پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : پس از انتشار خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی، «انتخاب» قصد دارد این بار بخش های گزیده ای از خاطرات دیگر شخصیت های مهم و تاثیرگذار کشور را روزانه، مرور و منتشر کند
به گزارش انتخاب، در خاطرات علم آمده است:
صبح به هزار کار رسیدم و واقعا خسته شدم. منجمله حاج عبدالکریم زنجانی در عراق فوت کرده بود، تلگراف تسلیتی شاهنشاه به آقای [آیتالله محسن] حکیم مخابره فرمودند و به ایشان تسلیت دادند. آقای آیتالله حکیم حالا مرجع تقلید شیعیان است.
بعدازظهر در رکاب شهبانو برای شرکت در جشن هنر به شیراز حرکت کردم. شنبه، یکشنبه و دوشنبه در شیراز بودم. جشن هنر که از دو سال قبل تشکیل شده، یک فستیوال هنری [و] موسیقیست که به تشویق شهبانو به وجود آمده، خوب است. بر سر جوایز قدری جنجال بین هیات قضات فستیوال شد. دو موزیسین خوب یکی کریستیان فراس فرانسوی، ویولونیست،دیدم و دیگری پیانیست معروف آمریکایی، [آرتور] روبینشتین بود. روی هم رفته خوش گذشت، ولی بیدارخوابی چیزی نمانده بود مرا از پا بیندازد، زیرا هر شب با همراهان شهبانو تا پنج صبح در حضورشان بیدار میماندم. من کارهای دیگر هم داشتم، به این جهت صبح از ساعت ۹ شروع به کار میکردم و واقعا از پا افتادم. ولی از بس شهبانو خوب است، روحا شاد بودم و کسالتی نبود. برای من در این سفر سوءظنی پیش آمد که شهبانو یک ناراحتی داخلی دارند، یعنی روحیست و خدا کند گرفتاری زن و شوهری نباشد، ولی به هر صورت احساس خودم را به شاهنشاه عرض خواهم کرد. این همه شبنشینی و خود مشغول داشتن چرا؟ دانشگاه را هم به رئیس جدید آن [هوشنگ] نهاوندی تحویل دادم و راحت شدم. جشن فارغالتحصیلی آنجا را هم برگزار کردم، یعنی آخرین جشنی که من در آن شرکت میکردم. احساسات استادان و دانشجویان و همچنین مردم شیراز نسبت به من بسیار عالی و تماشایی بود. این مردم بیچاره قدر محبت را میفهمند. من به این مسئله معتقدم.
امروز عصر برگشتم (در رکاب شهبانو) و در مجلس جشنی که به مناسبت بیستوهشتمین سال سلطنت شاهنشاه در دربار گرفته بودیم و در آن مجموعه کلیه نطقهای شاهنشاه و فرمایشات معظمله از ابتدای سلطنت تاکنون منتشر میشود، شرکت کردم. کتاب جالبی شده است و میرساند که این شخص چقدر همیشه در پی پیشرفت و سیادت این کشور بوده است.
هنگام ورود، شاهنشاه در فرودگاه تشریف نداشتند. حس کردم شهبانو ناراحت شدند. من این مطلب را در شیراز میدانستم که شاهنشاه به فرودگاه نخواهند آمد، ولی چیزی نگفته بودم. چرا بیجهت ایشان را از آنجا ناراحت میکردم.