صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۱ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۵۲۳۶۷۱
تاریخ انتشار: ۴۱ : ۱۶ - ۲۳ دی ۱۳۹۸
تورق خاطرات چهره‌ها در «انتخاب»؛
حزب خود را یک حزب سیاسی و ملی می‌دانیم و به هیچ وجه تشکیل نشدیم که قرائت حمد و سوره مردم را تصحیح کنیم و یا به ترویج اسلام بپردازیم. ما وارد مبارزه و سیاست شده‌ایم و آن را فریضه دینی خود می‌دانیم، به عبارت دیگر وظیفه شرعی خود و نظرمان را درست مثل کاسبی مسلمان می‌دانیم [که]کسب می‌کند، اما کسب او مطابق با دستور اسلام و وظایف هر مسلمان صورت می‌گیرد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: مجله خواندنیها؛ در شماره ۱۹ مورخ سه‌شنبه ۳۰ دی ۱۳۵۷، مصاحبه‌ای را با مهندس بازرگان بازنشر کرد که سه ماه پیش از آن با روزنامه ایران‌پست چاپ لندن انجام داده بود. مهندس بازرگان در آن روز‌ها از دیدگاه مطبوعات داخلی، سیاستمداری سالخورده بود که یکی از رهبران بانفوذ مخالف و رهبر نهضت آزادی به شمار می‌رفت؛ کسی که سال‌ها به مبارزه پرداخته، در این راه رنج و مرارت‌های بسیار کشیده و چهار بار طعم تلخ زندان را چشیده بود. آن‌چه در پی می‌خوانید پاسخ‌های بلند بازرگان به پرسش‌های خبرنگار ایران پست (چاپ لندن) بود؛ گفتگویی ۴ ماه پیش از پیروزی انقلاب ۵۷ که البته پرسشهای آن را حذف کرده ایم:

