صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۲۵ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۹۸۴۴۶
تاریخ انتشار: ۲۶ : ۰۱ - ۰۸ اسفند ۱۳۹۱
گفتاری از دکتر ناصر هادیان، استاد روابط بین الملل دانشگاه تهران برای دیپلماسی ایرانی
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
چالش کنونی ایران و آمریکا یکی از مهم ترین موضوعات مطرح در عرصه بین المللی است. هر چند ایران و آمریکا در سه دهه گذشته فاقد مناسبات دیپلماتیک رسمی بوده اند و به نوعی رویارویی با یکدیگر پرداخته اند ولی هیچ گاه این مسئله به شکل کنونی جدی نبوده است. به هر حال ایران و آمریکا کم کم به زمانی نزدیک می شوند که باید به تصمیمات جدی در مورد یکدیگر اقدام کنند. برخی از کارشناسان مهم ترین پرونده پیش روی اوباما در دور دوم ریاست جمهوری خود را  مسئله ایران می دانند و برخی نیز سال 2013 را سال ایران نامیده اند.

در این گفتار تلاش می کنم در ابتدا با توجه به شرایط کنونی در روابط ایران و آمریکا، مشکل تداوم وضعیت فعلی برای ایران را مورد اشاره قرار دهم، سپس با توجه به مذاکرات کنونی 1+5 و مطرح شدن بحث مذاکره دوجانبه ایران و آمریکا، به چگونگی مذاکرات احتمالی میان ایران و آمریکا می پردازم و در نهایت به سیاست مهار ایران از سوی آمریکا و نحوه مواجهه ایران با این مسئله را مورد توجه قرار می دهم.

 

بازی با ریسک بالا

وقتی به شرایط کلی مناسبات ایران و آمریکا توجه کنیم در می یابیم که بازی که بین این دو کشور در حال حاضر در جریان است با ریسک پایین برای آمریکا و با هزینه بالا برای ما دنبال می شود و بر این اساس آمریکا با کسب منافع بیشتر در حال دستیابی به اهداف خود است و ایران با از دست دادن منافع بیشتری، روز به روز بیشتر بازنده این بازی محسوب می شود. با توجه به این مسئله برای آمریکا دلیلی وجود ندارد که به تغییر رویکرد و سیاست آمریکا در قبال ایران اقدام کند.

بر این اساس است که اجماعی در ساختار و تشکیلات امنیتی اطلاعاتی آمریکا شکل گرفته مبنی بر این که به اسرائیل فشار وارد کنند که حمله نظامی باید از دستور کار خارج شود؛ چرا که سیاست کنونی، مبتنی بر تحریم های شدید و خرد کننده، در حال کار کردن و جواب دادن است. در مقابل می بینیم که بازی و رویکرد ما در مقابل آمریکا عکس العملی است؛ یعنی ما در مواجهه با فشاری که آمریکا به ما وارد می کند و اجماعی که این کشور علیه ما ایجاد کرده است و تحریم های سنگینی که اعمال کرده ما فقط واکنشی پاسخ می دهیم. به عبارت ساده تر، در حال حاضر ما ضربه های آمریکا را می خوریم و خوشحالیم که این ضربات برای ما کاری و تمام کننده نیست و در مقابل هیچ ضربه ای هم به آمریکا نمی زنیم. اگر بخواهم صریح تر اشاره کنم، ما فقط چون هدف حمله نظامی قرار نمی گیریم خوشحالیم ولی این مسئله تا کجا می تواند ادامه داشته باشد؟ کی و کجا قرار است این بازی  که به ضرر ایران تداوم می یابد، ختم شود؟ به نظر نمی رسد که ما در حال انجام اقدامات خاصی باشیم که از این وضعیت خارج شویم ولی به نظر من ایران باید این بازی را تغییر دهد. در این بازی که آمریکا برای ما طراحی کرده است هزینه و فایده باید تغییر کند. من به این که ما چه کارهایی می توانیم بکنیم اشاره نمی کنم ولی هزینه - فایده آمریکا و ایران در این معادله باید تغییر کند. یعنی عوامل موثر در این ماتریس باید تغییر کند تا کل مسئله عوض شود. قطعا تداوم این بازی که طراحی آمریکاست به نفع ایران نیست ما باید به نحوی بازی تغییر دهیم که ریسک ما کاهش یابد و ریسک طرف مقابل افزایش پیدا کند.

