پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
بارون فیودورکورف در زمستان ۱۲۱۳ خورشیدی همزمان با محمدشاه قاجار که برای تکیه زدن بر اریکه سلطنت وارد پایتخت میشد، قدم به تهران گذاشت.
به گزارش «انتخاب»؛ او تصویر بازار و خیابانهای تهران را اینطور به قلم درآورده است:
بازارهای تهران به سان دالانهای دراز سرپوشیدهای ساخته شده است که از بالا نور میگیرد. داخل این دالانها در هر دو سو دکانهایی در فرورفتگیها قرار گرفته است. تجار و پیشهوران به آرامی در آن دکانها نشسته، هر کدام به کار خود سرگرماند: یکی نعل درست میکند، دیگری شمشیر تیز میکند، یکی کفش میدوزد، دیگری از چوب نیقلیان میتراشد، یکی نان پخت میکند و دیگری پلو میپزد. بازار در آن واحد هم کارگاه تولید است، هم محل خرید و فروش کالا. سرگرمکنندهترین بازارها، بازاری است که در آن مواد خوراکی طبخ میشود.
ازدحام اصلی در آنجا مشاهده میگیدد. مومنی که بخواهد شکم خود را سیر کند، به در دکان میآید و از دکاندار میخواهد به او غذای دلخواهش را بدهد و پس از گرفتن غذا در همانجا چمباتمه میزند و مشغول خوردن میشود و اصلا نگران نیست که عابران به او تنه میزنند و گاهی ممکن است بر اثر برخوردی شدید از سوی آنان مقداری برنج یا لقمهای گوشت از دهانش بر زمین بیفتد یا بر لباسش بریزد. اتفاق میافتد که در دو قدمی آن کسی که دارد غذا صرف میکند، مردی دلاک به کار تراشیدن موی سر یک حاجی یا یک مشهدی یا یک کربلایی سرگرم باشد و در سوی دیگر به کار حجامت یک بیمار اشتغال ورزند! تمام این کارها در ملأ عام انجام میگیرد. از آن گذشته بازار محل اجتماع مردم کنجکاو و پرحرف است. در آنجا اخبار تازه شهر بازگو میشود و دهان به دهان میچرخد. کسی هم که بار دلش سنگین است، یا زبانش هوس وراجی دارد، خود را به بازار میرساند، گروهی از مردم بیکاره را به دور خود جمع میکند و چیزهایی را که میداند با آنچه نمیداند برایشان به تفصیل بیان میکند. این را نیز باید گفت که ایرانیان به شنیدن اراجیف و حرفهای مندرآوردی علاقهای بسیار دارند...
خیابانهای تهران از روزی که این شهر را ساختهاند، برای یک بار هم که شده جاروب نخورده است! تاکنون هیچکس نسبت به این کار احساس نیاز نکرده است و کسانی که علاقهمند باشند میتوانند علم کالبدشناسی تمام جانوران را در این خیابانها بیاموزند! بقایای اجساد شترها، الاغها، قاطرها، اسبان، سگان و گربهها تا زمانی که سگهای گرسنه آنها را نخورند، در خیابانها افتاده است، اما حتی گذشت زمان نیز قادر نیست استخوانها را از بین ببرد. آب و هوای تهران هم به این بیمبالاتی و بیتوجهی نابخشودنی مساعدت میکند: در جای دیگری از جهان به خاطر وجود این کثافات مهلک ممکن بود نیمی از سکنه تلف شوند، ولی در اینجا خشکی هوا به قدری شدید است که اجساد قبل از اینکه بپوسند، غالبا خشک میشوند. این را هم بگویم که انتخاب مکان برای بنا نهادن شهر تهران زیاد مناسب نبوده است. شهری که از هر سو به وسیله کوهها و تپههایی نسبتا دور و نزدیک احاطه شده است، کاملا در گودی قرار دارد، به طوری که اگر به هر طرف شهر روی آورید و به اندازه پنج یا شش روستا دور شوید، خود را با اوج درختانی که در شهر روییده است، همسطح خواهید یافت. به خاطر وجود همین کوهها است که نسیمهایی که به هوا لطافت میبخشد نصیب شهر نمیشود، ولی طوفانهای شدید برای مدتی طولانی تهران را دربر میگیرد.
ادامه دارد...
سفرنامه بارون فیودورکورف ۱۸۳۵-۱۸۳۴، ترجمه اسکندر ذبیحیان، تهران: انتشارات فکر روز، چاپ اول، ۱۳۷۲، صص ۲۰۵-۲۰۳.