اختلافات جبهه ملی و نهضت آزادی
بنده و عده‌ای از دوستان که عضو جبهه ملی بودیم در سال ۱۳۳۹ بدون این‌که عملی خلاف جبهه ملی باشد، حزب نهضت آزادی ایران را تشکیل دادیم و هنوز هم افتخار می‌کنم که عضو جبهه ملی بوده‌ام و هستم همراه با آقایانی که اخیرا تجدید حیاتی برای جبهه ملی کردند.
باید بگویم این جبهه به طور کلی پس از سال ۱۳۴۰ سال رفراندوم، عملا و حتی رسما هم تعطیل شده بود، کما این‌که نهضت آزادی هم محکوم شد و حبس‌های ۳ تا ۱۰ سال در زندان بوده‌ام، کما این‌که در آن وقت کلیه محاکم نظامی عضویت در حزب نهضت آزادی ایران را به عنوان جرم تلقی می‌کردند و محکومیت حداقل سه سال می‌دادند، همچنین جبهه ملی بعد از بروز از زندان رفراندوم عملا تعطیل بود و اخیرا تجدید حیاتی کرده است.
در مورد حزب ایران بعضی از افراد می‌گویند هستیم و بعضی از آن‌ها می‌گویند نیستیم. سوسیالیست‌ها که سومین نیروی جبهه ملی فعلی را تشکیل داده‌اند بسیاری از اعضای آن‌ها را هم قبول ندارند؛ بنابراین به طور ناقص است. البته نسبت به همه آن آقایان نهایت احترام را می‌گذاریم و حتی همکاری نیز با آن‌ها داریم در حال حاضر؛ آقای کریم سنجابی به نام حزب ایران فعالیت می‌کنند و آقای داریوش فروهر رهبر و نماینده معرف حزب ملت ایران هستند و آقای شایان به نام حزب سوسیالیست‌های ایران فعالیت دارند.
همان‌طوری که گفتم با آقایان رهبران احزاب فوق اختلاف نظری نداریم و بین ما احترام و علاقه و همکاری هم نیز وجود دارد، در بسیاری از اعلامیه‌ها، در بسیاری از تعطیلی‌ها، در بسیاری از اعتصابات با مشورت و همکاری یکدیگر کار کرده‌ایم. فقط مسئله‌ای که هست، نظر رفقای نهضت و بنده این بود که جبهه ملی اگر می‌خواهد دومرتبه تشکیل شود باید با همان روحیه تشکیل شود و شامل کلیه گروه‌های وارد در مبارزه باشد.
از یک سال و نیم قبل تاکنون همیشه به آقای داریوش فروهر گفته بودم که اگر منظور شما اعتلای نام و تجدید خاطره گذشته جبهه ملی است من هم برای فعالیت حاضرم، جبهه ملی یک جمعیتی بوده است که عده‌ای از اعضای آن فوت کرده‌اند، بعضی‌ها کنار کشیده‌اند و اگر می‌خواهیم با تجدید حیات جبهه ملی خاطرات پرشکوه خوب را زنده کنیم، آمادگی دارم و هستم و اگر شما می‌خواهید همان نقشی را که آن دفعه جبهه ملی داشت و نقش رهبری مبارزات بود ایفا کنید آن را هم حاضرم به شرط این‌که مانند آن دفعه بگردیم در گروه‌هایی که وارد در مبارزه هستند و از بین آن‌ها نمایندگان و افراد شاخصی را انتخاب کنیم و آن بشود جبهه ملی.
ظرف سال‌های گذشته کسانی وارد مبارزه شده‌اند که خود بنده را که تندترین فرد جبهه ملی سابق بودم قبول ندارند؛ بنابراین به طریق اولی، آن‌هایی که در حال حاضر در مبارزه هستند که شامل پیروان آیت‌الله خمینی و سایر روحانیون و نیز جوانان داخل و خارج از ایران، دانشجویان و دانش‌پژوهان، اصناف و بازاریان و اساتید دانشگاه‌ها (که اساتید دانشگاه‌ها امروز به کلی با اساتید زمان ما فرق کرده‌اند) می‌شود، باید جبهه ملی را تشکیل دهند. اگر جبهه ملی را طوری می‌خواهید تشکیل دهید که همه آن‌ها در این جبهه کم و بیش حضور داشته باشند آن جبهه را قبول داریم با آن هستیم. اما چون آقایان رفتند به سراغ چند نفری که در گذشته بوده‌اند، این‌جاست که ما وارد آن نشدیم، بدون این‌که دشمن آن باشیم و باید بگویم که نه اختلافی است و نه انشعابی و اگر روزی آقای دکتر سنجابی نخست‌وزیر شوند اول کسی که به ایشان تبریک خواهد گفت: خود من خواهم بود.
باید بگویم زمان کاملا فرق کرده است، آن زمان که جبهه ملی تشکیل شد این جبهه واقعا با آن تشکیلات جامعه و با برخورداری از افراد و گروه‌های مختلف وارد در مبارزات و مورد نظر مردم بود و همان‌طور که گفتم در صورت تشکیل چنین وطنی من حاضر به فعالیت هستم، ولی نه این‌که اعضای گذشته را از خانه‌های‌شان بیرون بیاوریم و بگوییم شما رهبر مملکت هستید. مردم دیگر قبول نمی‌کنند. آن جبهه ملی را تقریبا ملت قبول داشت. حالا اگر دوباره به آن صورت و مورد قبول باشد نهضت آزادی ایران نیز عضوی از جبهه ملی خواهد بود وگرنه هیچ.

تشکیل نشدیم که قرائت حمد و سوره مردم را تصحیح کنیم
اختلاف نهضت آزادی ایران با بعضی از احزاب ملی و سیاسی در این است که ایدئولوژی و عامل ورود در سیاست و مبارزه، مذهب بوده است. یعنی به حکم اسلام و با الهام از امر به معروف و نهی از منکر و ورود به اجتماع، خدمت به اجتماع، اداره اجتماع که جزو وظایف هر مسلمان است وارد مبارزه شده‌ایم و ایدئولوژی ما اسلام است، اما پیش از این، حزب خود را یک حزب سیاسی و ملی می‌دانیم و به هیچ وجه تشکیل نشدیم که قرائت حمد و سوره مردم را تصحیح کنیم و یا به ترویج اسلام بپردازیم. ما وارد مبارزه و سیاست شده‌ایم و آن را فریضه دینی خود می‌دانیم، به عبارت دیگر وظیفه شرعی خود و نظرمان را درست مثل کاسبی مسلمان می‌دانیم [که] کسب می‌کند، اما کسب او مطابق با دستور اسلام و وظایف هر مسلمان صورت می‌گیرد. در حقیقت عمل اجتماعی و سیاسی و در صورت امکان عمل حکومتی ما بدان صورت خواهد بود. من در کتاب «مرز میان دین و سیاست» که در سال ۱۳۴۰ نوشته‌ام مرز دخالت دین و مذهب را در سیاست به طور کامل بیان کرده‌ام.

