پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح شرفیاب شدم... راجع به دانشگاهها و مشکلاتی که با آن روبهرو هستند و مخصوصا قضیه بیپولی را عرض کردم. به عرض رساندم که «بیمایه فطیر است. به این صورت محال است انقلاب آموزشی که مورد نظر شاهنشاه است جامه عمل بپوشد.» فرمودند: «چه کنیم پول نداریم.» عرض کردم: «مثل معروفی است "سفره نینداخته بوی گلاب میدهد." وقتی پول نبود چرا این برنامههای درخشان را اعلام کردیم؟» فرمودند: «آن وقت خیال میکردیم پول هست.» درست هم میفرمایند. شاهنشاه مطمئن بودند – روی گزارشهای غلط – با آنکه مکرر عرض کرده بودم که وضع مالی رو به وخامت میرود.
... بعضی تلگرافهای خارجی برای تبریک، منجمله تلگرافی به رئیسجمهور اسرائیل، توشیح فرمودند.
برنامههای مسافرت شیراز و بنادر را عرض کردم...
سر شام رفتم. با برادرها، دامادها و شهبانو صحبت از این بود که حالا [دیگر] آمریکاییها خجالت میکشند ترکها را بر ما برتری دهند. من عرض کردم: «[اگر] توسعه منظور است، همینطور است. فقط ترکیه ارتشی دارد که بزرگترین [دارایی] اوست و تمام کمکها به ترکیه بر سر این مطلب است، چون خارجیها برای ارتش ترک ارزش بسیار قائل هستند. همه از عرض من به این بیپردگی تعجب کردند.
منبع: یادداشتهای علم، جلد دوم؛ «۱۳۴۹ و ۱۳۵۱»، صص ۷۰ و ۷۱.