پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛امروز صبح شیخ ابوظبی وارد شد. مهمان شاهنشاه است. نخستوزیر و من از او در فرودگاه استقبال کردیم.
بعدازظهر شرفیاب شدم. ابتدا در خصوص عکسی که شاهنشاه را در حال موتورسیکلت سواری نشان میدهد، عرض کردم: «من موافق نبودم در روزنامه چاپ شود.» فرمودند: «چرا؟» عرض کردم: «شاهنشاه پدر ملت هستند، ماشاءالله پنجاه سال دارید، دیگر موتورسیکلت سواری به شما نمیآید». فرمودند: «تو هم مثل خانهای پنجاه سال قبل خراسان فکر میکنی.» عرض کردم: «ممکن است، ولی به هر حال این عکس مناسب شاهنشاه نیست.» فرمودند: «چرا نباشد؟ همانطور که کارگر من... موتورسیکلت سوار میشود، من هم میشوم.» عرض کردم: «کارگر به عنوان احتیاج که دارد سوار میشود و شاهنشاه، اگر جسارت نکنم، به عنوان بازی سوار شدهاید. این فرق دارد. ممکن است این عکس برای اروپا خیلی خوب باشد، ولی برای ایران خوب نیست.» فرمودند: «خیر، باید چاپ شود.» عرض کردم: «چشم، ولی غلط است.» بعد در خصوص اعتقاد مردم به شاه و اینکه چه جور باید این اعتقاد را حفظ کرد، صحبتهایی کردم که تایید فرمودند، ولی ماشاءالله به چیزی که پیله کنند، محال است از سرشان خارج [شود] و این یکی از گرفتاریهای ماست...
بعدازظهر... شاهنشاه تلفنی فرمودند: «این چه مزخرفاتیست که خواهرم درباره حقوق زن و تغییر قوانین اسلام درباره ارث و غیره گفته است؟ چرا اینها نفهمیده، میخواهند کشور را به هم بریزند؟» عرض کردم: «از خودتان سوال بفرمایید. وقتی شاهنشاه به طور متفرق به این یکی [و] آن یکی دستورات میفرمایید، آنها هم عمل میکنند و کنترل کار از دست خارج میشود. بعد از من مسئولیت میخواهید. چنان که من... هنوز رسما خبر ندارم که علیاحضرت شهبانو هفته آینده به اصفهان تشریف میبرند. اگر من مسئولم، همه چیز را از من بخواهید، اگر نیستم دعوا نکنید یا مرخصم کنید.» صحبت من قدری تند و بیادبانه بود. بعد خودم پشیمان شدم. نخستوزیر به افتخار شیخ [زاید حاکم] ابوظبی شام داد. من هم ناچار رفتم، چون این شخص مهمان شاهنشاه است.