حکومت مورد نظر ما حکومت اسلامی است
از هر مسلمانی سوال کنید چه حکومتی را مشروع می‌دانید جوابی جز حکومت اسلامی ندارد. ما هم، چون روی ایدئولوژی اسلام گام برمی‌داریم، بنابراین حکومت مورد نظر ما هم همیشه از بدو آغاز فعالیت حکومت اسلامی بوده است.
در این زمینه شخص بنده و هم دوستانم سخنان زیاد گفته و کتاب‌هایی نوشته‌ایم و حکومت اسلامی را بیان داشته‌ایم، تا این‌جا هیچ اختلافی وجود ندارد، ولی متاسفانه از حکومت اسلامی که در گفتار روشن است در عمل هنوز تعریف جامعی که جوابگوی تمام سوالات باشد نشده است.
به نظر من علت آن است که جز در زمان پیامبر و چهار خلیفه اول که البته ما فقط حضرت علی را قبول داریم، اسلام به معنای اسلام حاکمیت و حکومت نداشته است، و دستورات اولیه دین برای آن‌ها مهم بوده است، نه مسائل سیاسی و یا حکومت اسلامی کما این‌که در هیچ‌کدام از رساله‌های علمای شیعه مسائل حکومتی نوشته و مطرح نشده است فقط در زمان مشروطیت، مرحوم نائینی کتابی راجع به مشروطه نوشت و از آن به بعد هم این مسائل متروک شده.
در دنیای تشیع به تازگی بعضی از مسائل حکومتی مانند اقتصاد، دموکراسی، سوسیالیسم و این نوع مسائل و دخالت مردم در امور که آیا سلطنتی باشد یا نباشد، مطرح گردیده است، البته کتاب‌هایی نوشتند و مطالعاتی هم شده است، اما هیچ کدام از آن‌ها به مرحله‌ای نرسیده‌اند. به عنوان مثال اگر امروز از مارکسیسم یا کمونیسم صحبت بکنید فوری می‌توانید کتابی یا کسی را پیدا کنید تا شما را راهنمایی کند و تعریف کند که مارکس چه نظری نسبت به فرهنگ و مالکیت دارد، اما چنین چیزی در عالم تشیع که جواب این مسائل را بدهد وجود ندارد.
همان‌طور که طبابت صلاحیت مخصوصی می‌خواهد، به صرف این‌که بنده دانشمند علوم الهی باشم و یا با تقواترین آدم روزگار نمی‌توانم که طبابت کنم و نه کسی مرا قبول دارد که برای مردم نسخه بنویسم و آن‌ها را معالجه کنم، تجارت هم تخصص می‌خواهد، سیاست و حکومت و امور اجتماع و مدیریت اجتماع نیز صلاحیت می‌خواهد. همان‌طوری که روحانیت نیز کار هرکسی نیست. ولی شرع این‌طور وارد می‌شود، خداوند پیامبران را نفرستاده است تا به ما درس اقتصاد و یا هواشناسی دهند بلکه اموری است واگذارشده به خود مردم که مربوط به ماست، ولی یک سلسله حدود و مقررات معینی کرده‌اند که در ازدواج، معامله، دوستی، جنگ از آن حدود نباید تجاوز کرد. در سیاست نیز از آن حدود نباید تجاوز کنیم، باید عدالت و رضایت مردم وجود داشته باشد، و سلسله اصولی را که قرآن دستور داده است و علی بن ابی طالب نیز دستور داده همه را باید رعایت کنیم، ولی اسلام همان‌طوری که نیامده است درس خیاطی و آشپزی بدهد و به ما نگفته است که در خوراک خود نمک کم بریزید یا دو و یا سه ساعت طول می‌کشد تا گوشت گاو بپزد، حکومت اسلامی نیز دستور کلی ندارد. سلسله چیز‌هایی گفته شده است که آقا ظلم نکنید، ستم ندهید و تساوی و برابری را رعایت کنید و امثالهم و حکومت بیش‌تر بر مبنای آن اصول به وسیله اشخاص انجام شود که صلاحیت داشته باشند و مورد رضا و انتخاب مردم باشند.