 

دستور کار جامع برای مذاکرات

سالهاست که این بحث وجود دارد که ایران و آمریکا باید دست به معامله و توافقی جامع (grand bargain) بزنند. این بحث را من برای اولین بار در سنای آمریکا مطرح کردم که دستور کار مذاکرات ایران و آمریکا باید جامع باشد و نه محدود. یعنی به هیچ وجه نفع ایران در این نیست که به تعامل و توافق گزینشی با آمریکا دست بزند. این که این تعامل و توافق بر سر مسائل موردی همچون پرونده هسته ای ایران یا وضعیت عراق یا شرایط افغانستان یا مبارزه تروریزم باشد درست نیست؛ بلکه تعامل ما باید همه جانبه باشد و مسائل ما با آمریکا باید به صورت اساسی و کلی حل شود.

طبیعی است که بعضی مسائل برای آمریکا اورژانسی بوده است؛ مثلا وضعیت نیروهای آمریکایی در عراق. این مسئله برای آمریکاییها فوری بود بنابراین سراغ ایران آمدند و مذاکره کردند تا این مسئله حل شد ولی ما نتوانستیم استفاده لازم را از این شرایط اورژانسی آمریکا در عراق ببریم. در بعضی از مسائل مثل افغانستان، آمریکا هنوز مسئله دارد ولی مشکل اورژانسی در روابط ایران و آمریکا نیست که نیاز باشد که به سرعت حل شود.

در حال حاضر مسئله هسته ای ایران موضوعی است که موجب شده ما به عنوان یک بازیگر بین المللی مطرح شویم و آنها علاقه مند به حل این مسئله هستند. اگر قرار باشد که ما در تعامل و مذاکرات فقط مسئله هسته ای را حل کنیم اشتباه بزرگی مرتکب می شویم. همه مسائل باید روی میز باشد؛ اعم از دغدغه ها و مسائل آنها و دغدغه ها و مشکلات ما. ممکن است که ما در این مذاکرات برای حل هر کدام از مسائل کمیته های جداگانه و مجزا تشکیل دهیم ولی این به این معنا نیست که مسائل از هم جدا شوند و برخی حل شوند و برخی باقی بمانند؛ بلکه همه مسائل باید به صورت جامع و کامل حل شوند.

خوشبختانه علائمی وجود دارد که آمریکایی ها نیز در حال حاضر به دلایلی به چنین جمع بندی رسیده اند که مذاکرات با ایران باید جامع باشد. مقاله اخیر دنیس راس (Dennis Ross) در این رابطه قابل توجه است. دنیس راس چهره برجسته ای در سیاست گذاری آمریکا در امور خاورمیانه و خصوصا موضوع ایران محسوب می شود. او در بین دموکرات ها جایگاه قابل اهمیتی دارد ودر حلقه اول کاخ سفید و تیم اوباما بود. راس دیدگاه های عمل گرایانه دارد، و همیشه قسمت های منفی را برجسته می کند؛ با این حال به نظر من با او می توان به توافق رسید؛ چرا که یک مذاکره کننده برجسته است. تزی که او در این مقاله مطرح کرد این بود که باید در حال حاضر به ایران یک پیشنهاد جامع، کلی و اساسی بدهیم؛ این گزینشی حل کردن مسائل بی فایده است؛ ولی اگر ایران پاسخ نداد سراغ گزینه نظامی برویم. او بحثی را مطرح می کند با عنوان more for more  که در مقاله ماه گذشته نیویورک تایمز در مورد مذاکره ایران و آمریکا نیز مورد اشاره قرار گرفته است. این یعنی ما بیشتر امتیاز می دهیم و شما بیشتر عمل کنید. این مسئله به همان تعامل جامع (comprehensive engagement) نزدیک است. بنابراین در حال حاضر چنین گرایشی در آمریکاییها نیز وجود دارد. بنابراین اگر قرار باشد مذاکراتی بین ایران و آمریکا برقرار شود، دستور کار این مذاکرات باید جامع باشد و دستور کار گزینشی به  نفع ما نیست.

