صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۱۱ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۵۲۰۸۴۴
تاریخ انتشار: ۱۲ : ۰۰ - ۱۰ دی ۱۳۹۸
آقای [مهدی] صفری، سفیرمان در روسیه آمد. از پیشرفت همکاری‌ها با روسیه و امکان توسعه بیشتر و نمونه‌هایی از گرفتن نیازهای حساس را گفت. آقای [حسن] روحانی، دبیر شورای عالی امنیت آمد. گزارش سفر به آلمان برای معاینه دیسک را داد و پیشنهاد آلمان برای مذاکره نماینده ویژه من و آقای [هلموت]کهل، [صدراعظم] در مسایل اروپا را مطرح کرد و دربارة انتخابات صحبت کردیم.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

خاطرات مرحوم  آیت الله هاشمی رفسنجانی را از سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵، هر شب منتشر می‌کند. پیشتر، خاطرات «آیت الله» از سال ۵۸ تا ۷۱ در «انتخاب» منتشر شده بود


به گزارش «انتخاب»؛ متن خاطرات آیت الله هاشمی در روز ۹ دی 1371 تا 1375 در زیر آمده است

 

سال ۱۳۷۱

[آقای علی عبدالعلی‌زاده]، استاندار آذربایجان شرقی آمد. گزارش مبادلات بین ما و آذربایجان و کمک‌های ما به نخجوان را داد و اوضاع استان و خواسته‌ها را مطرح کرد. سفیران جدیدمان در ونزوئلا، مراکش و قطر آمدند و برای کشور مورد مأموریت خود و سیاست‌های مورد نظرشان، کسب نظر کردند.

آقای [سید محمدباقر] خرازی، مسئول حزب‌الله قم آمد. گزارش کارهای خود و تشکیلات و شیوه‌های کارشان را داد و به نوعی بعضی از تندروی‌ها را که فکر می‌کند، من موافق نیستم، توجیه کرد و نشریات‌شان را آورد و خواست ارتباط مرتب داشته باشند که اعمال‌شان را با نظر من تنظیم کنند؛ قول ارتباط منظم ندادم. گفتم هر وقت لازم داشتند، وقت بگیرند. نصیحت کردم که اقدامات خلاف منطق نکنند.

[آقای غلامرضا آقازاده]، وزیر نفت آمد. در مورد پیشنهادهای پیش‌خرید نفت‌مان نظر خواست. شورای عالی جوانان جلسه داشت. شرح وظایف کمیسیون‌ها و حدود سنی جوان در دستور بود. عصر تا مغرب کارها را انجام دادم. در جلسه هیأت دولت، تعرفه کالاهای وارداتی براساس نرخ شناور ارز مطرح بود.

[آقای تورگوت اوزال]، رییس‌جمهور ترکیه، تلفنی تماس گرفت و خواست که در اجلاس محدود سران کشورهای مهم اسلامی در داکا که برای مسائل بوسنی و فلسطین و مسجد بابری تشکیل می‌شود، شرکت کنم؛ جواب را موکول به بررسی کردم. تلفنی با رهبری مشورت کردم و با هیأت دولت؛ قرار شد وزارت امور خارجه بررسی نمایند.

 

سال ۱۳۷۲

آقای احمد توکلی آمد. از حضور گسترده مردم بهشهر در سفرم به آنجا تعریف کرد و اینکه ورزشگاه با همه بزرگی، نتوانست همه را بپذیرد و جمع زیادی بیرون بودند؛ منجمله او با پسرش. از وضع تحصیلش در انگلستان و مقداری هم از همان نقدهای معمولش را داشت.

آقایان نوربخش، [معاون اقتصادی رئیس ‌جمهور] و صادق و کمال خرازی، [نماینده دائم ایران در سازمان ملل] آمدند. تحلیلی از یک نشریه انگلستان را آورده بودند که مطرح کرده، بدهی‌های ایران کمک است؛ شاید مطابق طراحی ایران، به منظور گرفتن بیشتر سرمایه از خارج باشد. خطر تحریم و فشار بیشتر و راه‌های مقابله با آن را گفتند.

 دکتر عادلی، [رئیس کل بانک مرکزی] آمد. پرونده رمضانی و مسأله معوقه‌ها را برای بررسی و جواب گرفت. [آقای عیسی کلانتری]، وزیر کشاورزی آمد. گزارشی از مقدار نیاز به کالری برای مصرف مردم ایران و مقدار تولید مواد و کالری را داد. مدعی است، مقدار تولید خیلی بیش از نیاز است و در مصرف اسراف کردیم؛ قرار شد مطرح کنند.

