صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۱۱ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۸۲۴۴۶
تاریخ انتشار: ۱۷ : ۱۳ - ۱۴ آبان ۱۳۹۱
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
عصر ایران - دکتر محمود حسابی، فیزیکدانی است که بسیاری از ایرانیان امروزه او را یکی از مفاخر ملی تاریخ ایران و دانشمندی برجسته در علم فیزیک می دانند.
این تصور عمومی، البته مخالفانی هم دارد. برخی از اهالی فیزیک، و نیز متفکران و دانشمندانی دیگر، معتقدند دکتر حسابی در ذهن ایرانیان بیش از حد بزرگ شده و او اساساً در علم فیزیک، فاقد جایگاهی متصور که اکثریت مردم ایران است.
این گروه از منتقدین، که برخی از نوشته ها و سخنان انتقادی آنها در سایت های اینترنتی نیز قابل دسترسی است، ایرج حسابی را یکی از عوامل اصلی "غلو در توصیف مقام دکتر حسابی" می دانند.

ایرج حسابی تنها پسر دکتر حسابی است و در بیست سال گذشته، چنانکه همه دیده ایم، بارها و بارها در رادیو و تلویزیون درباره دکتر حسابی سخن گفته است.
قائلان به قصه "غلو در مقام دکتر حسابی"، می گویند ایرج حسابی در "خاطرات تمام نشدنی اش از پدر"، هر بار داستان تازه ای از دکتر حسابی تعریف می کند که مصداق نشر اکاذیب به قصد ترفیع مقام پدر است. برخی از منتقدان ایرج حسابی، انگیزه این "غلوها" را سوءاستفاده شخصی می دانند و برخی دیگر، در برداشتی همدلانه تر، پاسداشت پدر را انگیزه اصلی "ادعاهای جعلی" می دانند.

حقیقت قصه هر چه باشد، در یک نکته نمی توان تردیدی داشت و آن اینکه، پسر دکتر حسابی، این روزها منتقدانی دارد که نه کم شمارند و نه بی تاثیر در افکار عمومی.
برخی از آنها می گویند شغل ایرج حسابی، "فرزند دکتر حسابی بودن" است (!) و همین دلیل کفایت می کند تا پسر دائماً از پدر بگوید! گفتگوی عصر ایران با مهندس ایرج حسابی، با هدف روشن شدن همین سوالات و ابهامات صورت گرفت.

 ایرج حسابی در این گفتگو، بیش از همه، از دکتر رضا منصوری، نخستین رئیس انجمن فیزیک در ایران، انتقاد کرد و جان کلامش این بود که غلوهای نسبت داده شده به او، کار "دشمنان دکتر حسابی" است و رضا منصوری را هم راس و رئیس این "دشمنان" دانست.

وی نامه ای از آلینوش طریان را هم برای ما فرستاد تا ثابت کند ادعاهایی که در ویکیپدیا درباره مخالفت دکتر حسابی با ادامه تحصیل آلینوش طریان مطرح شده، صحت ندارد.
اینکه این نامه، ناقض ادعای مطرح شده در ویکیپدیا و موید سخنان ایرج حسابی در این مصاحبه است یا نه، امری است که قضاوتش با خوانندگان این مصاحبه است.

 نکته آخر اینکه، با وجود انتقاداتی که منتقدان ایرج حسابی به سلوک او وارد کرده اند، او را در برخورد نزدیک، انسانی بسیار مودب و مردمدار و سرشار از حسن خلق دیدم که رفتارش  تاثیری مثبت در مخاطب بر جای می نهاد.

***

هدف این مصاحبه، طرح برخی از ابهامات مرتبط با دکتر حسابی و کیفیت برجسته شدن ایشان در افکار عمومی جامعه ایران و اخذ پاسخ های شما به این ابهامات است. ابتدا بفرمایید چرا فوت دکتر حسابی با چندین روز تاخیر در جامعه ایران اعلام شد؟

مادر من در در بخش دیگری از همان بیمارستان جراحی شده بودند و ما نمی نوانستیم خبر فوت پدر را به اطلاع مادر برسانیم؛ چونکه حال مادر خیلی بد بود. ستون فقرات را درآورده بودند و هر دو پای ایشان را قطع کرده بودند. ما ناچار بودیم صبر کنیم مادر از بیمارستان مرخص شوند. به همین دلیل، با ده یازده روز تاخیر خبر فوت پدر اعلام شد.

از طرف دیگر، ما نمی توانستیم آقای دکتر را در آن شرایط، دفن نشده نگه داریم؛ چرا که دین اسلام قوانین خاص خودش را درباره فرد میت دارد.
متاسفانه هیچ امکاناتی در ژنو برای غسل و تطهیر پروفسور حسابی وجود نداشت و ما به زحمت توانستیم گروهی را از الجزایر به ژنو بیاوریم تا مراسم مذهبی را بر روی جسد آقای دکتر انجام دهیم. تا بلیط و ویزای اعضای آن گروه تهیه شود نیز چند روزی طول کشید.

پس از آن، ما باید جسد آقای دکتر را به شکل سالم از سوئیس به ایران می آوردیم. در سوئیس بیمارستانی وجود داشت که می توانست مانع از نفوذ هوا به تابوت شود؛ چون در غیر این صورت جسد خراب می شد.
در آن بیمارستان اقدامات لازم بر روی جسد صورت گرفت و پس از آن به ایران آمدیم. در ایران به پزشکی قانونی و بهشت زهرا رفتیم و مجدداً مراسم مذهبی بر روی جنازه آقای دکتر برگزار شد. این فرایند موجب شد که از زمان فوت تا اعلام آن و سپس انتقال جسد پدر به ایران، یازده روز بگذرد.


