صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۳ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۵۱۸۷۴۵
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۵ - ۲۸ آذر ۱۳۹۸
تورق خاطرات چهره‌ها در «انتخاب»؛
ساعت ۹ شب چهارشنبه ۲۸ آذر ۱۳۵۸ به کاخ وزارت امور خارجه رفتم و به محض ورود به داخل ساختمان شخصى نامه‌اى را به من داد که در آن از طرف دادستانى کل انقلاب خواسته شده بود تا براى توضیحاتى به دادستانى مراجعه کنم، ناچار همراه با سه اتومبیل مسلح به دادستانى رفتم. / نزدیک ساعت دوازده شب به طرزى زننده با نگاه‌هاى حقارت‌بار عده‌اى جوان مسلح که در دادستانى بودند و از قبل حکم به محکومیت من داده بودند و به دیده یک محکوم و خطاکار به من نگاه می‌کردند با دو اتومبیل مسلح از دادستانى به اتفاق آقاى محمدى (ناصر آلادپوش) به ساختمانى چندطبقه در شمال سفارت آمریکا منتقل و در طبقه هفتم آن تحت نظارت چند جوان مسلح در آپارتمانى زندانى شدم. از همان لحظه اول تصمیم گرفتم به عنوان اعتراض به این عمل غیرانسانى و غیرشرافتمندانه که درباره من انجام شده، اعتصاب غذا کنم.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: ساعت ۹ شب چهارشنبه ۲۸ آذر ۱۳۵۸ عباس امیرانتظام، سفیر وقت ایران در سوئد، به دادستانی احضار شد. علت این امر اسنادی بود که دانشجویان پیرو خط امام مستقر در سفارت آمریکا در اختیار دادستانی قرار داده بودند و نشان از رابطه او با آمریکا داشت. امیرانتظام در جلد نخست کتاب خاطرات خود (آن سوی اتهام)، نحوه احضار و بازداشتش را این‌طور روایت کرده است:

ساعت ۷ صبح روز سه شنبه ۲۷ آذر ۱۳۵۸ از استکهلم به تهران آمدم تا در جلسه‌اى که قرار بود با حضور سفراى ایران در اسکاندیناوى، فرانسه و آلمان با آقاى قطب‌زاده، وزیر خارجه، در تهران تشکیل شود، شرکت کنم. این جلسه بنا به دعوت وزیر امور خارجه تشکیل می‌شد. قبل از اطلاع از این سفر غیرمنتظره به دنبال فعالیت و کوشش همه‌جانبه‌اى که براى افشاگرى اعمال جنایتکارانه آمریکا در ایران می‌کردم، کتاب Coup Counter نوشته کرمیت روزولت را که اجراکننده کودتاى ننگین ۲۸ مرداد ۳۲ بود، ترجمه کرده و همراه آورده بودم که با اصل کتاب انگلیسى، با کسب اجازه از امام در اختیار دانشجویان پیرو خط امام براى دفاع از مواضع ایران قرار دهم. روز ورود از دفتر امام تقاضاى وقت ملاقات کردم و قرار شد که روز شنبه ۱ دی ۱۳۵۸، ساعت ۴ بعدازظهر به حضور ایشان برسم. جلسه مشترک سفراى اروپا و وزیر امور خارجه هم قرار شده بود که در ساعت ۹ شب چهارشنبه در دفتر وزیر برگزار شود.
ساعت ۹ شب چهارشنبه ۲۸ آذر ۱۳۵۸ به کاخ وزارت امور خارجه رفتم و به محض ورود به داخل ساختمان شخصى نامه‌اى را به من داد که در آن از طرف دادستانى کل انقلاب خواسته شده بود تا براى توضیحاتى به دادستانى مراجعه کنم، ناچار همراه با سه اتومبیل مسلح به دادستانى رفتم. گفته بودند که آقاى قدوسى، دادستان کل، در انتظارم است. در اتاق انتظار ایشان منتظر ماندم، گفتند که ایشان نماز می‌خواند. شاید نزدیک به یک ساعت طول کشید و نماز ایشان تمام نشد! نمی‌دانستم که مسئله چیست. یکى از افراد گارد محافظ خودم که هنوز حضور داشت، گفت که «گویا مسئله در رابطه با دانشجویان پیرو خط امام و رابطه با آمریکاست». پس از مدتى آمدند و گفتند که به اتاق دیگرى بروم. در آن اتاق یک نفر به نام آقاى محمدى پشت میز نشسته بود (بعد‌ها فهمیدم عضو دادستانى است) و پیدا بود که سروکار من با او است نه با آقاى قدوسى. او شروع به سخن گفتن کرد و گفت که در بین مدارکى که از سفارت آمریکا پیدا کرده‌اند، مدارکى هم هست که نشان می‌دهد که من چه قبل از پیروزى انقلاب و چه در دوران معاونت نخست‌وزیرى و چه در زمان سفارت در اسکاندیناوى با دیپلمات‌هاى آمریکایى در تماس بوده‌ام و باید درباره آن‌ها توضیح بدهم. گفتم: «برادر، این‌که مطلب محرمانه‌اى نیست، من به دلیل سمتى که در نهضت مقاومت ملى و حزب نهضت آزادى داشتم یعنى در دفتر سیاسى بودم، طبق دستور این دو سازمان در چند مورد نظرات ملت ایران را به اطلاع مسئولان سفارت رسانیده‌ام. در دوران نهضت مقاومت، در زمان آمدن نیکسون به ایران، کمیته مرکزى نهضت مقاومت تصمیم گرفت نامه اعتراضى به نیکسون بدهد. این نامه تهیه شد و طبق دستور کمیته مرکزى نهضت مقاومت، من مأمور دادن نامه شدم که مسئولیتى بسیار خطرناک بود و در صورت اطلاع رژیم، عقوبتى مانند اعدام داشت. در زمان دادن نامه، کسى که آن را تحویل گرفت فردى بود به نام ریچارد کاتم و ضمن اظهار علاقه و همدردى نسبت به وضع ایران پیشنهاد کرد چنان‌چه نهضت مقاومت صلاح بداند، هرچند وقت یک بار مرا ببیند. پیشنهاد ایشان را به کمیته مرکزى نهضت و مهندس بازرگان دادم و آن‌ها تصویب کردند که هرچند وقت یک بار اعتراضات ما از طریق آقاى کاتم به اطلاع دولت آمریکا برسد. آقاى کاتم خودش جزو مخالفان کودتا در ایران بود (طبق اظهارات خودش) و حتى خیلى زود ایران را ترک کرد و از وزارت امور خارجه آمریکا هم استعفا داد و به کار تدریس در یکى از دانشگاه‌هاى آمریکا پرداخت و بعد‌ها در آمریکا کتابى درباره ایران نوشت به نام Iran of Nationalism (ناسیونالیسم در ایران) که بنا به گفته کسانى که این کتاب را خوانده بودند، حقایق صحیح دوران دولت ملى دکتر مصدق در آن منعکس شده است. این چند ملاقات مربوط مى‌شود به سال‌هاى ۱۳۳۲ و ۱۳۳۳.