انقلاب سفید مورد قبول ما نیست
قانون اساسی ما ... از پایه اجرا نشده است. پایه قانون اساسی همان حقوق قوه مقننه، قضاییه و مجریه است که در راس قوه مجریه هم شخص پادشاه قرار دارد، همان‌طور که در اعلامیه‌های مختلف گفته‌ایم سال‌هاست که در ایران هیچ قوه‌ای به جز امر و دستور و نیات و اراده شاهنشاه وجود نداشته است. این به هیچ وجه با دموکراسی، نه با قانون اساسی و نه با هیچ چیز دیگر تطبیق ندارد.
انقلاب سفید که مورد قبول ما نیست جای قانون اساسی را گرفته است، اگر نظام شاهنشاهی برابر قانون اساسی باشد که خوب لزومی ندارد و اگر خلاف آن باشد که ما مخالف آن هستیم این‌که اختیارات را از محاکم قضایی گرفته‌اند و به محاکم تغییرات مختلف داده‌اند و یک قانون تغییرات خیلی زیاد در قانون اساسی به وجود آمده است.
آن چیزی را که امروزه احزاب ملی ایران قبول دارند و ما نیز در شمار آن احزاب هستیم که قانون اساسی را قبول داریم، همان قانون اساسی نخست و متمم آن است، البته سلطنت را از قاجار گرفته‌اند و به پهلوی داده‌اند که خوب آن‌ها یک تغییراتی است که داده شده است.
نهضت آزادی همان‌طور که در اساسنامه و بیانیه آن آمده و در محکمه هم گفتیم، حزبی است قانونی که قانون اساسی را قبول دارد و اگر تغییراتی لازم باشد، که لازم هست در قانون اساسی داده شود، آن هم باید طبق قانون اساسی انجام شود.
[...] به عقیده بنده حالا ملت ما همین قانون اساسی را از مشروطیت تاکنون در دست نگرفته و خودش را منطبق با آن نکرده است و لیاقت و صلاحیت خودش را برای در دست گرفتن و حفظ کردن همین حدود آزادی و دموکراسی آزمایش نکرده است. حکومت مردم بر مردم و انتخابات چیزی نیست که فرشتگان آسمان بیاورند؛ و نیز امرا و وزرا آن را به وجود بیاورند. این خود مردم هستند که باید با جانفشانی آن را بخواهند و به دست بیاورند.
آزادی چیزی نیست که منحصر به چند وزیر یا پادشاه و یا رئیس‌جمهوری باشد، آزادی باید در همه شئون به وجود بیاید. باید دید که ملت ایران در کار‌های دیگرش معتقد به آزادی هست، همان‌هایی که از آزادی حرف می‌زنند، آیا در جلسات و جا‌های دیگر تبعیت از اکثریت می‌کنند؟ در تجربه شورای دانشگاه، کسانی بودند که در اقلیت قرار داشتند با این وجود سعی در قبولاندن حرف خود می‌کردند و در مرحله اجرا نیز، چون با طرح مخالف بودند، از اجرای آن جلوگیری می‌کردند. این رفتار خلاف روح دموکراسی است که در ایران وجود دارد و بسیاری از رجال ما نیز چنین رفتار می‌کنند. [...] مثلا مرحوم دکتر معظمی که از افتخارات دانشگاه و جبهه ملی بود هیچ‌گاه ندیدم رای اکثریت را اجرا کند.

از آغاز مخالف کمونیسم و مارکسیسم بودم
[..]از آغاز من مخالف کمونیسم و مارکسیسم بودم و هنوز هم هستم و آن‌چه از این‌ها در ایران دیدم به ضرر مملکت دیدم و با آن‌ها هیچ‌گونه تفاهمی نداشته‌ام و همیشه در جبهه مخالف آن‌ها بوده‌ام.

