پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ «انتخاب»: قدری تلگراف استنساخ کردم و قدری مقاله دفاعیه برای روزنامه انگلیس نوشتم. بعد از ظهر میرزا محمد علی خان، خواهر زاده اعتمادالسلطنه از سوئد آمده بود. او را دیدم و با میرزا حسین خان به سفارت نزد صمد خان رفتم. آقا خان محلاتی که احتمال می داد بیاید نیامد و عذر خواست. چای خوردیم و صحبت کردیم. از حرف ها که آقا خان زده بود این بود که انگلیس ها در ضمن گله گذاری گفته اند مشاورالممالک سراغ همه رفت، حتی بلژیکی ها که جزء هیچ جا نیستند و کوچک ابدال ما هستند. و صمد خان می گفت من گفتم هر چه را بگویید این گله را نمی توانید بکنید زیرا که با هم رفتیم و ان هم یک رسم ادبی بود که بعد از دیدن سایرین نسبت به بلژیک هم به جا آورد.
باری از سفارت منزل «مادام فواش» رفتیم که سابقا او را منزل «مادموازل ژرار» و «مادام ژنسکو» دیده بودم و می گفت از بابافغانی ترجمه ای خوانده ام که از آن بهتر چیزی در عمرم ندیده ام و موسوم است به perles de la couronne . باری این زن نقاش است و خیلی به ما مهربانی می کند. یک پسر شش ساله و یک دختر چهارساله داشت. دختره خیلی قشنگ بود و بی شباهت به حمیده جانم نبود. با بچه ها قدری بازی کردیم. دست آخر پسرک نمی گذاشت بیایم.
بعد از شام قدری بیرون رفته راه رفتیم؛ اما نمی دانم چرا فوق العاده خسته هستم. امشب هوا خیلی صاف و ماه در حال بدر بود. خیلی مناسب بود که به «بوا دوبولن» رفته باشیم گفتیم انشاءالله فردا شب این کار را می کنیم.
منبع: یادداشتهای روزانه محمدعلی فروغی، به کوشش محمدافشین وفایی و پژمان فیروزبخش، تهران: سخن، چاپ هفتم، ۱۳۹۸، صص 124 .