پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
یاکوب ادوارد پولاک جزو معلمانی بود که امیرکبیر برای تدریس در دارالفنون از او دعوت کرد، بنابراین همراه با شش استاد دیگر اتریشی در سال ۱۲۳۰ خورشیدی، پیش از گشایش دارالفنون به ایران آمد. پولاک در مدت ده سال اقامت خود در ایران نقش مهمی در تالیف کتب پزشکی مدرن و معرفی پزشکی نوین به ایران ایفا کرد، اما به همین بسنده نکرد و کوشید ایران و ایرانیان را همانطور که میبیند به رشته تحریر درآورد.
به گزارش «انتخاب»؛ این معلم اتریشی که قبل از استخدام دکتر تولوزان مدتی هم طبیب مخصوص ناصرالدینشاه بود، تهران اوایل سلطنت سلطان صاحبقران را در سفرنامه خود «ایران و ایرانیان» اینطور به تصویر کشیده است:
... شهر مطلقا دارای هیچ صنعتی نیست و بنابر این کارخانهای هم در آن وجود ندارد،تجارت منحصر است به رفع حوایج محلی و... خلاصه بگوییم هیچ چیز آن بیننده را به یاد شهری بزرگ نمیاندازد. هنگامی که پس از ورودم به ایران در سال 1851 کاملا به شهر نزدیک شدم و حتی موقعی که از دروازه هم گذشتم، چون به علت عدم آشنایی به زبان نمی توانستم اطلاعات دقیقی کسب کنم به نظرم باورکردنی نبود که واقعا در برابر یک شهر مسکونی قرار گرفته باشم.
عرصه داخلی شهر تقسیم میشود به ارک، که به سهم خود با محیطی برابر با 1872 متر با دیواری بلند و چینهای و خندقی احاطه شده است و چهار محله که از میان آنها جدیدترینش که در شمال شرق است و در باغستانی بنا شده، پرآبترین، سالمترین و مرتفعترین محلهها به شمار میرود و به محله شمیران موسوم است. محله جنوب ارک پرجمعیتترین ولی کمآبترین محلههاست و کاروانسراها و بازار را در خود جای داده است؛ به آن محله شاه عبدالعظیم میگویند. محله غربی یعنی محله سنگلج بیشترین قصور را شامل میشود و در عوض محله جنوب شرقی یا چالهمیدان فقیرترین و غیربهداشتیترین محلههاست.
به همان کمی که ایرانی به نمای خارجی منزل توجه میکند، به همان اندازه هم در پروای کار تاسیسات و عرض معابر است؛ کوچهها تنگ، زاویهدار، بینظم و بنبست است.چون کوچهها به هم عمود نمیشود و یکدیگر را قطع نمیکند، ناگریز باید آنها را دور زد.این وضع روز به روز بدتر هم میشود زیرا هرکس میتواند به میل خود خانهاش را جلوتر بیاورد و کوچه را از این طریق تنگتر کند. در بعضی از مواضع به زحمت ممکن است دو حیوان بارکش بتوانند به یکدیگر راه بدهند به نحوی که استران و شترانی که بارهای بزرگ کاه، هیزم و غیره دارند مداوما راه را بند میآورند. به تبعیت از این اصل که کوچه مال هیچ فرد خاصی نیست و به همه تعلق دارد، مقابل خانه اعیان بار کاه، غله، برنج و غیره را خالی میکنند و این کار باعث میشود که ساعتها عبور از آنجا میسر نباشد. بر آنچه گفته شد این رسم شرقی را هم باید یادآور شد و افزود که بزرگان در معیت جمعی کثیر از خدمه و هواداران خود حرکت میکنند و سرعتشان بسیار کم است. هرکس که از حیث مرتبه و درجه پایینتر از آنان باشد ناگریز باید از سر راهشان کنار برود، بایستد یا بازگردد.