سیاست مهار ایران

دعوایی که در حال حاضر در آمریکا در جریان است این است که هم جمهوری خواهان و هم دموکرات ها در آمریکا می گویند مهار ایران سیاست آمریکا نیست. منظور آنها از این سیاست این است که ما نمی خواهیم ایران به سلاح هسته ای دست یابد و سپس چون شوروی او را مهار کنیم. در مقابل نظریه پردازانی همچون کنت والتز، از تئوری پردازان برجسته روابط بین المل و همچنین استفان والت و جان مرشایمر معتقدند هسته ای شدن ایران به معنی تسلیحاتی آن به ثبات در خاورمیانه کمک می کند و چونانچه نیاز باشد مهار ایران ممکن است.

در واقع سیاست مهاری که امروز مطرح می شود در مقابل نگاه افرادی چون والتز است و بر این مبناست که ایران نباید سلاح هسته ای داشته باشد. از سوی دیگر اسرائیل تاکید می کند که ایران اساسا نباید قابلیت (capability) تولید سلاح های هسته ای داشته باشد. یعنی خط قرمز اسرائیل، غنی سازی اورانیوم است و به این دلیل خواهان تعطیلی کار در فوردو است. باید توجه داشت که به نظر من فوردو برای ما از اهمیت خاصی برخوردار است و ما می توانیم سر نطنز معامله کنیم ولی بر سر فوردو به هیچ وجه نباید معامله کنیم. چون فوردو به ما نوعی از بازدارندگی را می دهد.

 بنابراین آمریکاییها می گویند ما اساسا نمی خواهیم ایران سلاح هسته ای داشته باشد که آن را مهار کنیم. آنها تاکید می کنند که مهار سیاست آمریکا نیست، بلکه سیاست آمریکا این است که ایران سلاح هسته ای نداشته باشد و حتی با جنگ مانع از دستیابی ایران به سلاح هسته ای می شود.

اما من مهار را در ارتباط دیگری به کار می برم. یعنی به معنایی که مورد اشاره قرار گرفت مورد استفاده قرار نمی گیرد. به نظر من از زمان رابرت گیتس، وزیر دفاع پیشین آمریکا و کاندولیزا رایس، وزیر خارجه سابق آمریکا، «مهار» در کنار تعامل گزینشی مهم ترین خطوط سیاست خارجی آمریکا در مورد ایران بوده است.

چنانچه اشاره کردم، این سیاست مهار با مهار ایران از منظر هسته ای متفاوت است. در این مهار انزوای دیپلماتیک، اعمال تحریم های گسترده و ائتلاف سازی علیه ایران در منطقه دنبال می شود. چنین سیاست هایی به طور پراکنده همواره در رویکرد آمریکا در قبال ایران وجود داشته ولی از زمان گیتس و رایس به صورت منسجم به عنوان سیاست آمریکا دنبال شده است.

توجه داشته باشیم که در کنار این سیاست مهار، تعامل گزینشی هم وجود داشته است، هرچند این تعامل گزینشی روز به روز کاهش می یابد و بیشتر بر مهار تاکید می شود. متاسفانه سیاست ما در مقابل این سیاست نیز، فقط واکنشی بوده است؛ یعنی سیاست ما ضد مهار(counter containment) بوده است. من این را قبلا در مقاله ای مفصل بحث کرده ام که سیاست ما خلاقانه و ابتکاری نبوده است و فقط دست بسته نشسته ایم و به سیاست های آنها عکس العل نشان می دهیم. مثلا  آنها ایران را تحریم می کنند و ما فقط دنبال این هستیم که سیاست تحریم را دور بزنیم. این رویکرد واکنشی و منفعلانه باید عوض شود. باید دید استراتژیک داشت و رصد کرد که چه اتفاقاتی در حال وقوع است و سیاست مبتکرانه ای را در مقابل تحرکات آنها طراحی  کرد. 