عصر به سد لتیان رفتیم. بچه‌ها هم کم‏کم آمدند؛ فاطی و فائزه و محسن و مهدی و یاسر بودند. آب خیلی پایین رفته و هنوز هم پایین می‌رود. از اخبار مهم روز، ایجاد رابطه بین واتیکان و اسراییل است که باعث تقویت اسراییل می‌شود و قهر تاریخی آنها می‌شکند.

 

سال ۱۳۷۳

دیشب والده و همشیره طیبه آمدند. دو سه ساعتی دیدار و صحبت داشتم؛ حالِ هر دو خوب است. مایلند به سفر عُمره بروند. قرار شد بررسی شود که حال والده برای این سفر، مناسب هست یا نه؟ اعضای خانواده اخوی محمد آمدند. شام نیم‌بندی داشتیم. امروز هم تا شب اینجا بودند. همشیره فاطمه را هم آوردیم. ظهر جمعی دیگر از بستگان هم بودند.

برای اقامه نماز جمعه به دانشگاه تهران رفتم. یک خطبه در خصوص کنترل قیمت‌ها و تأسیس فروشگاه‌های زنجیره‌ای و دیگری در مورد مناسبت‌های هفته ایراد کردم.[۱]

 فرصتی داشتم که از والده و همشیره احوال‌پرسی کامل نمایم. والده خیلی افتاده و پیر شده‌اند و فشارخون‌شان بالاست. در میهمانی‌های شلوغ به ایشان خوش نمی‌گذرد. به همان خانه بهرمان نوق و محیط خلوتش که قسمتی از کارهای خانه را خودشان انجام دهند، اُنس گرفته‌اند. همشیره طیبه هم بعد از فوت شوهرش - محمد شریف- تنها شده، اما از زحمت فراوان مریض‌داری و تحمل کارهای خانه و مخارج شوهر مریض و بیکاری فراغت پیدا کرده و با والده بیشتر با هم هستند. وضع روستاییان بهتر شده، آب و برق و راه و مدرسه و بهداشت و نیازهای دیگر وجود دارد و وضع مردم خوب است.

 با عفت، تلفنی در مدینه صحبت کردم. از وضع خودش راضی است و گفت هوای مدینه خوب است؛ باران هم می‌بارد و مساجد شلوغ است.

 

سال ۱۳۷۴

در گزارش‌ها هنوز مسأله انتخابات ترکیه موردتوجه است. تلاش شدیدی برای جلوگیری از حاکمیت حزب رفاه- شبیه الجزایر- به چشم می‌خورد. برادران حکیم آمدند. مقداری از اوضاع عراق و تمایلی که به طرح حکومت فدرالی در عراق دارند، گفتند. من هم قول دادم که اگر خوب تنظیم شود، می‌تواند به نفع شیعه باشد، ولی فعلاً قابل مطرح‏کردن نیست.

[آقای عباس آخوندی]، وزیر مسکن و شهرسازی آمد. گزارش سفر به لیبی و مذاکره دربارة طرح‌های ساختمانی چند میلیارد دلاری در مسکن و مدرسه و ... را داد که تأکید بر پیگیری جدی کردم. [آقای محمد عرب]، سفیرمان در مسقط آمد. چون وقت کمی داشت، نتوانست گزارش را کامل کند؛ قرار شد عصر بیاید. آقای [علی‏اکبر] ناطق‏نوری، [رییس مجلس] آمد و مشکلاتش در خصوص اجرای قرار پذیرفتن پنج نفر از جناح مقابل در لیست نامزدهای تهران را گفت؛ قرار شد بیشتر بحث شود.

عصر مجدداً سفیرمان در مسقط آمد. گزارش مذاکره دوساعته با سلطان قابوس را داد؛ خواسته‏است که به من انتقال دهد. گفته که در کنفرانس سران شورا در مسقط، چون قطر هم می‌خواسته هم‏فکری امارات در مقابل عربستان‏سعودی را داشته باشد، کاری برای ایران نکرده است. نیز آمریکا و انگلیس، پس از اجلاس با سران تماس گرفته و خواسته‌اند، به نحوی خطر ایران مطرح شود که به هدف‏شان نرسیده‌اند. برای حل مسأله رأس‌الخیمه[۱] که در درون خاک عمان قرار گرفته، تمایل همکاری با ایران دارد. فهد، [پادشاه عربستان سعودی]، قبل از جلسه به او تلفن زده که امیرعبدالله، [ولیعهد عربستان‏سعودی] را در حد رییس‏کشور تحویل بگیرند و امکان رفع تیرگی روابط ایران و عربستان را مطرح‏کردند.