چاهها و رشتههای قنات نیز به مشکل مواصلات میافزایند. شهر احتیاج خود را به آب از شش قنات مختلف رفع میکند که همه از دامنه رشته البرز سرچشمه میگیرند و قنات شاه مهمترین آنهاست.از پای کوه تا شهر این قناتها پوشیده است.از خندق شهر این قناتها به کمک «شتر گلو» به داخل شهر جریان مییابد و در اینجا دیگر آب در وسط خیابان جریان پیدا میکند که گاه روباز است و گاه نیمپوشیده. همین جویها برای انتقال آب باران و فاضلابهایی که از شستن شهر و آبپاشی حاصل میشود نیز به کار میرود. در نتیجه جویها به سهولت میگیرد و برای پاک کردن مجدد آنها در بسیاری از جاهای خیابان سوراخهایی کندهاند.حیوانات بارکش شهر که به این وضع عادت دارند با احتیاط از کنار آنها میگذرند؛ اما حیواناتی که از دهها میآیند و بار سنگین دارند به خصوص شترها اغلب به چاله میافتند و پایشان میشکند. مخصوصا هنگامی که برف و باران این سوراخها را نامرئی میکند عبور برای جانوران خطرناک میشود. در این هنگام باید عنان اسب را سست کرد تا بتواند با دست و پا راه درست را پیدا کرد و از خطر اجتناب ورزد. برای به دست آوردن خاک و گاه نیز برای تعبیه گندآبرو اغلب نزدیک خانهها چاه میکنند و همیشه هم زحمت بستن روی آنها را به خود نمیدهند. سر این چاهها باز میماند و مانع دیگری در راه عبور و مرور ایجاد میشود.
گاهی هم که روی آن ها را میبندند این کار را با چند تخته چوب نازک و قدری خاک که به روی آنها میریزند انجام میدهند؛ سرپوش نازک فرو میرود و باز سر چاه همچنان باز میماند، با وجود این اتفاق بد خیلی کم روی میدهد، زیرا هرکس با احتیاط تمام جلوی پای خود را مینگرد و هرکس هم که توی چاله بیفتد حق شکایت ندارد، زیرا از به کار بردن احتیاط لازم غفلت ورزیده است.
چاه آب هم در تهران هست منتها اینکه آب آن شور و تلخ است و فقط به کار شستوشو میآید و بس... روشنایی تا ساعت ده شب کوچهها با چراغهای کوچک نفتی که آنها را در فواصل تعبیه کردهاند به سختی روشن میشود. اما نور آنها کافی نیست و رسم این است که - پلیس تامینیه هم آن را توصیه کرده – شبهنگام مردم با خود فانوس بردارند....
برای تنظیف خیابانها هیچ عملی انجام نمیگیرد.این را دیگر به میل و دلخواه سبزیکارها واگذاردهاند که زباله شهر را برای کود ببرند. دل و روده حیواناتی که ذبح شدهاند، باقیمانده غذا و جانورانی که مردهاند به کوچه افکنده میشود و در آنجا میماند. پس این خود بخت بلندی است که سگهای بسیار با تخم و ترکه فراوانشان شبها از کمینگاه بیرون میپرند و کوچهها را تمیز میکنند؛ شغالها نیز اینجا و آنجا گاه و بیگاه به دستیاری سگان برمیخیزند. استخوانهای به جا مانده را در خندق شهر میاندازند. با وجود این تپههای کوچکی نیز در شهر هست که کثافت قرنهای بسیار را لایه به لایه در خود انباشته و از انظار پوشانده. بوی عفونت وحشتناکی که از این همه مواد گندیده منتشر میشود سکونت در تهران را در فصل تابستان، به خصوص برای اروپاییان طاقتفرسا میسازد؛ تبهای کشندهای ایجاد میکند و باعث میشود که هرگاه وبا وارد مملکت شد به طرز وحشتناکی کشتار کند. بیش از هر وقت، بوی عفونت چند روز بعد از عید قربان بیداد میکند، زیرا در چنین روزی گوسفندان بسیاری قربانی میشود و دیگر پشتکار سگان و شغالان نیز یارای آن را ندارد که از پس لاشهها برآید. بنابراین به اروپاییان سخت توصیه میشود تابستانها را در یک جای ییلاقی به سر برند؛ تردیدی نیست که در شهر در این فصل به بیماری اسهال خونی سختی دچار می شوند...
منبع: یاکوب ادوارد پولاک، سفرنامه پولاک «ایران و ایرانیان»، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران: خوارزمی، بیتا، صص ۶۰، ۶۳، ۶۴، ۶۵.