 

جنگ با ایران

بحث اقدام نظامی در مورد ایران سالهاست که مطرح می شود. به این دلیل شاید بسیاری پرداختن به آن را بی معنا می دانند. ولی برای من بسیار اهمیت دارد که حمله ای به ایران به وقوع نپیوندد. ممکن است که من بر اساس محاسبات و تحلیل های خودم بگویم که جنگ رخ نمی دهد؛ چرا که بر اساس دلایلی که ذکر کردم احمقانه است که آمریکا و اسرائیل دست به اقدام نظامی علیه ایران بزند. اما بنا کردن سرنوشت کشور بر اساس تحلیل های شخصی، امری به غایت اشتباه است. نباید بر اساس تحلیل بگوییم این اتفاق نمی افتد و خیالمان راحت باشد. درست است که باید مسائل منطقه و جهان را تحلیل کرد ولی باید در نظر گرفت که حتما جنگ در هر شرایطی ممکن است. من بیش از آن که نگران جنگ برنامه ریزی شده باشم، نگران جنگ حادثه ای و تصادفی هستم. به هر حال شرایط کنونی بحرانی است و ما به طور مداوم در حال تفسیر و تحلیل اعمال یکدیگر هستیم، ناگهان اتفاقی می افتد که شرایط جنگ را مهیا می کند. مثلا آمریکا موشکی بفرستد یا یک قایق تندروی ما به سمت آنها برود و در محیط پرتنش کنونی عمل خصمانه تفسیر شود و عکس العمل تندتری صورت گیرد و با افزایش تنش ها جنگی به وقوع بپیوندد که هیچ کس برای آن برنامه ریزی نکرده بود. بنابراین ما باید مراقب باشیم که جنگ تصادفی رخ ندهد که اصلا چنین جنگی به صلاح کشور و نظام نیست.

اما برای مقابله با جنگ احتمالی ما سه مرحله را باید در نظر بگیریم وبرای آن طرح ریزی کنیم: اول پیشدستی (preemption) دوم بازدارندگی (deterrence) و سوم بحث تلافی  (retaliation).

 

الف) پیشدستی

به نظر من در مورد اسرائیل بحث پیش دستی از اهمیت برخوردار است. باید موقعیت ایران را در مقابل اسرائیل در نظر گرفت. من قبلا بحثی را در مورد موازنه و ناموازنه در منطقه خاورمیانه و زیر منطقه خلیج فارس طرح کرده ام. در منطقه خاورمیانه ناموازنه ای وجود داشته که اسرائیل به صورت قدرت هژمون (مسلط) عمل می کرده است و لیکن شرایط منطقه در یک دهه اخیر به گونه ای پیش رفت که این ناموازنه به نوعی موازنه تبدیل شده است.  این تغییر البته در عالم واقع رخ نداده بلکه از نظر ادراک (perception) به وقوع پیوسته است. در دنیای سیاست هم معمولا بر اساس ادراک تصمیم گیری می شود و نه بر اساس واقعیت. 

به عبارت دیگر درکی در سطح منطقه در حال شکل گیری است که بر اساس درک از موازنه است. در حالی که این درک درست نیست؛ یعنی حتی اگر ما سلاح هم داشته باشیم، توان ضربه زنی دوم را نداریم در حالی که اسرائیل دارای این قابلیت است. بنابراین در عالم واقع مسئله تغییر موازنه درست نیست. اما با این وجود، اسرائیل نمی خواهد در سطح درک و مفهوم هم توازنی بین ایران و اسرائیل شکل گیرد. وقتی به صورت کلان نگاه می کنیم می بینیم که اسرائیل هر روز ما را تهدید می کند و کشورهای غربی اسرائیل را از دست زدن به حمله نظامی به ایران بر حذر می دارند. این نشان می دهد که اسرائیل قدرتی دارد که می تواند دست به چنین اقدامی بزند. در مقابل این تهدیدات ما فقط می گوییم دست به اقدام بازدارنده یا تلافی جویانه خواهیم زد. ما باید به این دقت کنیم که چگونه فضا و موضوع چارچوب بندی (framing) می شود. به نظر من ما باید این چارچوب بندی را تغییر دهیم.

