرکی بهتر از  هر گفتمان سیاسی دیگری انجام می‌دهد. ولی بنظر می‌آید که غلبه‌ی نگرش‌های فردگرایانه و  گرایش‌های معنوی به دین در جهان امروز سبب شده که پژوهش‌های علمی و دانشگاهی کافی درباره‌ی نقش سیاسی پیچیده و متناقض مذاهب انجام نگیرد. اکنون ما در عصر پسا-عُرفی (post-secular) هستیم. دورانی که مرز بین حوزه‌های مختلف زیست انسانی لغزنده شده و گاهی در هم تلفیق  و گاهی تفکیک می‌شوند؛ سیاست و مذهب هم از این شرایط متأثر شده‌اند و مستثناء نبوده‌اند. بنابراین، پیش از پرداختن به رابطه‌ی بین سلبریتی و مذهب، با حداکثر اختصار و ایجاز، نگاهی گذار به نقش مذهب در گفتمان‌های پوپولیستی معاصر می‌اندازیم.    

پوپولیسم مذهبی در جهان

1-فرانسه و دیگر کشورهای اروپا

ژان ماری لوپن (پدر مارین لوپن) بنیانگذار  جبهه ملی فرانسه، حزب راستگرای تندرو، در خطابه‌های سیاسی‌اش از کتاب مقدس نقل قول می‌کند و  از پروردگاری که اگر از شهر حراست کند پاسبانیِ نگهبانان بیهوده است، از نیروهای فوق طبیعی که به یاری فرانسه آمده‌اند، از پشتیبانی مشیت الهی و شکست‌ناپذیری  ملت فرانسه؛ لوپن معتقد است که تاریخ را توالیِ ساده‌ی علت و معلول نمی‌سازد بلکه پایه‌گذار تاریخ، ظهور غیرمنتظره‌ی رخدادهای بزرگ و لحظات سرنوشت‌ساز  است. او از نجات و رستگاری فرانسه‌ی جاوید می‌گوید، از نقطه‌ی پایان‌گذاشتن بر فردگرایی و ماتریالیسم، از شرّی که در روح و قلب فرانسوی‌ها رخنه و خانه کرده است؛ ژان ماری لوپن سیاستمداری است که بوضوح می‌کوشد در قامت یک ’مُبلّغ مذهبی‘ ظاهر شود.

در دیگر کشورهای اروپایی نیز- اغلب- راستگرایان با سنت‌های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی متفاوت بوده‌اند که به مذهب متوسل شده‌اند تا  با رویکردی پوپولیستی یک هویت ملی- مسیحی بسازند. این هویت‌گرایی پوپولیستی در اروپا بیش از همه معطوف به سیاست‌های ضد-مهاجرت و ضد-اتحادیه‌ی اروپا بوده است.

2-آمریکای لاتین

انقلاب رهایی‌بخش و استقلال‌طلبانه‌ی آمریکای لاتین علیه استعمار در قرن نوزدهم از جنبشی سیاسی فراتر رفت و تعبیری مسیحی و الهی پیدا کرد و به الگوی تقابل ابدیِ خیر و شرّ  تبدیل شد و  به یاد ’سیمون بولیوار‘  با نام ’انقلاب بولیواری‘ تا امروز تداوم یافته است. انقلاب چپ‌گرایانه‌ی ’هوگو چاوز‘ (1999-2013) با اتکاء به این سنت سیاسی به پیروزی رسید.  او  مبارزه‌ی سیاسی با الیگارشیِ حاکم بر ونزوئلا را با انقلاب بولیواری قیاس می‌کرد؛ انقلابی که  با وعده‌ی پادشاهی عدالت و حکومت مسیح، نه فقط از الگوهای مذهبی بهره می‌گیرد بلکه وجهی هزاره‌گرایانه و منجی‌گرایانه هم به آن می‌بخشد.

