صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۳ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۳۷۸۷۲۷
تاریخ انتشار: ۴۴ : ۱۵ - ۲۹ آبان ۱۳۹۶
دیوارها همه ریخته‌اند و خانه‌ها لخت شده‌اند و هرلحظه احساس می‌کنی آدم‌های زیادی را به پایین پرتاب کرده‌اند؛ صدای ریزش می‌آید؛ می‌گویند عقب بروید. آسانسورها از کار افتاده بوده و پچ‌پچه‌هایی می‌گوید:«از توی همان آسانسورها ۳۰تایی جنازه بیرون کشیده‌اند.»
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

آساره کیانی ـ دیوارها همه ریخته‌اند و خانه‌ها لخت شده‌اند و هرلحظه احساس می‌کنی آدم‌های زیادی را به پایین پرتاب کرده‌اند؛ صدای ریزش می‌آید؛ می‌گویند عقب بروید. آسانسورها از کار افتاده بوده و پچ‌پچه‌هایی می‌گوید:«از توی همان آسانسورها ۳۰تایی جنازه بیرون کشیده‌اند.»

جاده شلوغ است و تپه‌ها و پاره‌کوه‌های مملو از درختان بلوط، نظاره‌گر سیل تمام‌نشدنی اتومبیل‌های کوچک و بزرگی هستند که روی سرهایشان، پتو، فرش، آب معدنی و چیزهای دیگر دارند و از پشت شیشه‌هایشان پوشاک بچه و نوار بهداشتی و البسه و کیسه‌های خواب پیداست. دود کامیون‌ها با فشار، خودش را توی اتومبیل‌های کوچک جا می‌دهد؛ بچه‌ها سرفه می‌کنند و چشم‌هایشان می‌سوزد؛ زاگرس کدر شده و انگار او هم به سرفه افتاده؛ تقریبا از وقتی که روز یک‌شنبه داشت تمام می‌شد؛ ۲۱ آبان ماه.

می‌گویند تا دو روز اول، همه بُهت‌زده بودند و حتی عده‌ای که درروستاهای دوردست و صعب‌العبورتر زندگی می‌کردند، چیزی نخورده، از سرما به خود لرزیده و حتی عده‌ای مُرده بودند؛ نه زیر آوار؛ از سرما.
اگر بخواهید از کرمانشاه به «سرپُل ذهاب» بروید، همان‌جا که زمینش از بقیه جاهای کرمانشاه، شهرها و استان‌های دور و برش، بیشتر لرزیده، باید ساعت‌ها پشت ترافیک سنگین بمانید؛ اقلام و اجناس فراوان کمک‌های مردمی را نگاه کنید و گهگاه به وسعت عظیم و پُربلوط و دودگرفته زاگرس چشم بدوزید.
این‌ها از جاهای مختلف ایران آمده‌اند؛ به هیچ‌کس اعتماد ندارند و می‌خواهند با دست خودشان کمک‌های شخصی، گروهی، فامیلی و مردم‌نهاد را بدهند به زلزله‌زده‌ها.

جنگی در کار نبود!
اینجا خیابان جنگ است و دست‌های آدم‌ها بالا است تا چیزی از کامیون پرتاب شود؛ هرچه که هست، لباس نمی‌تواند باشد؛ آدم‌های زلزله‌زده از کنار کُپه‌های لباس تلنبارشده در پیاده‌رو عبور می‌کنند و چیزی برنمی‌دارند. همه‌جا بوی دود می‌دهد؛ همه‌جا چادر زده‌اند؛ هردو سوی پیاده‌راه‌ها، توی پارک‌ها یا فضاهای سبز. توی چادرهایشان نشسته‌اند؛ اگر عزیزی از دست داده باشند آرام‌ترند و کمتر دوست دارند صحبت کنند؛ اگر نه، با گرمای بیشتری از شما استقبال می‌کنند؛ دستتان را می‌فشارند و اصرار دارند از شما پذیرایی کنند با هرآنچه که در چادرهایشان موجود است؛ چای می‌ریزند برایتان؛ می‌گویند که تُن ماهی و کنسرو هم دارند؛ (همان چیزهایی که مردم برایشان آورده‌اند)؛ کودکانشان با هم بازی می‌کنند؛ دخترهای بزرگتر، مودبانه گوشه چادر می‌نشینند و با وقار و لبخند برایتان شرح می‌دهند که وقتی زلزله آمد کجا بودند؛ مردان خانه با سبیل‌های پُرپُشت، سیگاری می‌گیراند و از پُشت دودش به مسکن‌های خراب‌شده مهر خیره می‌شوند.
اینجا از همه جاهای دیگر به مسکن مهرهای خراب‌شده نزدیک‌تر است؛ تو را یاد پلاسکو می‌اندازد منتها آن، یک ساختمان بود در تهران؛ اینجا یک عالمه پلاسکو وجود دارد؛ مثل پلاسکو، دور تا دورش را بسته‌اند و نمی‌گذارند کسی داخل شود؛ می‌گویند هنوز خطر مرگ وجود دارد؛ اما آن‌هایی که در مهر سُکنا داشتند برای برداشتن همه آن چیزهایی که تکه‌تکه‌اش زندگی‌شان را ساخته بود، خطر مرگ را هم به جان می‌خرند.

