صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۵ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۵۲۲۳۹۵
تاریخ انتشار: ۴۰ : ۲۳ - ۱۷ دی ۱۳۹۸
فرمودند: «سوءقصد فروردین چهار سال قبل هم از کمونیست‌های انگلیسی سرچشمه می‌گرفت.» عرض کردم: «حالا که یقین می‌دانم نه آمریکا و نه انگلیس طالب از بین رفتن شاهنشاه نیستند، چون در حقیقت گور خودشان را می‌کنند و تنها مملکت ثابت این منطقه را هم خراب می‌کنند.» فرمودند: «درست می‌گویی، این یک تصادف بود.»
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

پس از انتشار خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی، «انتخاب» قصد دارد این بار بخش های گزیده ای از خاطرات دیگر شخصیت های مهم و تاثیرگذار کشور را روزانه، مرور و منتشر کند

به گزارش انتخاب، در خاطرات اسدالله علم در ۱۷ دی ۱۳۴۸ آمده است:

صبح ساعت هشت سفیر آمریکا را خواسته بودم، آمد. اوامر شاهنشاه را به او ابلاغ کردم. او هم مطالب را تایید می‌کرد. در این خصوص گفت‌وگوی زیاد کردیم، ولی، چون در همان حدود اوامر شاهنشاه بود که دیروز نوشته‌ام، چیزی اضافه ندارد که بنویسم، الا این‌که او هم می‌گفت: مراکشی‌ها خیلی ناراضی و ناراحت هستند. به علاوه بومدین، رئیس‌جمهور الجزایر که تا حالا روی خوش به غرب نشان می‌داد و از درِ مخالفت با ناصر درآمده است، بسیار وضع نامطلوبی پیدا می‌کند. از فروش اسلحه به لیبی توسط فرانسه ناراحت بود. می‌گفت: «فرانسوی‌ها و روس‌ها می‌خواهند در این منطقه پُرثروت نفوذ کنند.» راجع به نفت هم مجددا می‌گفت: «تمام دستگاه‌های ما به شرکت‌های نفتی فشار آورده‌اند.»
بعد شرفیاب شدم. شاهنشاه کسل بودند. اغلب روز‌ها ساعت ده صبح که من شرفیاب هستم، شاهنشاه خمیازه می‌کشند. یک روز عرض کردم: «چرا این‌طور است؟» فرمودند: «شب‌ها ساعت یک صبح که می‌خوابم، قرص خواب‌آور می‌خورم که لااقل پنج ساعتی بخوابم، اثراتش تا حالا باقی می‌ماند.»
برای پانزدهم بهمن که روز نجات کشور باید نامید و روزی است که در ۱۳۲۷ جان شاه از خطر سوءقصد جست، چون اتفاق در دانشگاه تهران بود، عالیخانی، رئیس جدید دانشگاه، برنامه [ای] داده بود که با سابق فرق داشت و خلاصه تملق کمتر داشت. به شرف عرض رساندم ملاحظه و تایید کردند. نفهمیدم شاهنشاه خوش‌شان آمد یا بدشان آمد. به هر حال تصویب فرمودند. صحبت از این پیشامد زیاد شد. فرمودند: «پسره که سوءقصد کرد، معشوق دختر باغبان سفارت انگلیس بود.» عرض کردم: «می‌دانم، ولی در این‌که آن روز‌ها آمریکا و انگلیس اعتقادی به دستگاه شاهنشاه نداشتند، تردیدی نیست، ولی آیا فکر نمی‌فرمایید که عمل مربوط به سپهبد رزم‌آرا، رئیس ستاد وقت، بود؟ زیرا او تنها کسی بود که آن روز در دفتر کار خودش مانده بود و ناصر قشقایی هم پیش او نشسته بود.» شاهنشاه تکذیب نفرمودند، فکر زیادی کردند. بعد فرمودند: «سوءقصد فروردین چهار سال قبل هم از کمونیست‌های انگلیسی سرچشمه می‌گرفت.» عرض کردم: «حالا که یقین می‌دانم نه آمریکا و نه انگلیس طالب از بین رفتن شاهنشاه نیستند، چون در حقیقت گور خودشان را می‌کنند و تنها مملکت ثابت این منطقه را هم خراب می‌کنند.» فرمودند: «درست می‌گویی، این یک تصادف بود.»
عرض کردم: «[مک نامارا] رئیس بانک بین‌الملل شرفیاب می‌شود. قبلا یواشکی به من حالی کرد که برای کارخانه تانک‌سازی و باروت‌سازی، اسم تانک‌سازی و باروت‌سازی نگذارید، زیرا ما برای این‌ها نمی‌توانیم پول قرض بدهیم. شاهنشاه از او بخواهند که ما برای تراکتورسازی و کارخانه شیمیایی قرض می‌خواهیم»!
بعدازظهر کار کردم. سر شام رفتم. شام، کاخ علیاحضرت ملکه پهلوی بود. باز گرفتار اختلاف علیاحضرت با طبیب معالج‌شان دکتر فتوحی شده‌ایم. آن هم اختلافات زنانگی و کشنده. من خیلی ناراحت شدم، ولی نگذاشتم که در این خصوص با شاهنشاه صحبت بفرمایند...
امروز مصادف با ۱۷ دی روز آزادی بانوان است، که شاهنشاه فقید در ۱۳۱۴ امر داد زن‌ها حجاب بردارند و موفق شد. فقط یک نفر قربانی این کار شد، آن هم مرحوم اسدی، کارمند سابق پدرم و نایب‌التولیه آستان قدس رضوی بود.