بنابراین در مورد اسرائیل، بحث پیش دستی مهم است. یعنی ما باید بگوییم که ما اگر یقین کنیم که اسرائیل قرار است به ما حمله کند ما می توانیم دست به رویکردهای پیش دستانه بزنیم. این مسئله می تواند خیلی مبهم طرح شود؛ دلیلی ندارد که باز شود. ادبیات بین المللی در این زمینه وجود دارد که مخصوصا مسئله مبهم گذاشته می شود که طرف مقابل حدس بزند.

در این زمینه قابلیت های زیادی وجود دارد. یهودیان ایرانی تباری که در اسرائیل هستند و تعلق خاطری به ایران دارند؛ یا توان حزب الله، به خصوص ارسال هواپیمای بدون سرنشین به اسراییل می توانند مطرح شوند. حداقل بحث این مسئله باید باز شود؛ البته این بحث نباید از سوی دولت طرح شود و می تواند به صورت غیر رسمی و از زبان افراد غیر مسئول طرح شود.

 

ب) بازدارندگی

به نظر من، ما به دو نوع بازدارندگی باید توجه کنیم: هم بازدارندگی سخت و هم بازدارندگی نرم. از سوی دیگر بازدارندگی تاکتیکی و استراتژیک هم داریم. در مورد بازدارنگی سخت ما باید زیرساخت هایی را درست کنیم درجاهایی که توان پاسخگویی و ضربه زنی به منابع تهدید کننده و یا موتلفین آن ها را داشته باشد. مثلا در افغانستان، لبنان، آذربایجان، سوریه و ... باید زیرساخت هایی درست کنیم که حالت بازدارندگی داشته باشد. علاوه بر این توانایی موشک ایران، نوع دیگری از بازدارندگی سخت است.

اما به نظر من بازدارندگی نرم خیلی مهم است. در مورد بازدارندگی نرم باید به این نکته توجه داشت که اولا شعارهای تند بد نیست ولی باید عقلانی و باورکردنی (credible) باشد. ما باید توان قابل باور خود را اعلام کنیم؛ یعنی وقتی شعار می دهیم که ما در عرض یک ساعت طرف مقابل را نابود می کنیم، همه نفهمند که این بلوف است و قابل باور نباشد.

دوما آزادی و دموکراسی در ایران اگرچه به صورت ارزش و فی ذاته مهم است و باید مورد توجه قرار گیرد ولی امروز از نظر بازدارندگی برای ما اهمیت دارد. یعنی این مسئله، عاملی است که می تواند طرف ما را از عملیات باز بدارد. مثلا امروز، آزادی زندانیان سیاسی، نه تنها به عنوان یک ارزش مطرح است بلکه امروز به عنوان یک عامل بازدارنده اهیمت دارد. در شرایط کنونی کشور، این اقدام، عملی به شدت خردمندانه است.

سوما ما باید آمادگی خود را برای تغییر بعضی رفتارها نشان دهیم. یعنی باید به طرف علامت هایی نشان دهیم که حاضریم کارهایی را انجام بدهیم. این مسئله می تواند به شکاف در بین قدرت های بزرگ در مورد ایران منجر شود. بنابراین اعلام آمادگی برای تغییر برخی از رفتارها، می تواند عامل بازدارنده ای محسوب شود.

نکته چهارم در مورد بازدارندگی این است که ما باید طرح کنیم که پاسخ ما متناسب (proportionate) نخواهد بود. بحث تناسب و عدم تناسب بحث جا افتاده ای در روابط بین الملل است. این مسئله مهم است که طرف ما بداند که در صورت حمله پاسخ ما غیر متناسب (disproportionate) خواهد بود.

نکته دیگری که باید اعلام کنیم این است که در صورت حمله چه تعداد افراد کشته خواهند شد. مطالعه ای اخیرا خسرو بایگان سمنانی، پژوهشگر ایرانی ساکن یوتای آمریکا انجام داده بود و اشاره کرده بود که در صورت حمله به تاسیسات هسته ای نظنز و اصفهان ده ها هزار نفر از مردم اصفهان کشته خواهند شد. ما روی این مسئله مانور لازم را انجام ندادیم. غرب نمی تواند مدعی شود که این کشته ها حاشیه ای و غیر عمد (collateral) بوده است. وقتی می داند که در صورت حمله این تعداد کشته می شوند، دیگر نمی تواند بگوید که این قربانیان غیر عمد و به صورت حاشیه ای کشته شده اند. بنابراین به عنوان یک عامل بازندارنده این مسئله به صورت صریح و مشخص مطرح شود.