آقای [مهدی] صفری، سفیرمان در روسیه آمد. از پیشرفت همکاری‌ها با روسیه و امکان توسعه بیشتر و نمونه‌هایی از گرفتن نیازهای حساس را گفت. آقای [حسن] روحانی، دبیر شورای عالی امنیت آمد. گزارش سفر به آلمان برای معاینه دیسک را داد و پیشنهاد آلمان برای مذاکره نماینده ویژه من و آقای [هلموت]کهل، [صدراعظم] در مسایل اروپا را مطرح کرد و دربارة انتخابات صحبت کردیم.

شب شورای عالی امنیت جلسه داشت. طرح شنود تکمیل شد و دربارة کیفیت مقابله با فشارهای آمریکا مذاکره شد. در راه خانه، [علی] فلاحیان، [وزیر اطلاعات]، در ماشین من سوار شد و از آقای ناطق‏نوری، برای اصرار درگرفتن اطلاعات برای بازرسی‏ویژه [دفتر رهبری] و استیضاح‌ها گله داشت و پیشنهادهایی در مورد کنترل بیشتر مناطق آزاد تجاری داشت.

 

سال ۱۳۷۵

ساعت هفت و نیم به فرودگاه رسیدیم و بلافاصله به سوی ایلام پرواز کردیم. [آقایان اکبر ترکان، محمدرضا نعمت‌زاده و عیسی کلانتری]، وزرای راه و صنعت و کشاورزی و محمد اخوی، [معاون اجرایی رئیس‌جمهور] و دکتر [هادی] منافی، [رئیس سازمان حفاظت محیط زیست] و محسن [هاشمی، رئیس دفتر رئیس‌جمهور] و [محمد] سعیدی‌کیا، [معاون بنیاد مستضعفان و جانبازان]، همراه بودند. پس از خیرمقدم گرم دختران شاهد و استقبال رسمی که با نواخت توپ هم همراه بود و تاکنون در استقبال‌های داخلی معمول نبوده، به سوی شهر حرکت کردیم.

استقبال مردم در مسیر و خیابان‌ها و اجتماعاتشان در ورزشگاه تختی، خیلی پُرشور و کم‌نظیر بود. مردم بسیار شاداب و پُرشورند. گروه سرود جمع زیادی از دانش‌آموزان و به شکل پرچم ایران و خیلی باحال و تعداد زیادی کبوتر، به رنگ‌های سه‌گانه [پرچم ایران]، پرواز دادند. خیرمقدم [آقای مجتبی یعسوبی]، امام‌جمعه و [آقای علی‌اکبر شعبانی‌فرد]، استاندار و [آقای حمید کریمی]، نماینده شهر انجام شد که همگی خوب و مجری جلسه هم آدم جالبی بود.[۱] من هم سخنرانی غرایی کردم. از افتخارات ایلامیان و به خصوص مقاومت در جنگ و عدم مهاجرت و ادامه تولید در استان گفتم و عظمت طرح‌های سازندگی گذشته و آینده را توضیح دادم و طرح جامع عمران زاگرس را برای اولین بار مطرح کردم.[۲]

باز هم در مسیر تا استانداری، مواجه با انبوه مردم بودیم. در مقابل استانداری، صبح تا ساعت دو بعد از ظهر که بیرون رفتیم، انبوه مردم با طبل و دُهل و شعار مانده بودند. بعد از نماز و ناهار و استراحت، به سوی فرودگاه، رفتیم و به سوی شیروان چرداول پروازکردیم. در شهر سرابله، مرکز شهرستان، جمعیتی چند ده هزار نفری جمع شده بودند؛ با اینکه شهر فقط هفت هزار جمعیت دارد و مردم از روستاها آمده بودند.