انگار تانک رد شده
از میان فاصله بلوک‌ها انگار یک تانک رد شده؛ یکی‌یکی خانه‌های این مسکن‌ها را نشانه رفته و بعد شلیک کرده؛ از پایه‌های تخریب‌شده که تکه آجرهایشان بیرون زده بالاتر می‌روی، اتاق خواب، حمام و دستشویی را رد می‌کنی و به درهای باز مانده معلق میان زمین و آسمان می‌رسی.
دیوارها همه ریخته‌اند و خانه‌ها لخت شده‌اند و هرلحظه احساس می‌کنی آدم‌های زیادی را به پایین پرتاب کرده‌اند؛ صدای ریزش می‌آید؛ می‌گویند عقب بروید. آسانسورها از کار افتاده بوده و پچ‌پچه‌هایی می‌گوید:«از توی همان آسانسورها ۳۰تایی جنازه بیرون کشیده‌اند.»
تا چشم از درها و پنجره‌های کنده‌شده و کولرهای آویزان و ترک‌های عمیق داخلی خانه و دیوارها ریخته‌شده عبور کند و به آسمان برسد، انتهای ساختمان‌های لغزان، سیاه و سنگین، از بالا خم شده‌اند و با چشم‌های گُشاد پایین را نظاره می‌کنند و سرگیجه‌ای که تا به پایه‌ها برسد، چندبار مِهرهای خراب‌شده را که همه‌جا هستند، دوره کرده است.
برخی اخباری که مورد پسند و دلخواه سازندگان مسکن‌های مهر است، می‌گویند دو تا سه نفر در این مسکن‌ها مُرده‌اند. زنانی که صورت‌های خود را پوشانده‌اند مثل ارواح عبور می‌کنند و به جایی که پیش از این خانه‌شان بوده نگاهی می‌اندازند تا چین‌های پیشانی‌شان رنج خانه‌دار شدن را مضاعف کند و شادی داشتن یک خانواده کامل تا ابد بر دل‌هایشان بماند.
مرد میانسالی به زبان کُردی می‌گوید که اگر به عقب برگردد، هیچ‌وقت حاضر نیست که در مسکن مهر زندگی کند. و دیگری در اوج جوانی‌اش، کنار قابلمه و آبکش و ظروف بدقواره ضربه‌خورده، نشسته و پس‌زمینه‌اش تصویری است که پیش از این با نام مهر برایش ترسیم کرده بودند؛ مهری که با قیمت ارزان‌تر همراه بود و با شرایط او سازگارتر؛ یک خروار سیم و خاک و آجر و آهن همراه با در و پنجره تلنبار شده.

همسایه‌های سالم‌مانده مسکن مهر
مردم آنجا می‌گویند که از اول تا آخرش تحویل پیمانکار بوده؛ می‌گویند اصلا اگر ما بگوییم ضعف هم نداشته، این حجم انبوه تخریب، گواه بر این است که ضعف داشته و ثابت شده؛ یکی از اهالی آنجا توضیح می‌دهد که «ما هرچه هم که پشتیبانی بکنیم و بگوییم درست و محکم و پایدار بوده، آن چیزی که معلوم شده نه نیازی به صحبت کردن من دارد و نه دیگران.»
به ساختمان‌های سالم‌مانده‌ای اشاره می‌کند که همسایگان مسکن‌های مهر بوده‌اند و ادامه می‌دهد:«ساختمان‌های شخصی که نریخته‌اند، سازه‌اش به دل خودشان بوده؛ به همین دلیل محکم‌سازی شده و برابر زلزله مقاومت داشته»؛ به پشت سرش نگاه می‌کند و می‌گوید «اما این‌ها متاسفانه نه؛ از کمترین مصالح و ارزان‌ترین استفاده کردند و امروز هم نتیجه‌اش را می‌بینند.»

