صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۲ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۴۸۵۹۹۱
تاریخ انتشار: ۳۹ : ۲۳ - ۰۷ تير ۱۳۹۸
نایب‌السلطنه آمد خیلی برآشفته و کسل. معلوم شد که فوج مراغه از خراسان مراجعت کرده و حضرت عبدالعظیم بست رفته‌اند و تغیر زیاد به صاحب‌جمع کرد که چرا به جهت جیره قشون پول حاضر نکرده است. سپهسالار به جهت مرخصی از حضور همایون آمده بود. وزیر خارجه هم احضار شده بود. وزیر علوم هم بود. نصفه وزیر و متعلقان وزرا زیاد بودند. شاه وقت ظهر بلکه پنج دقیقه گذشته در نهایت شدت حرارت هوا بیرون تشریف آوردند. با وزرا از قرار فرمایش خودشان به طور سرهم‌بندی حرف زدند. کالسکه نشسته به طرف گلندوک راندند. الی حوالی سوهانک کالسکه می‌رود، از آن‌جا به بعد سوار باید شد. من و مچول خان و ناظم‌خلوت در سر گردنه قوچک ایستادیم و شاه را زیارت نمودیم.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

پس از انتشار خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی، «انتخاب» قصد دارد این بار بخش های گزیده ای از خاطرات دیگر شخصیت های مهم و تاثیرگذار کشور را روزانه، مرور و منتشر کند.

به گزارش «انتخاب»؛ در خاطرات روز سه‌شنبه ۷ تیرماه ۱۲۶۰ خورشیدی/ اول شعبان ۱۲۹۸ قمری اعتمادالسلطنه آمده است:

 

صبح زود بارون نرمان که از طلبکاران است به مطالبه طلب خود آمده بود. حواله دادم، اما گفتم ندهند تا معلوم شود دیوان طلب مرا خواهد داد یا نه. اگر داد به او و به همه داده می‌شود والا فلا. بعد از راه انداختن دو سه نفر اشخاص بی‌معنی و بی‌سروپا به طرف عمارت پادشاهی آمدم. دسته دسته وزرا رسیدند. نایب‌السلطنه آمد خیلی برآشفته و کسل. معلوم شد که فوج مراغه از خراسان مراجعت کرده و حضرت عبدالعظیم بست رفته‌اند و تغیر زیاد به صاحب‌جمع کرد که چرا به جهت جیره قشون پول حاضر نکرده است. سپهسالار به جهت مرخصی از حضور همایون آمده بود. وزیر خارجه هم احضار شده بود. وزیر علوم هم بود. نصفه وزیر و متعلقان وزرا زیاد بودند. شاه وقت ظهر بلکه پنج دقیقه گذشته در نهایت شدت حرارت هوا بیرون تشریف آوردند. با وزرا از قرار فرمایش خودشان به طور سرهم‌بندی حرف زدند. کالسکه نشسته به طرف گلندوک راندند. الی حوالی سوهانک کالسکه می‌رود، از آن‌جا به بعد سوار باید شد. من و مچول خان و ناظم‌خلوت در سر گردنه قوچک ایستادیم و شاه را زیارت نمودیم. در رکاب به کنار رودخانه جاجرود آمدیم. بالای گردنه به آقا محمد آبدارباشی ملقب به امین‌حضرت فرمودند که ناهار را برده کنار رودخانه حاضر کنند. چون اطرافی پادشاه تمام جوان و بی‌تجربه، با سر پرشور و مغز خالی هستند هریک می‌خواهند با حرکت بچگانه دل‌ربایی کنند، خود را طرف میل شاه قرار دهند که پیرانه‌سر هوای جوانی دارند. به جای این‌که ناهار را نزدیک به جاده حاضر کنند نیم فرسخ از راه خارج رفته بودند، طوری که خود پادشاه هم از این جوانی به واسطه گرمی هوا و خلاء معده چندان راضی نشدند. بالاخره رسیدیم به ناهارگاه. ناهار را خورده آقا وجیه که ملقب به سیف‌الملک شده و با سپهسالار خراسان می‌رود مرخص شد و رفت. من بعد از خواندن چند روزنامه با امین‌السلطان رفیق راه شدم اردو آمدم. با حکیم طلوزان نزدیک هستم. شب را زود خوابیدم. نصف‌شب به زراعت که نزدیک چادرم بود آب انداخته بودند، آب تجاوز کرده چادر مرا هم فراگرفته بود. نصف شب خیلی ناراحت از خواب بیدار شدم. پادشاه دیروز سر ناهار از ملیجک سوالات می‌فرمود که نوشتنش لازم است. فرمودند در تجریش به ییلاق رفته‌ای؟ چه جور خانه داری؟ در خانه اگر حوض است بگو متوجه پسرت باشند که به حوض نیفتد و چند چاتمه قراول از عساکر منصوره بگیر که حفظ و حراست خانه‌ات را بکنند. خلاصه هرچیز در دنیا مبنی بر حکمتی است. عشق با ملیجک به این شدت چه دلیل دارد که پادشاه قادری مدتی وقت عزیز خود را صرف بچه ملیجک کند و ترتیب خانه ییلاق او را فراهم بیاورد. از خود ملیجک سوال کردم که سبب عشق شاه با [او] چه است؟