دکتر حسابی در بستر بیماری

پس از اینکه مادرتان در ژنو حالشان بهتر شد، از فوت پروفسور حسابی مطلع شدند؟

نخیر. در این باره خیلی مشورت کردیم و نهایتاً به این نتیجه رسیدیم که خبر فوت پدر را در ایران به مادر بدهیم.

برخی از منتقدانِ شیوه طرح نام و ترسیم مقام علمی پروفسور حسابی در جامعه ایران، معتقدند عنوان مرد علمی سال 1990 در رشته فیزیک، که از سوی مرکز بین المللی زندگی نامه ها اعطا شده است، بی اعتبار است چرا که اعطاکننده آن، نهادی پولکی و هیچ ربطی هم به دانشگاه کمبریج ندارد.

این سوال را باید از کسی پرسید که چنان پولی را داشته و به آن موسسه پرداخت کرده تا آقای دکتر حسابی مرد علمی سال 1990 معرفی شود! ما اگر پول داشتیم، بدهی ای را که به بانک داریم، بابت منزل پدری دکتر حسابی، پرداخت می کردیم. من دیگر نمی توانم بروم به آن موسسه بگویم چرا دکتر حسابی را مرد علمی سال 1990 اعلام کردی! و اصلاً بعید می دانم کسی در ایران بتواند برود به آن نهاد یا هر نهاد دیگری پول کلانی بدهد تا مرد علمی سال اعلام شود.


خانه دکتر حسابی

البته همه منتقدان نمی گویند لزوماً به این مرکز پولی پرداخت شده تا دکتر حسابی را به عنوان مرد علمی سال معرفی کند.

چرا، این را هم گفته اند. حتی رقمش را هم گفته اند که من الان به خاطر ندارم. ولی رقم عجیب و غریبی بود.

نمی گفتند چه کسی چنین پولی را به آن موسسه پرداخت کرده است؟

الان بیست سال از زمان طرح این شایعه می گذرد و من یادم نیست که نام رشوه دهنده خیالی شان را هم اعلام کردند یا نه. ولی ما همان زمان می گفتیم آخر بگویید کدام دیوانه ای چنین پولی را به آن نهاد داده است تا دکتر حسابی را به عنوان مرد علمی سال 1990 در رشته فیزیک معرفی کند.
حالا فرض کنیم مرکز بین المللی زندگی نامه ها، پولکی بوده. آکادمی علوم نیویورک هم مشمول چنین حکمی می شود؟ در موزه دکتر حسابی، هیچ اثری از موسسه مد نظر شما نیست. ما در موزه ، مدارک تجلیل آکادمی علوم نیویورک، آکادمی علوم فرانسه و قصر علوم پاریس از دکتر حسابی را داریم. همین! درباره آن عنوانی که شما فرمودید و ما در موزه مان نداریم، نمی دانم چه باید بگویم و یا چه دفاعی باید از آن مدرک بکنم!

شما از مرکز بین المللی زندگی نامه ها شناختی دارید؟

نخیر، شناختی ندارم.

مجله دانشمند هم در همان ایام، عکس دکتر حسابی را پشت جلدش منتشر کرد و زیرش نوشت: مرد علمی سال 1990.

بله، خیلی از مجله ها و روزنامه ها، نکات عجیب و غریبی را درباره دکتر حسابی مطرح کرده اند ولی از جانب خانواده دکتر حسابی، فقط چیزهایی که وجود داشته ، در موزه دکتر حسابی گنجانده شده است. اگر کسی هم بخواهد از ادعاهای ما درباره دکتر حسابی باخبر شود، می تواند به سایت ما مراجعه کند.

ولی منظور من این بود که مجله دانشمند ظاهراً مجله معتبری بود.

بله، مجله دانشمند همیشه به ما محبت داشت.

یکی از منتقدان موضوع "اغراق در مقام دکتر حسابی" هم گفته است یک تئوری وقتی به یک دستاورد علمی بدل می شود که به مجلات معتبر علمی و کتب درسی راه یابد... .

تئوری دکتر حسابی مفصلاً در مجلات معتبر منتشر شده است ولی یک نظریه، تا وقتی که نظریه باشد وارد کتب درسی نمی شود.

منظورتان این است که باید اثبات و یا تایید شود تا به کتب درسی هم راه یابد؟

بله ؛ درس هایی که از سوی آقای دکتر در ایران برپا شد، الان در خیلی از دانشکده های ایران تدریس می شود. فیزیک اتمی، فیزیک حالت جامد، اکوستیک، فیزیک نور و ... بخشی از این دروس است. ولی من تا حالا نشنیده ام که نظریه علمی آقای دکتر در دانشگاههای جهان تدریس شود. اولین بار است که چنین چیزی می شنوم. کسی چنین ادعایی نکرده است که ما بخواهیم این ادعا را رد کنیم. تئوری دکتر حسابی هیچ جا تدریس نمی شود.

البته چندین دهه محاسبه آقای دکتر در این خانه در یک صندوق قرار دارد و آدم وقتی آن محاسبات را می بیند، دلش می سوزد که چرا به آقای دکتر یک ماشین حساب نداده بودند تا این محاسبات را راحت تر انجام دهد.

