پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح مطابق معمول شرفیاب شدم. کارهای جاری عقبافتاده زیادی داشتم، عرض کردم. صحبت مهم موضوع آمدن نیکسون و برنامه او بود. صحبتهای متفرقه هم زیاد شد، یک ساعت و نیم طول کشید.
بعد مرخص شدم، ملاقاتهای زیادی با سفرای خارجی، یمن، عربستان سعودی و ژاپن داشتم. یمنیهای شمالی از ما کمک میخواهند که به یمن جنوبی بتازند. شاهنشاه فرمودند: «به سفیر بگو چطور برای چند میلیون لیره که از عراقیها گرفتید در اعلامیه مشترک به ما فحش دادی؟ به علاوه این کمک باید به صورت مشترک از طرف ما و سعودیها باشد وگرنه فایده ندارد.» ولی مضحک است که سفیر عربستان سعودی مطلقا از این جریانات بیخبر بود.
جواب نامه نیکسون را... دادم که توشیح فرمودند و امروز فرستادم. اصلاحاتی به دست خودشان فرمودند که مهم بود. جواب اولیه را من تهیه کرده بودم.
برحسب آنچه در کیش به من فرموده بودند، شب سر شام در کاخ علیاحضرت ملکه پهلوی رفتم. تلگرافی از یک دوست سوئیسی داشتم که «مصحلت نیست والاحضرت شاهدخت اشرف، روزنامه لوموند را به مناسبت آنکه تهمتهایی در خصوص قاچاق هروئین به والاحضرت زده است، تعقیب کنند.» هرچه خواستم مطلب را عرض کنم، شاهنشاه اعتنا نکردند. من قدری عصبانی شدم. عرض کردم: «چرا به عرایض من توجه نمیفرمایید؟» فرمودند: «آخر به من چه؟ مربوط به خواهرم است. اگر عکسالعملی پیدا بشود به او برمیگردد.» عرض کردم: یعنی چه؟ تمام آنچه به [سر] اعضای این خانواده بیاید به اعلیحضرت همایونی برمیگردد.» دیگر چیزی نفرمودند، من هم ناراحت باقی ماندم. تمام اوقات خوشی که بعدازظهر گذرانده بودم، خراب شد.