3- پوپولیسم در شرق؛ روسیه ، هند، فیلیپین

قانون اساسی در هر سه کشور روسیه، هند و فیلیپین سکولار است با این‌حال کنش سیاسی در آن‌ها  بسیار متأثر از مذهب است چرا که روسیه بیشترین جمعیت مسیحی ارتدوکس شرقی را دارد و پنجمین کشور مسیحی جهان است، هند یکی از مذهبی‌ترین کشورهاست با بزرگترین جمعیت  هندو، که سومین مذهب دنیا از نظر جمعیت است و بزرگترین اقلیت مسلمان که دومین مذهب جهان است ضمن آن‌که تخمین می‌زنند تا 2050 میلادی بزرگترین جمعیت مسلمان را خواهد داشت. فیلیپین نیز ششمین ملت مسیحی دنیاست و سومین ملت کاتولیک را دارد.

در روسیه، ‌کلیسای کاتولیک شرقی بعد از  انقلاب بولشویکی 1917 و سالها به مُحاق‌رفتن دوباره به زندگی سیاسی روسی بازگشته است. پوتین که معتقد بود پس از فروپاشی شوروی کمونیست خلائی ایدئولوژیک پدید آمده با آغوش باز مسیحیت ارتدوکس و ارزش های سنتیِ برآمده از آن را پذیرفت و کوشید بین کلیسا و دولت پُلی بزند و از آن همچون یک عنصر کلیدی در ایدئولوژی ملی و حتی سیاست خارجی استفاده کند؛ اسقف بزرگ مسکو نیز در احیاء این نقش، همکاری نزدیکی با پوتین داشته است.

در هند، نارندرا مودی (Narendra Modi) که یک راستگرا و ملی‌گرای هندو است وقتی در سال 2014 به قدرت رسید دست به اصلاحات اقتصادی زد و موفقیت‌اش باعث محبوبیت 88 درصدی او (آمار 2017) در میان مردم هند شد. اما مودی از مداخله‌ی مذهب در سیاست‌‌ورزیِ خود نیز غافل نماند و آشکارا رویکردی ضد-اسلامی در پیش گرفت تا جایی‌که متهم به همدستی در کشتار 2000 مسلمان در شورش‌های گُجَرات شده است.

در فیلیپین رابطه‌ی رودریگو دوترته با کلیسا و مذهب یکی از پیچیده‌ترین روابط است و می‌توان آن را نمونه‌ای شاخص  از همکاری متناقض و دوپهلو میان مذهب و سیاست  تلقی کرد. دوترته با وجود آگاهی از نفوذ عمیق و گسترده‌ی کلیسای کاتولیک در زندگی فیلیپینی‌ها (از قرن شانزدهم میلادی) تندترین حملات را با بی‌ادبانه‌ترین زبان علیه آن‌ها بکار می‌گیرد و همزمان از پشتیبانی رأی اکثریت برخوردار است!

در واقع او کلیسای کاتولیک را نهادی معرفی کرده که همدست نخبگان فاسد است و  با ساختن تقابل نخبگان – مردم، حمایت توده‌ای هواداران را بدست آورده است (با شرحی که در یادداشت‌های پیش آمد). دوترته از یکسو به آزار جنسی خود توسط یک کشیش کاتولیک اشاره می‌کند و  با تداعی رسوایی‌های جنسیِ نهاد کلیسا به انگاره‌ی فساد نخبگان دامن می‌زند و از سوی دیگر از تعلقات فردگرایانه‌ی مذهبیِ مردم برای بسیج‌سازی سیاسی آن‌ها استفاده می‌کند، با تأکید بر این که دوستان خوبی دارد که کشیش هستند(ناوابسته به نخبگان مذهبی فاسد). پروتستان‌های اِوانجلیک (evangelical)- که در اقلیت هستند- کاملاً از او حمایت می‌کنند اما کلیسای کاتولیک بدلیل محبوبیت دوترته خصومت علنی علیه او نشان نمی‌دهد و  با رفتاری محتاطانه می‌کوشد فاصله‌ی اخلاقی‌اش را  با دوترته حفظ کند؛ چرا که او به بهانه‌ی مقابله با فساد و مواد مخدر با طرح‌های پوپولیستی دست به کشتار و جنایات بشری می‌زند تا آن‌جا که متهم است مجرمان را از هلی‌کوپتر به پایین پرتاب کرده است! دوترته در بعضی خصلت‌ها شباهت غریبی با دونالد ترامپ دارد و برغم دعواهای لفظیِ گهگاهِ آن‌ها باهم بنظر می‌رسد که ترامپ به شیوه‌ی حکمرانی فیلیپین، روسیه و هند علاقمند است و سعی کرده با این سه کشور روابط حسنه‌ی سیاسی و اقتصادی برقرار کند.