چرا وقتی یک انتگرال گرفته یک غلط در آن پیدا شده، شش ماه طول کشیده تا آن غلط  را اصلاح کند. و اصلاً چرا این آدم باید 47 سال از عمرش را صرف این محاسبات می کرد؟ چرا به داد آقای دکتر نرسیدند و برخلاف همه جای دنیا، در ایران کسی به ایشان کمک نکرد؟ آقای دکتر وقتی در خارج از کشور بودند، در طول سه ماه 16 معادله را حل کردند. در ایران کسی به دکتر حسابی کمک نکرد و ایشان هم ترسیدند کارشان را در آمریکا ادامه دهند.
همیشه می گفتند می ترسیدم کارم به اسم آمریکایی ها و سوئیسی ها تمام شود و خجالت کشیدم که مبادا چنین شود. یکی باید از منتقدین دکتر حسابی بپرسد که اگر شما را به آن مراکز تحقیقاتی راه می دادند، دیگر به ایران بازمی گشتید؟


دکتر حسابی در ردیف نشسته، نفر سوم از سمت چپ

منتقدین بر روی این نکته هم تاکید دارند که در یکی از مقالات علمی دکتر حسابی، خطای محاسباتی فاحشی وجود دارد که برازنده یک فیزیکدان برجسته نیست.

این ادعا را آقای دکتر منصوری، رئیس انجمن فیزیک ایران، مطرح کرده است. او می گوید ما محاسبات دکتر حسابی را فرستادیم نزد یک استاد فرانسوی، و آن استاد گفت این همه محاسبات غلط است. بنابراین دکتر حسابی حتی بلد نبوده یک معادله را حل کند!

رضا منصوری ادعای خنده دار دیگری هم دارد که آن را برای تمام وزرا هم نوشته است. او می گوید: ما وقتی که می خواستیم تفریح کنیم،  یک مشت بچه دبیرستانی را دعوت می کردیم به دانشگاه و مسائل ساده ای در پیش روی آنها می گذاشتیم. دکتر حسابی بلد نبود آن مساله ها را حل کند اما بچه دبیرستانی ها مساله را حل می کردند و ما به دکتر حسابی می خندیدیم!

این حرف های ابلهانه را آخر کدام عاقلی باور می کند؟ اصلاً آقای دکتر کی و کجا با تو در یک دانشگاه بودند؟ دکتر حسابی از ریاست انجمن فیزیک استعفا داد و این آقا را جانشین خودش کرد. دکتر حسابی به همه استادان سفارش کردند تا به رضا منصوری رای بدهند تا این آقا رئیس انجمن فیزیک ایران شود.

این آقا پیش از عروسی اش، به خانه ما آمد و از ما شماره و آدرس نمایندگان مجلس و وزرایی را خواست که با دکتر حسابی آشنایی و رابطه داشتند. آقای دکتر هم به او گفت عروسی یک مراسم خانوادگی است و جای وزیر و وکیل نیست.
بعد از این ماجرا، این آقا دشمن دکتر حسابی شد و مدتهاست که می کوشد ریشه دکتر حسابی را بکند. آقای منصوری برای اینکه خودش را مطرح کند، در آثارش نوشته است علت زمین گیر شدن علم در ایران، شخص امیر کبیر بوده است. و یا در جایی دیگر می گوید علت عدم پیشرفت علوم پایه در ایران، دکتر هشترودی بوده است.
اما رئیس دانشگاه "سن" در نامه ای به دکتر حسابی نوشته است: شاگردان شما، مثل دکتر هشترودی، اجازه نمی دهند شاگردان فرانسوی ما در این دانشگاه شاگرد اول شوند.
یک رئیس دانشگاه فرانسوی این طور به دکتر هشترودی احترام می گذارد، آن وقت آقای منصوری می گوید علت زمین گیر شدن علوم پایه در ایران، حقه بازهایی مثل دکتر هشترودی بوده اند! این نشان می دهد که این آقا با همه دشمنی دارد.


رضا منصوری، منتقد سرسخت ایرج حسابی


حقه بازی هشترودی دقیقاً یعنی چه؟

از خود آقای منصوری بپرسید. من نمی دانم. آیا این آقا حق دارد به امیر کبیر نازنین و دکتر هشترودی توهین کند؟ چرا وقتی که می خواستی در انجمن فیزیک ترقی کنی و نیاز داشتی که دکتر حسابی سفارشت را به فیزیکدان های ایران بکند تا رئیس انجمن فیزیک شوی، فرش و لوح نقاشی می آوردی تعارف می کردی؟ در کتابت هم نوشته ای اگر دکتر حسابی نبود، فیزیک هم در ایران نبود. بعداً چطور همه چیز وارونه شد و گفتی که دکتر حسابی سناتور بوده و ما نباید یک سناتور را بزرگ کنیم؟
آقای دکتر حسابی، تنها سناتوری بودند که با کنرسیوم و کاپیتولاسیون قبل از سال 42 مخالفت کردند و همین باعث شد ماشین او را در خیابان ولی عصر منفجر کنند. نصف تن خواهرم در آن ماجرا سوخت، پیشانی من شکست، بینی مادرم شکست، چهار تا از دنده های آقای دکتر خرد شد و ایشان مدتها در بیمارستان بستری شدند. بعد هم آقای دکتر را از مجلس سنا اخراج کردند و ایشان مجبور شد خانه اش را بفروشد تا پول ماشین آتش گرفته سنا را بدهند.

ماجرای عکس دکتر حسابی و اینشتین چیست؟ ظاهراً آن عکس متعلق به کورت گودل ریاضیدان آلمانی است.

