صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۳ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۵۳۵۶۴۰
تاریخ انتشار: ۵۸ : ۲۳ - ۲۲ اسفند ۱۳۹۸
شکایت زیادی از انگلیسی‌ها فرمودند که «اولا فدراسیون را تشکیل دادند [و] ریاست آن را به بحرین واگذار کردند و از آن بدتر دو جزیره تنب و ابوموسی را که میراث ظالمانه خود آن‌ها بود به فُجیره دادند... این دیگر چه معنی دارد؟» عرض کردم: «... شاهنشاه باید بدانید که خارجی اولا ممالک ضعیف را بر شما ترجیح می‌دهد که به اضافه مشغول لاس زدن با روس‌ها هم هستید...»
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

پس از انتشار خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی، «انتخاب» قصد دارد این بار بخش های گزیده ای از خاطرات دیگر شخصیت های مهم و تاثیرگذار کشور را روزانه، مرور و منتشر کند

به گزارش انتخاب، در خاطرات علم آمده است:

صبح به کارهای جاری رسیدم، بعد شرفیاب شدم. قبل از من نخست‌وزیر بر خلاف معمول شرفیاب شد. علت بی‌مهری اربابم را نفهمیدم. بعد که شرفیاب شدم، با آن‌که نخست‌وزیر می‌گفت حال‌شان خوب است، خیلی قیافه [را] گرفته یافتم. در خصوص مذاکرات نفت عرایضم را عرض کردم و گفتم که: «در دو ملاقات مفصل که کرده‌ام، به نظر می‌رسد تا اندازه‌ای نظرات ما را تامین کنند، اما نه به قدر آن‌که ما می‌خواهیم. بعد قدری وقت می‌خواهند و می‌گویند به این زودی نخواهد شد. اجازه شرفیابی هم می‌خواهند.» نظرات [رضا] فلاح را عرض کردم که «می‌گفت، اولا وقت شرفیابی به آن‌ها مرحمت نشود، ثانیا از آن‌ها بخواهیم که ظرف کمتر از یک ماه نظر و راه‌حل خود را برای برطرف کردن مقررات بین کمپانی‌ها به ما بدهند.» این نظر را پسندیدند و قرار شد عصری آن‌ها را احضار کنم و اوامر مبارک را ابلاغ نمایم.

در خصوص ناراحتی دانشگاه پهلوی هم مطلبم را عرض کردم که «اولا یک هسته کمونیستی بود و بعد هم یک عده آلت آن‌ها و بعد هم یک عده ناراضی و مغرض که به آتش دامن می‌زدند و بین استادها بودند.» بعد از من سوال فرمودند: «آیا فرمانده ارتش هم جزو آن‌ها بود؟» عرض کردم: «در مقام به این بلندی و نزدیکی شاهنشاه، نمی‌توانم اشخاص را به این آسانی متهم کنم، یعنی اخلاقا حق ندارم. امر فرمایید رسیدگی کنند.»

بعد شکایت زیادی از انگلیسی‌ها فرمودند که «اولا فدراسیون را تشکیل دادند [و] ریاست آن را به بحرین واگذار کردند و از آن بدتر دو جزیره تنب و ابوموسی را که میراث ظالمانه خود آن‌ها بود به فُجیره دادند (شیخ‌نشین فجیره) (ابوموسی را به شارجه و تنب را به راس‌الخیمه داده‌اند. شاهنشاه فجیره را از فرط عصبانیت به عنوان مسخره ذکر می‌کردند.) این دیگر چه معنی دارد؟» عرض کردم: «به آن‌ها اعتراض خواهم کرد، ولی شاهنشاه باید بدانید که خارجی اولا ممالک ضعیف را بر شما ترجیح می‌دهد که به اضافه مشغول لاس زدن با روس‌ها هم هستید. ثانیا از او چیزی کم نمی‌شود و فرقی به حال او نمی‌کند. من شش سال قبل که نخست‌وزیر بودم عرض کردم، باید برنامه ایرانی کردن این دو جزیره را فراهم آورد، ولو با فرستادن فاحشه به آن‌جا. بعد که من رفتم [حسنعلی] منصور مرحوم، نوکر خارجی، که جز خدمتگزاری آن‌ها نقشه دیگری نداشت، تمام برنامه‌های جنوب را به تدریج به هم زد.»

قدری تامل فرمودند و فکر کردند و ناراحت شدند. دیدم بر ناراحتی افزودم. مطالب دیگری گفتم، فایده نداشت.

با کمال ناراحتی مرخص شدم. بعدازظهر اوامر شاهنشاه را به نفتی‌ها ابلاغ کردم. آن‌ها گفتند «باید جواب از لندن و نیویورک بگیریم» که مجددا شرفیاب شدم، عرض کردم. اما باز هم شاهنشاه ناراحت بودند. من هم به اندازه او ناراحت شدم، به این جهت رفتم خوش‌گذرانی بکنم، ممکن نشد، یعنی ممکن شد ولی به من خوش نگذشت.

حالا با کمال ناراحتی ساعت یک صبح می‌خوابم. دخترم هم امروز پیش خانم رفت. گرچه از دوری او ناراحت هستم، ولی از این‌که کمتر دغدغه حرکات ناشایست او را که دوست ندارم و به مذاقم خوب نمی‌آید، خواهم داشت راضی هستم. عجب زندگی ناراحتی دارم. هیچ دلخوشی نیست، الا علاقه به اربابم و مادرم و دوستم. البته حرکات و اعمال بچه‌هایم خوشبختانه منافی عفت نیست و من از این حیث به آن‌ها دعا می‌کنم، ولی سنگین و سنجیده نیست و بر طریق امروز است.