4-ایالات متحده آمریکا

برخلاف اروپای معاصر که نقش مذهب سیاسی در آن‌ها کمرنگ بوده و در سال‌های اخیر برجسته شده، مذهب در آمریکا هیچ‌گاه از قلمرو  عمومی حذف نشده است؛ در واقع از همان نخستین جنبش پوپولیستی در دهه‌ی 1890 میلادی (حزب مردم) پروتستان‌های اِوانجلیست، حامی آن جنبش بودند و تفسیری دینی به مبارزه‌ی سیاسی-اقتصادی افزودند. اما شاید یکی از جالب‌ترین نسخه‌های پوپولیسم مذهبی در دهه‌های اخیر، جنبش ’تی‌پارتی‘ (Tea Party) است که از درون یک جنبش سکولار سربرآورد و هواداران‌اش به  ’تیوانجلیست‌ها‘(Teavangelists) معروف شدند. آن‌ها مدعی حکومتی تحت فرمان خداوند هستند و می‌خواهند آمریکا را به ریشه‌های یهودی-مسیحی اش بازگردانند. تیوانجلیست‌ها از بیداری(awakening) می‌گویند و از تقرب دوباره‌ی مردم به خداوند.

حتی در مورد دونالد ترامپ، که مذهب صریحاً نقشی در رقابت با هیلاری کلینتون نداشت، هواداران مذهبی‌اش جبهه‌ی قدرتمندی را تشکیل دادند؛ از مخالفان سقط جنین و کاتولیک‌های رومی تا پروتستان‌های اوانجلیک و یهودیان هوادار اسرائیل. به این نمونه‌ها می‌توان نقش مذهب در سیاست‌ورزیِ مصر، ترکیه، اندونزی، اسرائیل و بسیاری دیگر را اضافه کرد. 

مذهب پوپولیستی

به نظر می‌آید که این حکایت کوتاه از رابطه‌ سیاست و مذهب بروشنی نشان می‌دهد که حتی اگر مذاهب نهادگرا، در میان بسیاری از جوامع مدرن، اعتبار معرفت‌شناختی خود را  در قلمرو عمومی از دست داده باشد اما همچنان کارکردهای جامعه‌شناختی‌اش را حفظ کرده است؛ چه سیاستمداران باورمندانه به مذهب متوسل شوند چه فرصت‌طلبانه از آن استفاده‌ی ابزاری کنند حاکی از قابلیت‌های ویژه‌ی دین در عرصه‌ی اجتماعی و سیاسی است. با این‌وجود، نقش دین در سیاست فراسویِ هویت‌سازی پوپولیستی برای مقابله با تهدیدهای واقعی یا خیالی، یا پیروزی در رقابت‌های سیاسی، می‌رود و به روایت‌گری از انسان و هستی می‌رسد. پوپولیست مذهبی می‌کوشد با مقدس‌سازی سیاست،  روایتی متعالی و کیهانی از تقابل و ابدی-ازلیِ ’ما و آن‌ها‘ ارائه کند. او مأموریت نجات از وضعیت نامطلوب اقتصادی-سیاسی موجود را به رهایی و رستگاری عام انسان، آزادی افسون‌گرانه از بردگی و بندگی، و تقابل خدا و شیاطین مبدل می‌کند. البته می‌توان بدرستی پرسید که این مقدس‌سازیِ آرمان سیاسی و مشروعیت آسمانی‌بخشیدن به نظم جدید - از دیرباز- در بسیاری یا شاید همه‌ی جنبش‌های ایدئالیستی، چه مذهبی چه غیرمذهبی، وجود داشته است؛ اما پوپولیسم مذهبی دو ویژگی بنیادی دارد که آن را متمایز می‌کند: اول این‌که مذهب یک ’فرا-روایت‌‘ (meta-narrative) است در حالی‌که ما در روزگار پایانِ فرا-روایت‌ها زندگی می‌کنیم. به بیان دیگر، پوپولیست مذهبی همزمان که به خُرده-روایت‌های فردگرایانه‌ی مذهبی باور دارد از کلان-الگوهای رواییِ مذهبی برای تحکیم همبستگی اجتماعی و مردم‌انگیزی استفاده می‌کند و در فضایی آمیخته از عُرف و دین، از سیاست عرفی‌زدایی می‌کند و  قداستی عامه‌پسند به سیاست می‌دهد. (کاری مشابه رابطه‌ی پوپولیسم و رسانه)؛ شاید بتوان گفت که مذهب پوپولیستی، خوانشی اسطوره‌ای از مذهب یا  بازگشت به دوران پیشا-علمی و پیشا-دینی و الگوهای خداباوری در عصر اسطوره‌های باستان است.