دکتر حسابی عکسی با آلبرت اینشتین ندارد. این عکس را هم ساخته اند تا آبروی دکتر حسابی را ببرند. آقای منصوری یک شب با دوستانش بحث می کرده که ما چه کار کنیم تا آبروی دکتر حسابی را ببریم. یکی از دوستان ایشان، که مرا قسم داده اسمش را نگویم، به من گفت این آقا در آن جلسه، عکس کورت گودل را آورد و گفت این عکس را به عنوان عکس دکتر حسابی و اینشتین منتشر می کنیم. دوستانش به او گفته اند صاحب این عکس لاغر است ولی دکتر حسابی لاغر نیست. آقای منصوری هم گفته است اشکالی ندارد، مثلاً عکس دوران جوانی دکتر حسابی است. به من چه مربوط است؟ چرا من باید پاسخگوی این عکس جعلی باشم؟

عکس کورت گودل بوده؟

چند تا عکس بوده. عکس کسانی را که شباهتی به دکتر حسابی داشته اند به عنوان عکس دکتر حسابی در کنار اینشتین منتشر کرده اند و بعد گفته اند ایرج حسابی گفته این ها عکس های پدر من است. من پدر خودم را می شناسم عکس هایش را از آغاز تا به آخر هم دارم. هر وقت هم لازم باشد، عکس های او را منتشر می کنم.

من چه احتیاجی به گودل دارم؟ یک هزارم خدمت دکتر حسابی به ملت ایران را گودل و اینشتین به ملت اتریش و آلمان و آمریکا نکرده اند. دکتر حسابی عمرش را گذاشت و ایران را ساخت. مرکز ژئوفیزیک را چه کسی ساخت؟ مرکز اتمی را کی ساخت؟ وقتی دکتر حسابی رآکتور اتمی دانشگاه تهران را راه اندازی کرد، ایران پنجمین کشور دنیا بود که صاحب رآکتور اتمی می شد. اوزان مقیاس موسسه استاندارد را کی درست کرد؟ کی رصدخانه مدرن ایران در همدان را درست کرد؟ کی مرکز تعقیب ماهواره را در شیراز درست کرد؟ کی با رضا شاه ملاقات کرد برای راه اندازی دانشگاه تهران؟

برخی از منتقدان می گویند معروفترین مقالات علمی دکتر حسابی در مجله فیزیکال ریویو، بیش از 8 ارجاع ندارد در حالی که تئوری های معتبر حداقل باید 500 ارجاع داشته باشد و گاهی تا 7000 ارجاع هم دارد.

 آن آقایی که می گوید یک مقاله باید 8000 ارجاع داشته باشد، بهتر است بداند که مقالات فرمی 4 ارجاع بیشتر نداشته. آخر در زمان دکتر حسابی که اینترنت وجود نداشت. یکی از دانشگاههای کانادا، که الان اسمش در خاطرم نیست، همین دو سه ماه پیش مقاله ای از دکتر حسابی را بر روی سایتش گذاشته است. یکی از دانشگاههای انگلستان هم یکی از مقالات آقای دکتر را الان بر روی سایتش گذاشته و دارد می فروشد.

اجازه بدهید از بحث دکتر منصوری بگذریم. بعضی از منتقدان هم ضمن ستایش مقام علمی دکتر حسابی، می گویند درباره ایشان خاطرات و داستان های غلوآمیز زیادی نقل شده است.

این افراد فقط به یک خاطره اشاره می کنند نه همه خاطرات. این ها می گویند دکتر حسابی چرا در فلان دانشگاه آمریکایی، سفره هفت سین چید. آقای دکتر فقط در آمریکا سفره هفت سین نینداخت. در مدرسه مهندسی بیروت هم این کار را به پیشنهاد مادرشان انجام دادند.
آن  هفت سین بر روی میزی چیده شده به اندازه یک وجب در دو وجب. سفره ای نبوده! حالا این ها می گویند که ما گفته ایم آقای دکتر سفره ای آنچنانی چیده و آش رشته درست کرده و اینشتین را دعوت کرده و ساز می زده و گودل هم می رقصیده! آخر آدم راجع به یک انسان بزرگ این حرفهای زشت را که نمی زند. کی می رقصیده؟ آخر مزخرف گفتن هم اندازه دارد! این را هم می گویند که آقای دکتر حسابی، آزمایشگاه دانشگاه پریسنتون را خالی کرده و گفته است ما امسال می خواهیم عید نوروز را این جا جشن بگیریم! این حرفهای یعنی چه؟ آقای دکتر یک میز کوچک در آزمایشگاه گذاشته و بر روی آن میز یک سفره هفت سین کوچک چیده است تا یادآوری کنند پیوند علم و مذهب در ایران متعلق به چه دورانی است و ایرانی ها قرآن در سفره هفت سین می گذارند تا به برکت الهی سوگند بخورند.  ما عکس آن میز را هم در موزه دکتر حسابی گذاشته ایم.

شما قصه ویولون زدن را تکذیب می کنید؟

نه، ولی آقای دکتر یک قطعه ساده موسیقی ایرانی را با ویولون اینشتین نواختند. به همین سادگی. چیزی بیشتر از این نبوده است.

این خاطره  را شما نقل کرده اید که دکتر حسابی سفره هفت سین چیده و اینشتین و دیگر دانشمندان هم آن جا بوده اند؟

مادر آقای دکتر به او تکلیف کرده بودند که تو در هر دانشگاهی که هستی، باید یادآوری کنی که مذهبت چیست و اهل کجایی. آقای دکتر هم در هر دانشگاهی که بودند، چه در حین تدریس در سوربون و چه در حین تحقیق در پرینستون، به این وصیت مادرشان عمل می کردند.

سوال اصلی درباره مهمان هاست.