شریعتی یک محقق مبارز بود که در جهاتی می‌توان با او اختلاف داشت
درباره ایشان [دکتر شریعتی]می‌توانم بگویم که خداوند رحمتش کند، شخصیت بسیار پرارزشی بود که خدمات بسیاری کرد و از نظر قلم و کار نوشتنی یک نابغه بود، او عضو نهضت آزادی و پایه‌گذار این نهضت در خارج از کشور بوده است. اما این بدان معنی نیست که او را امام جعفر صادق (ع) بدانیم و نوشته‌هایش را قرآن کریم. او هم یک محقق و یک مبارز بود و ممکن است که در جهاتی بتوان با او اختلاف داشت.

به لحاظ اداره کار با دکتر مصدق اختلاف نظر داشتم
[...] دکتر مصدق متفکر به آن معنی نبود، او پرسابقه‌ترین و ملی‌ترین رجل سیاسی بود و به نظر من ارزش مبارزات او برای ملی کردن نفت بیش‌تر از ارزش مبارزات گاندی برای استقلال هند بود، اما به لحاظ اداره کار با او اختلاف نظر‌هایی داشتیم. بدون شک او برای خودش ماموریتی و رسالتی به جز اجرای قانون نمی‌دانست.

درآمد نفت خدا می‌داند به کجا می‌رود
[..]من رئیس اولین هیات‌مدیره موقت شرکت نفت بودم که مامور خلع ید شد و قرار شد شرکت نفت را اداره کنیم که موفق شد. اما شرکت ملی نفت یک قرار داشت و آن هم ملی شدن نفت بود، کنسرسیوم یک مسئله دیگر است. در سال دوم کودتای زاهدی در مرداد سال ۱۳۳۲ قرارداد کنسرسیوم منعقد شد. درباره این قرارداد نامه‌ای به پیشنهاد دکتر معظمی به مجلسین نوشته شد که دوازده نفر از استادان دانشگاه و حدود سی تا چهل نفر از معارف آن زمان و عده زیادی از بازاریان و عده‌ای از رجال سیاسی و غیرسیاسی آن را امضا کردند. این نامه اعتراضی به قرارداد کنسرسیوم بود چراکه وجود کنسرسیوم مخالف ملی شدن نفت بود. اما اکنون راجع به طریق اداره یا فروش آن من کوچک‌ترین اطلاعی ندارم، ولی آن‌چه شایع است، این‌که زیاد خرج می‌شود و درآمد هم اگر داشته باشد، درست است که درآمد ملی است، اما خدا می‌داند به کجا می‌رود.
خوب من هم مثل دیگر مردم می‌دانم که خرج خرید اسلحه یا کمک به شرکت‌های ورشکسته خارجی می‌شود و البته دزدی‌ها و...

نه اقتصاد داریم نه کشاورزی
حقیقت این است که نه اقتصاد داریم و نه کشاورزی و نه صنعت و هرچه هست تنها چند اسم است که آن‌ها را به بازی گرفته‌ایم. اقتصادی که عدم توازن واردات و صادرات پایه‌اش باشد و ما در پی آن تنها بدهکار باشیم، یا کشاورزی که هفتاد تا هشتاد درصد احتیاجات غذایی‌مان وارداتی باشد و یا صنعتی که تنها مونتاژ است ارزشی ندارند. به معنای مرسوم جهان متمدن ما نه اقتصاد داریم و نه کشاورزی و صنعت و اگر درآمد‌های نفت نبود، مشخص می‌شد در چه مرحله‌ای قرار گرفته‌ایم. ما اکنون در بدترین شرایط قرار گرفته‌ایم و این همه کمبود نتیجه همین سوء مدیریت‌هاست.
[...] ما در مرحله نخست باید مالکیت را به ملت برگردانیم و آن وقت اکثریت هرچه خواست همان کنیم. ما هنوز در مرحله‌ای نیستیم که اختیار کشور را در دست داشته باشیم. ما اکنون مرامنامه‌ای در دست تهیه داریم، که البته برای خالی نبودن عریضه است. البته جبهه ملی در زمان قبل از تعطیل شدن یک برنامه مدون و مطالعه‌شده‌ای داشت که من هم در تهیه آن شرکت داشتم. آن برنامه، برنامه‌ای کامل با توجه به همه موازین اقتصادی، فرهنگی و... بود. امروز می‌شود با اصلاحاتی آن برنامه را اجرا کرد.