آمار جان‌داده‌ها معلوم نیست
مسئولان سرپل ذهاب می‌گویند که «مسکن مهرهای مجتمع شهید شیرودی نزدیک ۶۰۰ واحد داشته و اگر مسکن مهر نبود آمار کشته‌شده‌ها خیلی پایین‌تر بود»؛ بنا به شواهد و به گفته مردم شهر، به استثنای مسکن‌های مهر، از تمام شهر سرپل ذهاب فقط محله فولادی آمار کشته زیاد داشته؛ بقیه محله‌ها بیشتر مجروح داده. البته هنوز آمار دقیقی از تعداد کشته‌شده‌ها وجود ندارد؛ تعدادی از جان‌داده‌ها از اهالی روستاها بوده‌اند که هنوز برای گرفتن جواز دفن به پزشکی قانونی مراجعه نکرده‌اند و عزیزانشان را خودشان تشییع و تدفین کرده‌اند. یکی از مقام‌های مسئول شهری هم می‌گوید که برای اهل‌تسنن، زنده بودن انسان‌ها مهم است و معتقدند تا وقتی زنده‌اند می‌بایست به فکر هم باشند و شاید تشریفات پس از مرگ اهمیت چندانی برایشان نداشته باشد. در کرمانشاه، اهالی سه مذهب شیعه، اهل‌تسنن و اهل حق در کنار هم زندگی می‌کنند.

پوسترهای تبلیغاتی
تصویر پوسترهای تبلیغاتی نمایندگی مجلس یا عضویت در شورای شهر هنوز روی ستون‌هاست؛ درهای معلق در هوا با جریان باد باز و بسته می‌شوند و جیرجیر صدا می‌دهند؛ باد چادر سیاهی را که پیش از آن، در بالکن خانه مهر، روی طناب بود، به تیزی دیواری نیمه‌خراب، گیرانده و دارد به اهتزاز درش می‌آورد و یک گلدان هنوز سالم است و از لابه‌لای در و دو یوار کنده‌شده، تشنگی مفرطش را فریاد می‌زند؛ منتها خطرناک است؛ احتمال ریزش وجود دارد و کسی دستش به گلدان نمی‌رسد.

برایشان پلاستیک بخرید
اطراف مسکن مهر و اصلاً در کل شهر، چادرهایشان از این معمولی‌هاست؛ چند روز اول هم نداشته‌اند؛ بنا به اعلام هواشناسی، قرار است باران بیاید و آب برود توی چادرها؛ حالا دارند پلاستیک برایشان می‌فرستند و آن‌هایی که در جریان نیازهای زلزله‌زده‌ها هستند، توصیه می‌کنند که جای غذا و لباس و این‌ها برایشان پلاستیک بخرید. مهمان‌نوازی مردمان کُرد، یک رسم و آداب همیشگی است؛ تفاوتی ندارد زلزله‌زده باشند یا حتی عزیزی در زیر آوار داشته باشند؛ بازهم جواب سلامت را با گرمی می‌دهند و باز هم تعارفت می‌کنند که بنشینی و یک استکان چای گرم بخوری. می‌گویند که «عراقی‌ها با تانک آمدند توی خیابان‌هایمان و خانه‌ها را هدف گرفتند برای شلیک؛ پس باید عادت داشته باشیم که بار دیگر هدف قرار بگیریم و این بار به هزار دلیل که خانه‌هایمان ناایمن بوده»؛ و بعد با افسوس حسرت‌زده‌ای، این جمله را می‌شنوی که «تازه داشتیم خانه‌دار می‌شدیم.» اینجا انگار جنگ شده؛ اینجا خیابان جنگ است.

پاورقی:
از بدو ورود به کرمانشاه پچ‌پچه‌هایی دائمی میان مردم هست از بعضی بلاهایی که بر سرکمک‌های مردمی می‌آید؛ می‌گویند بعضی سازمان‌ها و نهادهای رسمی جلوی بار مردم را می‌گیرند و آن را دپو می‌کنند که بعدا خودشان بدهند دست زلزله‌زده‌ها؛ نیتی که خیر و شرش معلوم نیست. عده‌ای از مسئولان بومی از استفاده‌های ابزاری و خوراک‌های تبلیغاتی برای انتخابات بعدی صحبت می‌کنند. همان پچ‌پچه‌ها می‌گویند که ارتشی‌ها خیلی کمکشان کرده‌اند و حتی دو نفرشان در حال آوار برداشتن مسکن مهر و بیرون کشیدن جنازه، خودشان زیر آوار مانده‌اند.

منبع: همدلی