من ریز اسامی مهمان های آقای دکتر را به خاطر ندارم ولی اینشتین با خواهرش صد در صد جزو مهمان ها بوده است. ادعای آقایان در این باره که اینشتین در آن سال در پرینستون نبوده، کاملاً غلط است. ایشنیتن و دکتر حسابی در آن سال، هر دو در پرینستون بودند. آقای دکتر در نود سال عمرش فقط یکبار مصاحبه کرد. همان مصاحبه با تلویزیون ایران. آقای دکتر، برعکس آقای منصوری، اصلاً خجالت می کشید با این و آن مصاحبه کند و از خودش حرف بزند.  دکتر حسابی در همان مصاحبه، از رابطه اش با آلبرت اینشتین، دلدادگی های او، رفتار ملایم، برخورد مساعد و همراهی او با یک غیرآمریکایی، نکاتی را گفتند. تاکید آقای دکتر بر برگزاری مراسم عید نوروز، در تمام مقاطع زندگی ایشان وجود داشت.

این نکته هم در نقد روایت شما مطرح شده است که اینشتین یهودی که نمی گوید ما در عید کریمس درخت هایمان را قطع می کنیم ولی شما در عیدتان سبزه  طبیعت را پاس می دارید.

اینشتین گفته بود این ها چه در آلمان و چه در آمریکا، در عید کریسمس درخت را قطع می کنند و نمایش بهار را اجرا می کنند ولی شما عیدتان در خود بهار است.

بعضی ها گفته اند دکتر حسابی فقط یکبار اینشتین را در یک دیدار عمومی دیده است.

دروغ محض است. آقای دکتر سه سال با اینشتین بوده است. یک دوره یک ساله و یک دوره دو ساله. آزمایشگاه دانشگاه شیکاگو را هم به توصیه اینشتین در اختیار دکتر حسابی گذاشتند. تازه این انتقادات آقایان اصلاً به حرفهای من برنمی گردد. این حرف های پوچ در واقع نقد همان حرفهای دکتر حسابی در تلویزیون است. خود آقای دکتر در آن مصاحبه از رابطه اش با آلبرت اینشتین سخن گفت.

این مدعا هم مطرح شده است که بوهم، برگمن و کسان دیگری دستیار اینشتین بوده و با او مقاله مشترک نوشته اند ولی دکتر حسابی مقاله مشترکی با اینشتین نداشته و در این باره هم دروغ پردازی شده است.

دکتر حسابی با اینشتین مقاله ای ننوشه است. آقای دکتر یک تئوری داشت که وقتی آن را با استادانش مطرح کرد، به او گفتند که این تئوری را باید با خود اینشتین مطرح کنی. آقای دکتر هم تئوری اش را اینشتین در میان گذاشت و مقاله ای هم که درباره آن تئوری نوشتند، موجود است.

پس بحث مقاله مشترک دکتر حسابی و اینشتین از طرف شما مطرح نشده است.

ابداً.

درباره شیفتگی اینشتین به آداب و رسوم نوروزی ایرانیان، دو سوال دارم: اول اینکه، این روایت از سوی شما مطرح شده است؟ دیگر اینکه، پاسخ شما به کسانی که این روایت را جعلی می دانند چیست؟

منکرین این روایت شاید فرزند دکتر حسابی بوده اند و خود آقای دکتر به آنها گفته است که اینشنتین را ندیده و هفت سین هم برایش نچیده! لابد آنها بهتر از من می دانند و من چون از بچگی این حرف ها را از زبان دکتر حسابی شنیده ام، اشتباه می کنم!

این ها را خود دکتر حسابی برای شما تعریف کرده اند؟

بله ، من خودم از زبان آقای دکتر شنیدم که یک میز کوچک گذاشتیم و سفره هفت سین بر روی آن چیدیم و اینشتین و دیگران را هم دعوت کردیم و آنها پرسیدند که این ها چیست و ما هم قصه نوروز و هفت سین را برای آنها تعریف کردیم.

منتقدین شما می گویند شما در نقل روایات مربوط به دکتر حسابی، غلو کرده اید.

به غیر از سفره هفت سین، چه روایت دیگری مد نظرشان است؟

مثلاً در همین قصه هفت سین، ظاهراً شما گفته اید که دکتر حسابی درباره نارنج و کاسه آب سفره هفت سین توضیح داد و اینشتین منقلب شد و ...

این آقایان به ظاهر منتقد گفته اند که من مدعی هستم اینشتین پس از شنیدن توضیحات دکتر حسابی، عقب عقب رفت و غش کرد! این حرفها را این آقایان ساخته اند و به من نسبت می دهند. اما اگر بحث صرفاً درباره منقلب شدن اینشتین باشد، بله چنین اتفاقی رخ داده است.

اما بگذارید روایت دیگری را برایتان بازگو کنم. حدود ده سال قبل، آقای دکتر ریاضی رئیس دانشگاه امیرکبیر بودند و بزرگداشتی برای دکتر حسابی در سالگرد فوت ایشان برگزار کرد. آن مراسم در تفرش برگزار شد؛ چون آن موقع دانشگاه تفرش یکی از شاخه های دانشگاه امیر کبیر بود.
حدود 250 استاد به آن مراسم دعوت شده بودند. یازده نفر از استادان برنده جایزه نوبل هم دعوت شده بودند که چهار نفرشان به ایران آمدند. یکی از این چهار نفر، پروفسور ماسینی بود. در روز اختتامیه، دکتر فتحی به پرفسور ماسینی گفت: این پسر دکتر حسابی است.
ماسینی به من گفت: من از پدر تو و آلبرت اینشتین در دانشگاه پرینستون، دو سال خاطره دارم. این که دیگر حرف من نیست؛ سخن دکتر ماسینی است و نوار آن هم در دانشگاه امیرکبیر موجود است.