دومین ویژگی تمایزبخش و پارادوکسیکال پوپولیسم مذهبی این است که فرا-روایت‌های مذاهب از  خیر وشرّ و رستگاری انسان –عموماً- معطوف به آسمان و آن‌جهانی بوده است درحالی‌که پوپولیسم ماهیتاً زمینی، این‌جهانی و ’دیونیسوسی‘ است نه ’آپولونی‘ (رجوع به یادداشت چهارم)؛ بنابراین این رویکرد متناقض به دین منجر به ایجاد یک مذهب زمینی می شود که رستگاری را در این جهان جستجو می کند. مذهب پوپولیستی با گزینش یا تفسیر قدرت‌طلبانه‌ی دین از سیاست دین می‌سازد؛ این دین‌سازیِ سیاسی یا دین‌پوشیِ سیاست، اخلاقی سازی و قداست‌بخشی به سیاست نیست بلکه انحطاط و هبوط یا مَسخ امر مقدس است. سیاست آلوده‌ای است که تنها جامه‌ی دین را پوشیده است.

سلبریتی‌زدگی مذهب

چنان‌که در یادداشت‌های قبل گفته شد اگر در جهان پوپولیسم، سیاستمدار عامه‌پسند، قهرمان سیاست است سلبریتی عامه‌پسند، قهرمان لذت و سرگرمی است. در واقع، سلبریتی‌زدگیِ دین یعنی به حاشیه راندنِ وجوه عقلانی و معرفتی و فضیلت‌های نیازمند ریاضت و خودسازی، و برجسته کردنِ جنبه‌های احساسی، سطحی، رواج خام‌عقلی، قشری‌نگری و ظاهرگرایی و سرگرمی‌سازی؛ بر این مبنا اگر پوپولیست مذهبی، با مقدس‌سازی عامه‌پسندِ سیاست، امر مقدس را مسخ می‌کند، سلبریتی‌زدگی مذهب، در حقیقت به لذت و سرگرمی، رنگ قداستی عامه‌پسند می‌زند و امر مقدس را مسخ خواهد کرد. مصداق این ویژگی‌ها، بعضی از مبلغان مذهبی و -بویژه در ایران- برخی از مداحان هستند که می‌توان آن‌ها را تجسم تمام‌عیارِ سلبریتی‌زدگی دین دانست.

این یادداشت بخش ششم از مجموعه یادداشتی پیرامون پوپولیسم و سلبریتی‌های مجازی است)

لینک یادداشت اول

لینک یادداشت دوم

لینک یادداشت سوم

لینک یادداشت چهارم

لینک یادداشت پنجم

محمدرضا بیاتی: کارشناس ارشد زبان‌شناسی و پژوهشگر مسائل سیاسی