صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۲۵ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۴۹۱۵۳۳
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۰۰ - ۰۳ مرداد ۱۳۹۸
عصر معاون‌الملک و زین‌دارباشی و میرزا زینل اعتمادلشکر [به] دیدن آمدن. من [از] اتفاقات: دیروز امین‌اقدس [به] سلطنت‌آباد رفته بود. لدی‌الورود [به محض ورود] آب و قلیان خواسته بود. آبدار و قهوه‌چی نرسیده بودند. به آغا بهرام، خواجه خود، تغیر نموده بودند. او گفته بود: به من چه، تقصیر از وزیر تو است، که اشاره به آقا محمدحسن ضرابی باشد... ، امین‌اقدس هم متغیر شده از سلطنت‌آباد معجلا [با عجله] [به] صاحبقرانیه آمد. شاه تعجب نموده که برای چه به این زودی برگشت. به اندرون می‌روند سوال می‌کنند. امین‌اقدس شکایت از آغا بهرام می‌کند. فی‌الفور حکم می‌شود چادر را به سر آغا بهرام خراب می‌کنند و اسب‌هایش را غارت می‌کنند. خود او فرار کرده [به] منزل امین‌السلطان می‌رود. تا امروز عصر هنوز [به] اندرون نرفته بود.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

پس از انتشار خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی، «انتخاب» قصد دارد این بار بخش های گزیده ای از خاطرات دیگر شخصیت های مهم و تاثیرگذار کشور را روزانه، مرور و منتشر کند
 
به گزارش انتخاب، در خاطرات اعتماد السلطنه آمده است:

صبح [به] طرف صاحبقرانیه رفتم. بین راه شنیدم شاه [در] اقدسیه ناهار خواهند خورد. [به] منزل امین‌السلطان [برای] عیادت رفتم. در چادر اول آغا بهرام، خواجه امین‌اقدس [سوگلی ناصرالدین‌شاه] را دیدم که با دو نفر خواجه دیگر نشسته‌اند. چنین تصور کردم عیادت امین‌السلطان آمده‌اند و امین‌السلطان خواب است. وارد چادر که شدم آغا بهرام تعارف فوق‌العاده به من کرد. باز ملتفت نشدم. گفتم شاید دیشب شاه در غیاب من اظهار التفاتی کرده، آغا بهرام شنیده به من تملق می‌کند. خواستم پهلوی او بنشینم، گفت امین‌السلطان نشسته است آن‌جا بروید. باز من ملتفت نشدم. [به] چادر امین‌السلطان رفتم که قدری نشستم. جمعیت زیاد هم آن‌جا بود. گفتند شاه سوار شدند. من هم تعاقب موکب همایون رفتم. سر ناهار شاه بودم. عصر شاه [به] رضاآباد خانه فخرالدوله و از آن‌جا [به] خانه فروغ‌الدوله که اولی زن مجدالدوله و دومی زن ظهیرالدوله است دیدن دخترهای خودشان می‌روند. من هم از اقدسیه [به] آجودانیه چون سر راه بود آمدم. معاون‌الملک، پسر قوام‌الدوله که محاسب و مستوفی باغات است، آن‌جا بود. با آجودان مخصوص و زین‌دارباشی از راه دیگر اقدسیه رفته بودند. [به] حسن‌آباد آمدم. عصر معاون‌الملک و زین‌دارباشی و میرزا زینل اعتمادلشکر [به] دیدن آمدن. من [از] اتفاقات: دیروز امین‌اقدس [به] سلطنت‌آباد رفته بود. لدی‌الورود [به محض ورود] آب و قلیان خواسته بود. آبدار و قهوه‌چی نرسیده بودند. به آغا بهرام، خواجه خود، تغیر نموده بودند. او گفته بود: به من چه، تقصیر از وزیر تو است، که اشاره به آقا محمدحسن ضرابی باشد... ، امین‌اقدس هم متغیر شده از سلطنت‌آباد معجلا [با عجله] [به] صاحبقرانیه آمد. شاه تعجب نموده که برای چه به این زودی برگشت. به اندرون می‌روند سوال می‌کنند. امین‌اقدس شکایت از آغا بهرام می‌کند. فی‌الفور حکم می‌شود چادر را به سر آغا بهرام خراب می‌کنند و اسب‌هایش را غارت می‌کنند. خود او فرار کرده [به] منزل امین‌السلطان می‌رود. تا امروز عصر هنوز [به] اندرون نرفته بود. آن‌چه شنیدم جهت تغیر خاطر همایون روز دوم ورود مسئله خراسان یا آذربایجان یا کلیه ایران نبود

روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، با مقدمه و فهارس از ایرج افشار، تهران: امیرکبیر، آذر ۵۰، ص ۳۷۵.