من از او خواهش کردم که خاطره اش را بالای مزار دکتر حسابی و برای مردم تعریف کند نه در جمع سه نفره خودمان. او هم قبول کرد. او بالای مزار دکتر حسابی گفت: "اینشتین به من می گفت پروفسور ماسینی! می دانی من چرا برای این آقای دکتر حسابی بیش از سایر استادان احترام قائلم؟ برای اینکه وقتی این ایرانی ها در دانشگاه جندی شاپور و رصدخانه مراغه، مباحث علمی را با یکدیگر مطرح می کردند، پدران ما اروپایی ها، در جنگل های اروپا همدیگر را می خوردند!
آقای دکتر حسابی هم به من گفت: پروفسور ماسینی، می دانی من چرا برای شما بیش از سایر استادان احترام قائل هستم؟ نه به خاطر پدر ایتالیایی بلکه به خاطر مادر هندی ات. چون قبل از اینکه خانواده پدری تو از علم حرفی بزنند، خانواده مادری ات که زرتشتی و ایرانی بودند، حرف علم را می زدند. "

منتقدین شما می گویند همین حرفها هم ساختگی است. ما از کجا می توانیم به صحت این روایات پی ببریم؟

بروند نوار این حرفها را از دانشگاه امیرکبیر بگیرند. این حرف من نیست. حرف یک پروفسور ریاضی برنده جایزه نوبل است.

از کدام دانشکده دانشگاه امیرکبیر می توان این نوار را گرفت؟

باید از مسئولان دانشگاه امیرکبیر سوال کنند. من نمی دانم. من فقط شنونده این حرفها بودم. اگر ماسینی همکار اینشتین و حسابی نبود و اینشتین به دکتر حسابی علاقه نداشت، ماسینی هیچ وقت چنین حرفی نمی زد. یعنی ماسینی در سن 90 سالگی می آید به نفع من دروغ بگوید؟

کسانی که می گویند دکتر حسابی غلو می کرد و پسرش مشغول گمراه کردن بچه های ایران است، بهتر است به این سوال جواب دهند که ماسینی را چه کسی گمراه کرده است؟ ماسینی بعد از اینکه از تفرش به آمریکا برگشت، وصیت نامه اش را عوض کرد. او در وصیت نامه جدیدش نوشت من بعد از اینکه مقبره دکتر حسابی را در تفرش و نیز دلدادگی مردم ایران به او را دیدم، دیگر نمی خواهم در آمریکا دفن شوم. جسد مرا به هند ببرید و در سرزمین مادری ام به خاک بسپارید. این نامه را چه کسی نوشته است؟ آیا این نامه را هم من نوشته ام؟


آرامگاه دکتر حسابی در تفرش

این نامه ماسینی در اینترنت پیدا می شود؟

بله، ماسینی آدم معروفی است.

گفتید دکتر حسابی عکسی با آلبرت اینشتن ندارد؟

ندارد.

اگر سه سال در دانشگاه پریینستون با هم بودند، چرا هیچ عکسی ندارند؟

نمی دانم. این را دیگر باید از خود دکتر حسابی یا اینشتین بپرسید!


عکس دیگری که مدت ها به عنوان عکس
دکتر حسابی و آلبرت اینشتین قلمداد می شد


از آنها که نمی توانم بپرسم! اما دکتر حسابی با کسانی به غیر از اینشتین عکس دارد.  

من آن موقع تقریباً پنج سالم بود. نمی دانم چرا هیچ عکسی نگرفتند. مادرم هم که زنده نیستند تا از او بپرسم چرا پدر با اینشتین هیچ عکسی ندارد.

آن ادعا هم که آلبرت اینشتین پس از توضیحات دکتر حسابی درباره سفره هفت سین، عقب عقب رفته و حالش بد شده، ادعای شما نبود.

ابداً. این هم یکی از همان دروغ های آقایان است که به من نسبت داده اند. می گویند من گفته ام ایشنیتن پس از شنیدن توضیحات دکتر حسابی درباره سفره هفت سین، عقب عقب رفته و زمین خورده است. دکتر حسابی هم فریاد کشیده و همه به اتاق ریخته اند و اینشتین را از جایش بلند کرده اند! من که نباید پاسخگوی این ادعاهای زشت باشم. من ابداً چنین چیزی نگفته ام. من دو کلمه درباره سفره هفت سین گفتم و این ها می گویند که من گفته ام سر سفره هفت سین اینشتین غش کرد و گودل رقصید! آخر این حرفهای زشت را من کی و کجا گفته ام؟

به نظر شما، چرا این روایات را درباره دکتر حسابی ساخته اند و به شما نسبت می دهند؟

من این وسط کاره ای نیستم که بگویم می خواهند مرا خراب کنند. این دروغ ها را ساخته اند تا دکتر حسابی را خراب کنند تا خودشان معروف شوند و مقام و موقعیت و قدرت و ثروت کسب کنند. آیا امیرکبیر موجب انحراف رشد علمی در ایران شده است؟ پروفسور هشترودی چه گناهی مرتکب شده؟ ولی آقای منصوری ، امیرکبیر و پروفسور هشترودی را هم تخریب کرد تا به شهرت برسد. همان گودل ، هشترودی را به شدت تحسین کرده است. آخر مگر آقای منصوری ریاضیدان است که پروفسور هشترودی را می کوبد؟ شاگردان خود آقای منصوری نوشته اند که کلاس های او که باید با 300 نفر تشکیل می شد، با 12 نفر تشکیل می شد. چرا؟ شاگردانش گفته اند که این آقا از توضیح مقولات ساده ای چون جابجایی پتانسیل و نیروی سنتیک هم عاجر بود.

پس چرا دکتر حسابی به همه فیزیکدانان ایران توصیه کرد دکتر منصوری را به عنوان رئیس انجمن فیزیک انتخاب کنند؟

از بس که آمد التماس کرد و تملق گفت. از صبح تا شب در خانه ما بود.

