پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
پس از انتشار خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی، «انتخاب» قصد دارد این بار بخش های گزیده ای از خاطرات دیگر شخصیت های مهم و تاثیرگذار کشور را روزانه، مرور و منتشر کند
به گزارش انتخاب، در خاطرات اسدالله علم در جمعه ۱۸ دی ۱۳۴۹ آمده است:
صبح زود سواری رفتم، چون غیر از این نمیتوانم زندگی کنم. برگشته حمام گرفتم و ساعت ۱۲ شرفیاب شدم. تا دو بعدازظهر شرفیاب بودم. کارهای عقبافتاده زیادی را عرض کردم و ضمنا موضوعات خصوصی و سیاسی زیادی صحبت کردیم. از جمله اینکه شاهنشاه فرمودند: «کارهای من روز به روز زیادتر میشود و فرصت کم. منجمله روزی یک ساعت و نیم گزارشات وزارت خارجه را میخوانم، وزیر اقتصاد هفتهای لااقل سه تا چهار ساعت وقت مرا میگیرد، هفتهای دو روز تماموقت صبح و بعدازظهر به کارهای ارتش و ژاندارمری و شهربانی و ساواک میرسم، کارهای محرمانه خارجی هم که وسیله تو یا بعضی خارجیها میبینم، وزرای دیگر هم که هستند که هرکدام لااقل هر دو هفته یک بار وقت میخواهند، نخستوزیر را هم که لااقل در هفته باید یکی دو بار ببینم، شورای اقتصاد هم هست، کارهای خانوادگی و شخصی هم هست و کارهای متفرقه دیگر و مراقبت اوضاع.» عرض کردم: «خیلی از کارهای غیرلازم شاهنشاه را میشود کم کرد. خودتان نمیخواهید و اجازه نمیدهید. من میتوانم این کار را بکنم. میفرمایید، میخواهی دولت در دولت تشکیل بدهی. شما که اعتماد نمیفرمایید، [چه]میشود کرد؟ من را کنار بگذارید، اجازه بدهید من برای شما در دفتر مخصوص شما ترتیب این کار را بدهم و خودم هم کار نداشته باشم.» فرمودند: «به آنجا بعضی دستورات دادهام.» عرض کردم: «میدانم، وافی به مقصود نیست. دنیای امروز، دنیای فکر و اندیشه است و کارها باید وسیله مردمان متفکر حلاجی بشود، بعد به عرض شما برسد. من رئیس دفتر مخصوص را که خودم معرفی کردهام، فوقالعاده دوست دارم [نصرتالله معینیان]. مرد شریف و نجیب و صمیمی و درست و بافهم است، ولی متاسفانه خودتان میدانید که بیسواد است. هیچ زبان خارجی نمیداند، تحصیلاتش هم حدود دیپلم است، نمیتواند مسائل امروز جهان را درک کند.» مثل اینکه عرایض من موثر شد، ولی جوابی که فرمودند: این بود که «تازه من کار کمتر بکنم چه بکنم؟ تفریح که نمیتوانم بکنم، زیرا با گرفتاری خانوادگی امکانی نیست. پس بهتر است کار بکنم.» عرض کردم: «متاسفانه به این صورت چه بخواهید چه نخواهید، سایید ه. میشوید. فولاد که نیستید و من معتقدم که نفس شما برای این کشور کیمیاست. مگر تفریح منحصر به یک کار بهخصوص است؟! سواری و اسکی و انواع اسپورتها، معاشرت با اشخاصی که دوست دارید، همه تفریح حساب میشود.» دیگر چیزی نفرمودند. من هم موضوع را عوض کردم، ولی وظیفه خودم میدانم که بالاخره این مطلب را گردن شاه بگذارم. چون احساس میکنم کارها از هم گسیخته میشود و تمام هم علت آن گرفتاری فوقالعاده شاه است. هر وزیری و هر مسئولی رأسا دستوری میگیرد، و میرود. علت هم این است که شاه هر قدر ماشاءالله قوی [باشد]، ولی دستگاه ماشین [کامپیوتر]که نیست، دستورات دیگری که فرموده است فراموش میکند. عیب بدتر این کار، فرامین ضد و نقیض است که البته کمتر اتفاق افتاده است، ولی به هر صورت اتفاق میافتد و اساس کار ما را متزلزل میکند.... سر شام رفتم. مطلبی نبود. تلگرافی راجع به تشریف بردن شاهنشاه به اتریش رسیده بود که سفیر استدعا کرده بود قدری دیرتر از بیستم ژانویه تشریف ببرند، چون در آن تاریخ انتخابات کنفدراسیون دانشجویی در اتریش خواهد بود. قبول فرمودند.