احساساتشان هم از ایلامی‌ها گرم‌تر بود که اینجا گروه بزرگی از دختران، به شکل پرچم، سرود در وصف من و دولت سازندگی را خیلی خوب اجرا کردند. اینجا [آقای محمدی]، فرماندار و [آقای کریمی]، نماینده [ایلام]، گزارش خوبی دادند و خواسته‌ها را مطرح کردند. فرماندار وضع عمران فعلی را با سابق مقایسه کرد که خیلی افتخارآمیز برای ما است.[۳] من هم صحبت دلگرم‌کننده‌ای کردم و وعده‌های زیادی برای گاز و راه و فرهنگ دادم و از ایثار و تولیدشان تشکر کردم.[۴] وضع مردم، با کشاورزی و دامداری خوب است و زندگی روستاییان شبیه شهری‌ها است.

به محل کارخانه سیمان ایلام پرواز کردیم. نزدیک به تکمیل است. با ظرفیت ۲۳۰۰ تُن در روز و با حدود ۸ میلیارد تومان هزینه که ۳۵ میلیون دلار آن ارزی است. سنگ‌شکن آن با موتور برق عادی، شروع به کار کرد. قرار است، محصول نهایی در خرداد سال ۱۳۷۶ به بازار بیاید و کلنگ کارخانه‌های صنعتی را بر زمین زدیم و در جمع مدیران، پس از استماع گزارش آقای نعمت‌زاده، [وزیر صنایع] و [آقای مهرپرور]، مدیرکل صنعت استان و [آقای شایان]، مدیرعامل کارخانه [سیمان ایلام]، دربارة اهمیت صنایع سیمان صحبت‌کردم.[۵]

به فرودگاه ایلام پرواز کردیم و از اینجا با ماشین به محل «تونل آزادی» در شمال شهر رفتیم. جاده و تونل را دیدیم و از لوح یادبود، پرده برگرفتیم و در اجتماع کارکنان و کارگران، گزارش شنیدیم. با حدود یک میلیارد تومان ساخته شده و برای رساندن جاده به کارخانه سیمان و شهر شیروان، ۵۰۰ میلیون تومان هزینه دارد و راه ایلام به چرداول و کرمانشاه را نزدیک می‌کند. در گذشته دوبار شروع شده و به خاطر عدم مطالعه، معطل مانده؛ کار مهمی است. بعد از گزارش آقایان ترکان، [وزیر راه و ترابری] و حلوایی، [معاون فنی وزارت راه و ترابری]، من در اهمیت تونل و راه و صحبت کردم.[۶] ده طرح راه‌سازی دیگر هم همزمان شروع به بهره‌برداری شد.

به شهرک صنعتی [واقع در کیلومتر ۷ تا ۹ جاده ایلام- کرمانشاه] رفتیم. در مسیر رفت و برگشت، اجتماع و احساسات مردم در مسیر، بسیار جالب و دیدنی بود. شهرک ۱۶۰ هکتاری را دیدیم. در مراسم به گزارش‌ها گوش دادم و از لوح پرده برداشتم. سپس در کشتارگاه صنعتی ایلام، نماز خواندیم. کباب جگر خوردیم. از کشتارگاه بازدید کردیم. با توضیحات آقای [محمدتقی] امان‌پور، [معاون آموزش و تحقیقات وزارت جهادسازندگی] ۱۸۵ طرح عمران روستایی به بهره‌برداری رسید. من هم از تلاش‌های جهاد تشکرکردم.[۷]

برای دیدن نمایشگاه [مجاهدت‌های خاموش]، خدمات [اداره‌کل] اطلاعات [استان ایلام] رفتیم؛ با استماع توضیحات. با صحبت کوتاهی تشویق‌شان کردم[۸] و مقداری اطلاعات گرفتم. به مسجد جامع رفتیم. در جمع طلاب، مرد و زن که حدود ۲۵۰ نفر بودند، [آقای مجتبی یعسوبی]، امام‌جمعه و آقای مروارید، [نماینده دفتر ولی‌فقیه در جهادسازندگی استان ایلام] خیرمقدم گفتند. من هم صحبت دلگرم‌کننده و نصیحت‌گونه‌ای نمودم[۹]. با آنها شام خوردیم. گفتم دو ماه شهریه به آنها بدهند.

سپس رفتیم و مدرسه علمیه را با ۲۳ حجره و ۶۰ طلبه دیدیم؛ وعده کمک دادم. به استانداری آمدیم. عفت تلفنی خواست که مهدی یا محسن، به همراه آنها به عمره بروند. خاطرات امروز را نوشتم و گزارش‌ها را خواندم. ساعت ۱۲ شب با خستگی زیاد خوابیدم.