مگر دکتر حسابی به تملق شنیدن علاقه داشت که به دلیل تملق کسی، او را رئیس انجمن فیزیک ایران کند؟

این اشتباه بزرگ دکتر حسابی بود و خودشان هم همیشه می گفتند چه اشتباهی کردم که حرف های این آدم را پذیرفتم.

پس دکتر حسابی بر اساس ملاک شایسته سالاری، تصمیم گیری نکرد.

دکتر کاشی گر و دکتر روانی و دکتر فرخی از آقای منصوری تعریف می کردند. این آقا همه را گول زده بود و بعداً همه کسانی که نزد دکتر حسابی از او تعریف کرده بودند، پشیمان شدند که چرا او را رئیس انجمن فیزیک ایران کردند.

اگر دکتر منصوری از توضیح مباحث ساده علم فیزیک عاجز بودند، آن همه فیزیکدان از کدام ویژگی ایشان تعریف می کردند؟
 
می گفتند ایشان خیلی فعال و علاقه مند و پرتلاش است و می خواهد به ایران خدمت کند و علم فیزیک را در ایران رشد و ارتقا دهد. می گفتند دکتر منصوری با اکثر اساتید فیزیک و با خیلی از مسئولان مملکت مرتبط است و می تواند برای تحقیقات فیزیکی بودجه بگیرد.

 آقای منصوری به همه وعده داده بود که من این و آن را می شناسم و می توانم تحولی بزرگ در علم فیزیک در ایران ایجاد کنم. فیزیکدان ها هم امیدوار بودند که او بتواند بودجه خوبی از مراکز دولتی بگیرد و علم فیزیک را در ایران از این درماندگی پنجاه ساله نجات دهد.

آقای منصوری می گفت ما اگر بتوانیم چند نفر از این فیزیکدان ها را معاون وزیر و وزیر بکنیم، ایران نجات پیدا می کند. بعد از اینکه دکتر بکشلی توانست معاون وزیر ارشاد شود، آقای منصوری بیش از پیش بر ضرورت کسب مناصب سیاسی توسط فیزیکدان های ایران با هدف نجات علم فیزیک از تنگنا و سعادتمند کردن ایران، تاکید می کرد.
اما اجازه بدهید این سوال را از شما بپرسم. کسی که ده سال نان و نمک دکتر حسابی را خورده است، آیا رواست که چنین حرفهایی درباره آقای دکتر بزند؟ چرا نان و نمک دکتر حسابی را می خورد؟ چرا صد بار مقالاتش را آورد تا آقای دکتر آنها را برایش تصحیح کند؟ آقای دکتر به این آقا کمک کرد معاون مرکز نشر دانشگاهی شود تا کتاب های دانشجویان فیزیک را منتشر کند اما این آقا کتاب های خودش را منتشر کرد!

ظاهراً دکتر حسابی در بیمارستان گوهرشاد، در سال 1312، کارمندان زن را ملزم به رعایت حجاب می کردند.

مادر آقای دکتر از زنان شاغل در آن بیمارستان خواسته بودند باحجاب باشند. خود آقای دکتر کسی را ملزم به رعایت جاب نمی کردند.

مادر آقای دکتر در آن بیمارستان سمتی داشتند؟

آن جا خانه مادر آقای دکتر بود. آن جا را وقف کردند و بیمارستان شد. بعد هم دستور دادند که همه باید محجبه باشند. به آقای دکتر ربطی نداشت.

سمت دکتر حسابی در آن بیمارستان چه بود؟

مدیر بیمارستان بودند.

دکتر حسابی هم نخواستند روی حرف مادرشان حرفی بزنند.

نه، هیچ وقت چنین کاری نمی کردند.

ماجرای آلینوش طریان چیست؟ در ویکیپدیا نوشته اند که آلینوش طریان بورس تحصیلی از دکتر حسابی می خواست اما دکتر حسابی به او گفته اند که تو یک زن هستی و همین مدرک لیسانس هم برایت زیاد است!

خانم طریان شاگرد هشتم بود. آقای دکتر پرنیان پور شاگرد اول بود. سالی یک بورس تحصیلی در اختیار آقای دکتر بود تا آن را به یکی از دانشجویان واگذار کند.
آقای دکتر نمی توانست بورس نفر اول را به خانم طریان بدهد چونکه آن خانم می رفت در اتاق رئیس دانشگاه غش می کرد! به همین سادگی.
اگر آقای دکتر مخالف تحصیل زنان بودند، آقایان باید به این سوال جواب بدهند که خانم طالب زاده در کدام دانشگاه دکترا گرفت. خانم معینی و خانم حمزه کجا دکترا گرفتند؟ این ها همه شاگردان دکتر حسابی بودند. الان خانم دکتر معینی، بهترین استاد فیزیک دانشگاه شهید بهشتی است. از او بپرسید که آقای دکتر چه نظری درباره درس خواندن زنان داشت. از دخترانی که نزد آقای دکتر فیزیک خواندند، صد تا مثال دیگر می توانم بزنم.
فلان آقا می گوید خانم طریان در آسایشگاه سالمندان به او گفته است که می خواسته برود خارج فوق لیسانس و دکترایش را بگیرد ولی دکتر حسابی به او اجازه نداد؛ برای اینکه مخالف درس خواندن زنان بود.

من نامه های خانم طریان به آقای دکتر را دارم. در یکی از نامه هایش، از آقای دکتر تشکر کرده است که پروفسور فلان مرا در فلان دانشگاه پاریس نمی پذیرفت ولی با توصیه نامه شما، سرانجام مرا پذیرفت.
نوشته است خیلی ممنونم که در تمام عمرم به من برای تحصیلم کمک کردید و اگر این یک توصیه را هم به فلان دانشگاه بکنید، من دیگر دکترایم را می گیرم و برمی گردم.