جواب داد محمود چرا ایاز را می‌خواست؟ نخواستم بگویم آقا جان به قول بعضی ایاز خوشگل بود و محمود لاطی. به قول دیگر و اصح روایات ایاز از سرداران خیلی رشید بود. تو با قد رعنا و لب‌های زیبا که داری نه این هستی نه آن‌! اسمی از آقا وجیه که ملقب به سیف‌الملک است برده شد، لازم است مختصری شرح او نوشته شود. آقا وجیه جوانی است که بیست و هفت سال دارد. خوشگل در طفولیت بود، حالا هم که سبلتین آویخته کلفت دارد بی‌ملاحت نیست. پدرش مچول میرزا ملقب به عضدالدوله ولد فتحعلی‌شاه است. این جوان که مادرش گلین خانم صبیه امیر خان قاجار دولو سردار و همشیره میرزا محمد خان سپهسالار مرحوم است، در طفولیت به واسطه خواهرش که شمس‌الدوله از خدام حرم است غلام‌بچه شده بود. بعد پیشخدمت در سفر. در سفر عتبات که میرزا حسین خان سپهسالار آن وقت مشیرالدوله بود ملحق به اردو شد و بنا شد طهران بیاید وزیر عدلیه شود. از این جوان خوشش آمد... بعد از صدارت میرزا حسین خان این جوان در نهایت خوشگلی بود، ترقی‌ها کرد، اما نه ترقیات رسمی و دولتی. صدراعظم به واسطه افراط میلی که به او داشت از خود مبالغ‌ها نقدا و جنسا جواهر و نفایس به او می‌داد. فرنگستان اول در رکاب بودم. آقا وجیه هم بود. در مراجعت که دستگاه صدارت به واسطه شورش رجال دولت به هم خورد حاکم گیلان شد. آقا وجیه حقوق تحویل داد گریه و ندبه کرده بود. به مضمون گفته شاعر «فاسق مهربان به از پدر است» صدراعظم که دوباره به طهران آمده اول وزرات خارجه بعد به سپهسالاری و وزارت جنگ نائل شد ابتدای ترقیات رسمی و دولتی آقا وجیه شد. خزانه‌دار نظام شد. صبیه میرزا عبدالله خان علاءالملک برادر سپهسالار را نکاح کرد. نشان‌ها گرفت، حمایل زد، حتی تمثال بی‌مثال همایون را به گردن انداخت.

در سفر ثانی فرنگستان که سپهسالار او را جانشین خود کرده بود خیلی معتبر شد. در سفارت کبرای سپهسالار به روسیه همراه بود. حالا به سمت ریاست قشون خراسان می‌رود. دولت زیاد اندوخته کرده، عمارات [و] دهات زیاد [دارد]. جوان است و خیلی خوشبخت...

 

روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، با مقدمه و فهارس ایرج افشار، تهران: امیرکبیر، چاپ دوم، آذرماه ۱۳۵۰، شصص ۸۸ و ۸۹