در فاصله شهریور تا بهمن سال ۱۳۵۷ نیز با دستور و اطلاع و تصویب مهندس بازرگان، اهداف انقلاب اسلامى و قاطعیت تصمیم مردم ایران را در سرنگون کردن رژیم سلطنتى به اطلاع نمایندگان سفارت می‌رساندم و در این جلسات اکثراً من تنها نبودم، آیت‌اللَّه موسوى اردبیلى و مهندس بازرگان و دیگران هم بودند و نتایج این مذاکرات تماماً توسط مهندس بازرگان به اطلاع رهبران مذهبى و انقلاب رسیده است. در دوران معاونت نخست‌وزیرى همیشه با حضور نخست‌وزیر و یا به تنهایى ولى با اجازه ایشان، طبق یک سنت تشریفاتى با همه سفرا جلسه داشتیم که شامل دیپلمات‌هاى آمریکایى هم می‌شد. این امرى بدیهى است و نه تنها در سفارت آمریکا به نام من پرونده‌اى وجود دارد، در کلیه سفارتخانه‌ها نیز پرونده‌اى به نام من هست، زیرا من معاون روابط عمومى و اجرایى نخست‌وزیر بودم و در چند ماه اول که همه کار‌ها به نخست‌وزیرى ختم مى‌شد همه دیپلمات‌ها سروکارشان با نخست‌وزیرى و من بود. اکثراً مکاتبات به نام من بود و به تمام آن‌ها و حتى نامه‌هایى که به نخست‌وزیر نوشته می‌شد، جواب می‌دادم و تمام مذاکرات و مکاتبات در نخست‌وزیرى وجود دارد. پس از تغییر سمت و رفتن به سوئد هم دوباره نمایندگان وزارت امور خارجه آمریکا درباره دادن اطلاعات در زمینه تغییر مواضع نظامى عراق در مرزهاى ایران، اوضاع سیاسى افغانستان و مسئله نفت به من تلفن کردند و اجازه خواستند که به ملاقاتم بیایند. پس از تلفن به مهندس بازرگان به آن‌ها اجازه دادم، به سوئد آمدند و، چون می‌خواستند گزارش کامل را به دولت بدهند باز به وسیله تلفن و کسب اجازه از آقای مهندس بازرگان آن‌ها به تهران آمدند، من هم جداگانه به تهران آمدم و آن‌ها گزارشات خودشان را که همراه با نشان دادن اسلاید بود به نخست‌وزیر و وزیر امور خارجه دادند. پس از تصرف لانه جاسوسى آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام و دستور امام براى عدم تماس و ملاقات و مذاکره با دیپلمات‌هاى آمریکایى، دیگر هیچ ملاقات و مذاکره‌اى انجام نشده است و یک بار که نماینده آن‌ها از آلمان تلفن کرد و گفت که می‌خواهد براى حل مسئله گروگان‌ها به دیدن من بیاید، گفتم طبق دستور امام حق دیدن و مذاکره با او را ندارم.» اضافه کردم «به این ترتیب آن‌چه را که به من نسبت می‌دهید، نه تنها کار خطایى نیست بلکه وظیفه مصوب تاییدشده براى من و باعث افتخار من است.»
نزدیک ساعت دوازده شب به طرزى زننده با نگاه‌هاى حقارت‌بار عده‌اى جوان مسلح که در دادستانى بودند و از قبل حکم به محکومیت من داده بودند و به دیده یک محکوم و خطاکار به من نگاه می‌کردند با دو اتومبیل مسلح از دادستانى به اتفاق آقاى محمدى (ناصر آلادپوش) به ساختمانى چندطبقه در شمال سفارت آمریکا منتقل و در طبقه هفتم آن تحت نظارت چند جوان مسلح در آپارتمانى زندانى شدم. از همان لحظه اول تصمیم گرفتم به عنوان اعتراض به این عمل غیرانسانى و غیرشرافتمندانه که درباره من انجام شده، اعتصاب غذا کنم.
شب را به دلیل مشکل کلیوى با ناراحتى گذراندم، چون اجازه تماس با کسى را نداشتم و نتوانستم داروى مورد احتیاج را به دست آورم، در تمام شب نخوابیدم. از این عمل ناجوانمردانه آن هم از طرف عده‌اى به نام مسلمان حیران بودم.