اگر آقای دکتر حسابی مخالف درس خواندن و تحصیلات عالیه زنان بودند، چرا خانم طریان نامه اش را به دکتر جناب و دکتر خمسوی و دکتر فرشاد ننوشت که همکاران آقای دکتر بودند؟
خانم طریان در نامه اش نوشته است که کمک های شما مرا به همه جا رسانده است. نمی شود که آقای دکتر به خانم طریان گفته باشد تو نباید مدرکی بالاتر از لیسانس بگیری و در عین حال، در فاصه لیسانس تا دکتری، همیشه به خانم طریان کمک کرده باشد تا دکترایش را بگیرد. نامه های خانم طریان موجود است. پس منطقاً آن ادعای مطرح شده در ویکیپدیا دروغ است.


نامه منتسب به آلینوش طریان


به خود دکتر حسابی هم این نقد را وارد کرده اند که در زمان تاسیس رشته فیزیک در دانشگاه تهران، مبحث مکانیک کوانتوم را در درس های فیزیک نگنجانده و این مبحث، حدود دو دهه بعد وارد رشته فیزیک در دانشگاههای ایران شده است. آیا این ادعا صحت دارد؟

کاملاً برعکس است. سه سال پس از آنکه آمریکایی ها این مبحث را در دانشکده های فیزیک خودشان وارد کردند، آقای دکتر هم مکانیک کوانتوم را وارد دروس دانشگاهی ایران کرد. خود آقای منصوری در یکی از مقالاتش گفته است وقتی که دکتر حسابی کوانتوم را در دانشگاههای ما تدریس می کرد، برخورداری از سواد خواندن و نوشتن در ایران علم محسوب می شد.  

یعنی چه سالی؟

تقریباً 1324. آقای دکتر وقتی در ایران فیزیک درس می دادند، استاد دیگری نبود. همه درس ها را به تنهایی تدریس می کردند.

چه سالی؟

1309 یا 1310.

یعنی قبل از تاسیس دانشگاه تهران؟

بله، در دارالمعلمین عالی. اصلاً استاد فیزیک در ایران نبود. علم فیزیک در ایران یک استاد داشت و آن هم دکتر حسابی بود. خود آقای دکتر فیزیک اتمی و کوانتوم و نور و ... را شروع کردند. بعداً شاگردانشان را فرستادند درس بخوانند و به تدریج آنها هم به آقای دکتر اضافه شدند. کسانی مثل دکتر قمصری، دکتر جناب و ... .

درباره اغراق های نسبت داده به شما، یک نکته دیگر هم وجود دارد ...

چقدر این ها خوشحال می شدند دکتر حسابی پسر نداشت. چقدر خوشحال می شدند پسر دکتر حسابی خانه اش را می فروخت و می رفت برج می ساخت. چقدر خوشحال می شدند خانه پدرش را می فروخت و می رفت اروپا زندگی می کرد. چون من خانه  دکتر حسابی را نگه داشته ام، چشمشان دارد درمی آید!



در مجموعه نوشته هایی که پس از فوت دکتر حسابی درباره ایشان منتشر شده است، شما هیچ غلوی ندیده اید؟

فکر نمی کنم آقای دکتر نیازی به این کار داشته باشند؛ ولی در دفتر یادبود آقای دکتر، دیده ام که بعضی افراد جملات غلوآمیزی می نویسند؛ اما این نوشته ها که جایی چاپ نمی شوند. ما این ها را چاپ نکرده ایم که آقای دکتر را بی دلیل بزرگ نکرده باشیم. تا به حال حدود 140 دفتر یادبود در موزه دکتر حسابی پر شده است.

به نظر می رسد که جامعه ایران به دلیل عقده های ناشی از عقب ماندگی تاریخی اش، نیاز به قهرمان علمی داشته و به همین دلیل درباره مقام دکتر حسابی غلو کرده است.

چقدر خوبه این کار! بگذارید من یک مثال برایتان بزنم. ما بچه بودیم و آقای دکتر ما را به تماشای موزه لوور بردند. آن جا یک مجسمه دیدیم و من از آقای دکتر پرسیدم این مجسمه کیست؟ پایین مجسمه نوشته بودند: "مارشال پتن اولین ژنرال فرانسوی که در جنگ با انگلیسی ها شکست خورد." من گفتم: این که شکست خورده! آقای دکتر گفتند: ولی هزار تا پیروزی هم داشته! از ژنرال شکست خورده شان هم مجسمه می سازند؛ چرا که موضوع واجد اهمیت، حفظ تاریخ فرانسه است.

پاسداشت قهرمان شکست خورده با غلو فرق دارد. منظور شما این نیست که ما حق داریم غلو کنیم و دروغ بگوییم؟

اصلاً. اگر یک کلمه از من پیدا کردید که حرف خلاف واقعی درباره دکتر حسابی گفته باشم، من قبول خواهم کرد که غلو کرده ام. شما نمی دانید چه پدری از من درآمد تا نامه های تشکرآمیز آلینوش طریان به دکتر حسابی را پیدا کردم! والله حدود هشت ماه شب و روزم را گذاشتم تا این نامه ها را پیدا کنم. به جای اینکه تحقیقات دکتر حسابی را جلو ببرم، باید بگردم نامه آلینوش طریان را پیدا کنم که به دکتر حسابی نوشته است اگر تو نبودی، من نمی توانستم درس بخوانم. اگر من این نامه ها را پیدا نمی کردم، ادعای دروغ آقایان درباره نگرش دکتر حسابی نسبت به درس خواندن زنان، به عنوان حقیقت پذیرفته می شد.