چهار بار به زندان افتادم
گمان می‌کنم چهار بار [به زندان افتادم]. یک بار در ۱۳۳۵ در فرمانداری نظامی در زمانی که بختیار فرماندار نظامی بود به مدت دو یا سه ماه، یک بار پس از تظاهراتی برای ۳۰ تیر بود که گروه بسیاری را گرفتند و پس از آن دکتر امینی روی کار آمد، آن بار هم چند ماهی بیش‌تر نبود. سومین بار برای انتخابات بود که در مجلس سنا متحصن شدیم که این تحصن به زندان تبدیل شد و دیگر در سال ۱۳۴۱ برای رفراندوم بود که قبل از رای‌گیری سیصد نفر از جبهه ملی و طرفداران نهضت آزادی را به زندان انداختند. طالقانی و من به ده سال زندان محکوم شدیم، دکتر شیبانی هفت سال، من و طالقانی پس از پنج سال آزاد شدیم و پس از آن جوان‌ها به گروه ما در زندان افزوده شدند. به طور کلی هرکس که عنوان نهضت آزادی را داشت به عنوان این‌که مخالف سلطنت است دستگیر می‌شد.

مخالف سلطنت مشروطه نبودیم
ما مخالف سلطنت مشروطه نبودیم و شعارمان همان شعار دکتر مصدق بود که در حکومت مشروطه شاه سلطنت می‌کند، نه حکومت؛ که آن‌ها این را هم قبول نداشتند و حالا می‌گوییم که شخص شاه خودش در عمل و حرف ثابت کرد که حاضر به احترام به قانون اساسی و اجرای آن نیست [...] نهضت آزادی ایران در خارج از کشور
[...] در مدتی که ما در زندان بودیم، نهضت آزادی ایران در خارج از کشور تشکیل شد که بعضی از افراد آن‌ها، همان افراد گذشته هستند و برخی دیگر بعد‌ها به آن پیوسته‌اند.
آن‌ها به لحاظ علاقه به اصول و سنن گذشته نهضت، کم و بیش به دنبال نهضت هستند، اما به لحاظ عدم ارتباط مرتب آن‌ها مستقل هستند و نام‌شان نهضت آزادی ایران در خارج از کشور است.

ساواک شدیدترین دستگاه پلیسی دولت‌های ضدملی است
(با خنده) خیلی ارادت به آن‌ها دارم... و آن‌ها را وطن‌پرست و آزادی‌خواه می‌دانم... (با کمی مکث). نظرم نظر هر آزادی‌خواه است و این‌که شدیدترین دستگاه پلیسی جهان دولت‌های ضدملی است. این‌که می‌گویند نصیری را می‌خواهند محاکمه کنند دلیل این است که خود این گفته من را می‌پذیرند.

آخرین زندان
از آغاز دوره جدید حکومت نظامی به مدت ده روز [در زندان بودم]. [...] ظاهرا شکنجه به آن صورت وجود ندارد، اما خوب مردم را به راحتی در تظاهرات می‌کشند.

پیام برای ایرانیان خارج از کشور
[..]می‌گویم که وحدت خود را حفظ کنند و به جای اختلاف به طرف اشتراک و وحدت بروند و برای کشور هم هرچه می‌توانند با دانش‌اندوزی به مبارزه کمک کنند، ما فقط با اعلامیه، مملکت مستقل نخواهیم شد و مدیر و آدم دانش‌آموخته می‌خواهیم و شرایط داخل مملکت را هم باید در نظر داشته باشند.
هرکسی در هر وضعی که هست وظایف خاصی دارد. این یک جنگ کلی است که تمام افراد کشور در آن وظیفه‌ای دارند و داخل جنگ هستند، آن بچه چندساله هم وظیفه‌ای دارد.