علاوه بر این، باید اعلام شود که چنانچه حمله ای به ایران صورت گیرد کارکنان و بازرسان آژانس از ایران اخراج می شوند. این مسئله در محاسبات آنها در نظر گرفته می شود که اگر به ایران حمله کنند ایران قطعا به دنبال سلاح خواهد رفت. پس اعلام از قبل به این که درصورت حمله کارکنان آژانس از ایران اخراج خواهند شد تقویت این ظن خواهد بود که ایران به دنبال ساخت سلاح هسته ای خواهد رفت و این مسئله در تصمیمات آنها موثر خواهد بود.

 

ج) تلافی

به هر حال چنانچه اقدامات ما در مورد پیش دستی و بازدارندگی موفق نبود و حمله ای به ایران صورت گرفت به هیچ وجه مصلحت ما در گسترش سطح درگیری نیست و قطعا ما نباید جنگ را از هر منظری گسترش دهیم. عده ای طرح می کنند که اگر اسرائیل حمله کرد ما باید آمریکا را بزنیم و ....  در حالی که به اعتقاد من گسترش دامنه جنگ قطعا به نفع ما نیست. حتما و حتما اگر اسرائیل طرف ما بود جنگ را نباید به آمریکا گسترش دهیم. اینجا صبر استراتژیک معنا می یابد؛ خیلی وقت ها این اتفاق افتاده که ما را زده اند و ما صبر پیشه کرده ایم و در موقع مناسب تلافی کرده ایم.

مبنای تصمیم گیری ما برای تلافی، باید منافع ما باشد و نه ضربه به طرف مقابل. حتی این که ما به آمریکا ضربه جدی بزنیم و افراد زیادی از آنها را بکشیم ولی آنها با ضربات خود کشور ما را سالها عقب بیندازند به نفع ما نیست. درست است که آمریکا، به واسطه اقدامات تلافی جویانه القاعده و حزب بعث در عراق و افغانستان هزینه های زیادی پرداخت کرده است، ولی مسئله این است که افغانستان و عراق هستند که تا دهه ها با مشکلات ناشی از جنگ مواجهند و نه آمریکا.

بنابراین اگرچه ما در مرحله بازدارندگی اعلام می کنیم که در صورت حمله پاسخ نامتناسب خواهیم داد ولی در مرحله عمل به هیچ وجه نفع ما در گسترش دامنه جنگ نیست. حمله احتمالی اسرائیل را نباید به آمریکا تعمیم دهیم و آمریکا را وارد جنگ کنیم. اسرائیل حمله ای که ممکن است انجام دهد محدود است و ما نیز می توانیم با شلیک موشک پاسخ بدهیم ولی در عالم واقع این که جنگ را گسترش دهیم و مثلا با اقداماتی منجر به ورود آمریکا و عربستان به جنگ شویم خلاف صریح منافع ملی ماست و چنانچه آمریکا هم به ایران حمله کند نفع ما در گسترش جنگ نمی باشد؛ حتی عملیات تلافی جویانه ما نیز الزاما نباید بلافاصله باشد. صبر و تدبیر استراتژیک احتمالا در چنین مواقعی بهتر می تواند منافع ما را حفظ کند. البته بستر لازم برای اتخاذ چنین سیاستی از قبل باید تمهید گردد.

انشاء الله با اتخاذ تصمیم های درست و کاربست تدبیرهای استراتژیک احتمال  و امکان وقوع جنگ را کاهش داده و همزمان منافع ملی را نیز تامین می کنیم

*متن حاضر بخشی تنظیم شده از سخنرانی دکتر ناصر هادیان در نوزدهمین نشست دیپلماسی ایرانی با عنوان «نگاهی به انتخابات آمریکا» است.