صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۲۸ شهريور ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۴۸۸۴۱۴
تاریخ انتشار: ۱۲ : ۱۶ - ۱۸ تير ۱۳۹۸
تورق خاطرات چهره ها؛
خبرهایی که اوایل می‌رسید این بود که وقتی جلوی آن‌ها را گرفته‌اند، دو نفرشان درجا کشته شده‌اند. ما می‌‌گفتیم اگر از بین آن‌ها کسی مقاومت کرده و شهید شده باشد، حتما اولی‌اش حاج احمد است. برای این‌که او آدم خاصی است که زیر بار زور نمی‌رود؛ ولی هیچ دلیلی پیدا نمی‌کردیم که آن‌ها شهید شده باشند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

چهاردهم تیرماه ۱۳۶۱ اتومبیل هیات نمایندگان دیپلماتیک ایران هنگام عبور از پست ایست و بازرسی ورودی بیروت، توسط فالانژیست‌ها متوقف، و چهار سرنشین آن یعنی، احمد متوسلیان، سید محسن موسوی، تقی رستگارمقدم و کاظم اخوان گروگان گرفته شدند. از آن روز تاکنون به رغم پیگیری‌های متعدد از طریق افراد و دستگاه‌های مسئول در امور خارجی کشور سرنوشت این چهار نفر در هاله‌ای از ابهام قرار گرفته است.  رفیق‌دوست وزیر وقت سپاه ماجرا را از ابتدای سفر این چهار دیپلمات تشریح کرده است.

به گزارش «انتخاب»؛ رفیق‌دوست جریان را این‌طور در خاطرات خود تعریف کرده است:

روزی که آقای متوسلیان با یک فروند هواپیمای ۷۴۷ بدون صندلی، پر از نیرو به فرودگاه دمشق آمد، من در دمشق بودم و از آن‌ها استقبال کردم و تا ساعتی که می‌خواست برای بازدید به جنوب لبنان برود همراهش بودم. من در سفارت کنار آقای [علی‌اکبر محتشمی‌پور] نشسته بودم که آقای متوسلیان به آن‌جا آمد؛ تقی رستگار هم همراهش بود. آقای سید محسن موسوی، کاردار ما در بیروت، هنوز نیامده بود. آقای متوسلیان گفت؛ «من می‌خواهم به اتفاق آقای موسوی به بیروت بروم.»

به ایشان گفتم: «نرو.» ایشان گفت: «نه، می‌خواهم بروم.» گفتم: «حاج احمد، من این‌جا فرمانده توام و به تو تکلیف می‌کنم نرو.» گفت: «خواهش می‌کنم این حرف را نزن. من می‌خواهم بروم. اجازه بدهید بروم!» گفتم: «من الان مصلحت نمی‌دانم. من اوضاع منطقه را می‌شناسم.» گفت: «برایم دعا کنید، من رفتم.»

رفتن همانا و گرفتار شدن همانا. تلاش بسیاری کردیم که از آن‌ها خبری به دست آوریم. اولین خبری که به دست آوردیم این بود که آن‌ها به دست گروه ایوی هبیقه و سمیر جع‌جع دستگیر شده‌اند. خبرهایی که اوایل می‌رسید این بود که وقتی جلوی آن‌ها را گرفته‌اند، دو نفرشان درجا کشته شده‌اند. ما می‌‌گفتیم اگر از بین آن‌ها کسی مقاومت کرده و شهید شده باشد، حتما اولی‌اش حاج احمد است. برای این‌که او آدم خاصی است که زیر بار زور نمی‌رود؛ ولی هیچ دلیلی پیدا نمی‌کردیم که آن‌ها شهید شده باشند. سال‌های اول، اتفاقا در مقطعی، یک آمریکایی را گرفته و به ایران آورده بودند. دولت سوریه به شدت فشار می‌آورد که ما نمی‌توانیم در مقابل آمریکا مقاومت بکنیم. زیرا این موضوع، که این آمریکایی از لبنان به سوریه و از سوریه به ایران منتقل شده، لو رفته است.

حافظ اسد، با توجه به کمک‌هایی که به ما می‌کرد، اصرار داشت این شخص را پس بدهیم. من نزد حافظ اسد رفتم و گفتم: «ما حاضریم این آمریکایی را با چهار اسیر خودمان مبادله کنیم.» تقریبا چهار ماه طول کشید. آقای حافظ اسد همه اطلاعات امنیتی سوریه را در اختیار من گذاشت؛ در آن‌جا چند استخبارات وجود داشت: استخبارات عسگری، استخبارات مدنی، استخبارات قومی، استخبارات کل. در راس همه آن‌ها شخصی به نام احمد دیاب از رده‌های بالا بود. ایشان در ارتباط با من قرار گرفت. او بعد از چهار ماه آمد و گفت: «هر چهار نفر کشته شده‌اند و دیگر وجود ندارند.»... به همان حرف قانع نشدیم.

در موارد دیگری هم که در لبنان معاوضه می‌شدند، تا جاهایی رفتیم، ولی خبرهایی که درباره زنده بودن آن‌ها آمده مستند نیست. مثلا از قول چهار اسیر لبنانی که آزاد شده بودند، خبر آوردند که آن چهار اسیر آن‌ها را دیده‌اند. وقتی رفتیم و با آن اسرای لبنانی آزادشده صحبت کردیم، گفتند: «ما چنین حرفی نزده‌ایم.» یا مثلا می‌گویند که صدایی از سلول بغلی شنیدیم؛ وقتی می‌پرسیم که آیا دیده‌اید؟ : «نه، ندیده‌ایم.» لذا با شناختی که از روحیه حاج احمد داشتیم، اطمینان داشتیم که ایشان حتما مقاومت می‌کرده. همچنین مدرکی نداریم که آن‌ها را به اسرائیلی‌ها تحویل داده باشند. وقتی سمیر جع‌جع آزاد شد، به سراغش رفتند. او هم گفت که گروگان‌ها همان موقع کشته شده‌اند. اما این حرف هم قابل اعتماد نیست. بنابراین ما اطلاعات دقیقی نداریم.

تاکنون هم در تلاشیم و هم در مذاکرات موضوع را مطرح می‌کنیم، ولی هنوز اطلاعاتی به دست‌مان نرسیده. دعا می‌کنیم که ان‌شاءالله آن‌ها زنده باشند.

منبع: برای تاریخ می‌گویم؛ خاطرات محسن رفیق‌دوست، به کوشش سعید علامیان، تهران: سوره مهر، چاپ اول، ۱۳۹۲، صص ۲۲۷-۲۲۹