صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۱۵ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۵۰۲۲۵۳
تاریخ انتشار: ۲۷ : ۰۲ - ۳۰ شهريور ۱۳۹۸
یادداشت‌های علم، شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۵۴
کارهای جاری را به عرض مبارک رساندم. کاغذی که باید یک ایرانی به بی‌بی‌سی بنویسد و به آن‌ها فحش بدهد، عرض کردم. تصویب فرمودند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

پس از انتشار خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی، «انتخاب» قصد دارد این بار بخش های گزیده ای از خاطرات دیگر شخصیت های مهم و تاثیرگذار کشور را روزانه، مرور و منتشر کند

به گزارش «انتخاب»، در خاطرات اسدالله علم در روز شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۵۴ آمده است:

کارهای جاری را به عرض مبارک رساندم. کاغذی که باید یک ایرانی به بی‌بی‌سی بنویسد و به آن‌ها فحش بدهد، عرض کردم. تصویب فرمودند.

راجع به ای‌بی‌سی آمریکا عرض کردم: «زیر سایه اعلیحضرت همایونی تیغ ما می‌برد. علاوه بر معذرت‌خواهی شفاهی [کامبیز] یزدان‌پناه، مدیرکل مطبوعات، و [همایون] بهادری، معاون امور خارجی دربار، آن‌ها را وادار کردم که به من هم نامه معذرت‌خواهی بنویسند.» تقدیم کردم. ملاحظه فرمودند. به دقت خواندند. معلوم بود کاملا راضی شدند، ولی شاهنشاه عادت ندارند که بفرمایند خوب است. فقط فرمودند: «بسیار خوب به آن‌ها اجازه بدهید که کارشان را دنبال بکنند.» من عرض کردم: «تمام آن فیلم مصاحبه با شاهنشاه را هم به عنوان حسن نیست به ما پس دادند.» از این هم خوشحال شدند، ولی باز چیزی نفرمودند.

در کارهای جاری صبح عرض کردم: «امسال حق‌التولیه شاهنشاه از آستان قدس رضوی در حدود ۱۵ میلیون تومان خواهد بود.» فرمودند: «چرا این‌قدر کم؟ باید خیلی بیش‌ از این‌ها باشد.» در صورتی که ده سال پیش که من کار آستان را من حیث وزیر دربار تحویل گرفته بودم دیدم سال‌هاست که کسی به اعلیحضرت همایونی حق‌التولیه تقدیم نکرده است. پولی نبوده که بدهند. حتی بعضی عطایای شاهانه را هم جزو قرض شاه به آستان قدس برآورد کرده‌اند.

عرایض والاحضرت اشرف را عرض کردم، من‌جمله این‌که [به] ایرج امینی، پسر دکتر امینی، که با ایشان کار می‌کند و عضو وزارت خارجه است تیتر مدیرکلی دربار داده شود. با عصبانیت زیاد فرمودند: «چرا؟ فقط چون مورد مرحمت ایشان است؟ چه‌قدر نظر خصوصی، باز هم خصوصی و غرض؟ آخر این‌ها (یعنی اقوام) مگر به ما چه سرویسی می‌دهند که ما باید برای آن‌ها این همه گذشت بکنیم و مقررات را زیر پا بگذاریم؟» (البته با عصبانیت زیاد).

بعد صحبتی از جای دیگر شد. یک عضوی را در سازمان امنیت فرمودند: «ممکن است آمریکایی باشد.» عرض کردم: «اگر شاهنشاه خودتان می‌دانید و می‌خواهید که بماند، یعنی در حقیقت او بازیچه دست مبارک است، چه بهتر. وگرنه این بازی خطرناکی است و باید برای همیشه به این بازی‌ها خاتمه داد که حسن نوکر آمریکا و حسین نوکر انگلیس باشد. آن هم در دستگاه‌های امنیتی ما.» معلوم شد همان نظر اول است، یعنی با دانستن واقعیت می‌باشد. و واقعا من هر روز هرچه بیش‌تر به این مرد بزرگ و حوصله و عمل او ایمان می‌آورم که چه‌قدر ممکن است تحمل و بردباری داشت و چه‌قدر می‌توان بازی کرد؟ آن هم با این خونسردی و به خودم مغرور می‌شوم که این همه اعتماد نسبت به من دارند که این مسائل را به من می‌فرمایند.

بعدازظهر شاهنشاه کار کردند. من‌جمله با تلویزیون بلژیک مصاحبه مفصلی فرمودند. من یک دخترخانم ایرانی را دیدم. دو سه ساعتی به بطالت گذشت.

سر شام رفتم. مطلب مهمی نبود. در مورد احساسات دیروز مردم در تبریز و همچنین رفتار والاحضرت همایونی برای شاهنشاه و شهبانو و علیاحضرت ملکه پهلوی و والاحضرت شاهدخت شمس که تشریف داشتند سر شام تعریف کردم. شاهنشاه فرمودند: «ولیعهد کم‌کم دارد مسئولیت خودش را در جهت خوب احساس و قبول می‌کند. قدری هم راجع به تحصیل فرزندان والاحضرت شاهدخت شمس و این‌که شهباز بهتر است به آمریکا نرود مذاکره به عمل آمد.

صبح عرض کردم: «چندی پیش نشریه Foreign Report پیش‌بینی کرده بود که [آمریکا] پس از قرارداد با اسرائیل [ناچار] از لحاظ امنیتی منع صدور اسلحه به ترکیه را لغو می‌کند و درست از کار درآمد. همچنین فروش موشک‌های هاک از طرف آمریکا به اردن را پیش‌بینی کرده بود که بالاخره تصویب می‌شود.» با خنده فرمودند: «خوب گاهی هم حرفش درست درمی‌آید.»