صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۱۱ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۸۲۳۴۵۷
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۳ - ۱۶ مهر ۱۴۰۳
نفتالی بنت، نخست‌وزیر پیشین اسرائیل در توئیتی مطرح کرده است که اسرائیل بعد از حمله اخیر ایران باید به حملات خود را علیه نظام ایران آغاز کند. او آورده است در شرایطی که به زعم او نیرو‌های نیابتی ایران یعنی حماس و حزب‌الله تضعیف شده‌اند بهترین فرصت برای حمله به ایران است.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

 

پایگاه خبری «انتخاب»: نفتالی بنت، نخست‌وزیر پیشین اسرائیل در توئیتی مطرح کرده است که اسرائیل بعد از حمله اخیر ایران باید به حملات خود را علیه نظام ایران آغاز کند. او آورده است در شرایطی که به زعم او نیرو‌های نیابتی ایران یعنی حماس و حزب‌الله تضعیف شده‌اند بهترین فرصت برای حمله به ایران است.

فرای این مواضع که اکنون از سوی مقامات کنونی اسرائیل هم زیاد شنیده می‌شود، اما بنت در خط ابتدایی توئیت خود به نکته مهمی اشاره کرده و نوشته است: «اسرائیل اکنون بزرگترین فرصت خود را در ۵۰ سال اخیر برای تغییر چهره خاورمیانه دارد».

در حقیقت بنت مشکل با ایران را محدود به ۴۶ سالی که جمهوری اسلامی روی کار است نکرده و آن را به دوره پهلوی نیز تسری داده است و از ۵۰ سال سخن گفته است؛ یعنی از زمان جنگ یوم کیپور در سال ۱۹۷۳ که می‌شود ۵۱ سال پیش.

تردیدی نیست که روابط ایران و اسرائیل در سال‌های متمادی دوران پهلوی دوم روابطی دوستانه و نزدیک بود؛ چه آنکه ایران بعد از ترکیه دومین کشور مسلمانی بود که دولت یهود را به رسمیت شناخت؛ هرچند در زمان تشکیل کشور اسرائیل برخی اعتراض‌ها از سوی نمایندگان مجلس شورای ملی و شخصیت‌ها و رجال سیاسی نسبت به این امر اعتراض می‌کردند و آن را ضربه آمریکا و شوروی بر پیکر جهان اسلام می‌دانستند. با این وجود ایران با تلاش‌های هری ترومن، رئیس‌جمهور وقت آمریکا برای آغاز رابطه ایران و اسرائیل در آبان سال ۱۳۲۸ و با نخستین سفر محمدرضاشاه جوان به آمریکا ترومن در گفتگو با او رسما مسئله روابط ایران و اسرائیل را مطرح کرد. نخستین مذاکرات جدی در سال ۱۹۴۹ بین نصرالله انتظام در گفتگو با آبا ابن، نماینده اسرائیل در سازمان ملل متحد انجام شد. انتظام به ابن گفته بود که به‌رسمیت شناختن اسرائیل دشوار است. نماینده اسرائیل در پاسخ به او گفت که اتحاد میان ایران و اسرائیل، جبهه متحدی علیه اعراب می‌سازد. سرانجام در اسفند سال ۲۸ با وجود مخالفت افکار عمومی، دولت ساعد یک سال و نیم پس از تشکیل کشور اسرائیل، آن کشور را به صورت دو فاکتو به رسمیت شناخت. این تصمیم در نشست هیئت دولت در شب ۱۴ اسفند ۱۳۲۸ به اتفاق آراء گرفته و به نصرالله انتظام، نماینده ایران در سازمان ملل هم ابلاغ شد که با تماس با نماینده دولت اسرائیل، شناسایی بالفعل یا همان دو فاکتو را به او اعلام کند. تا آن زمان پنجاه کشور اسرائیل را به رسمیت شناخته بودند، ولی در بین کشور‌های مسلمان فقط ترکیه بود که به شناسایی اسرائیل به عنوان یک کشور مستقل پرداخته بود. البته گفته می‌شود شناسایی اسرائیل از سوی ایران در دوره دولت ساعد به این دلیل هم بود که دولت وقت دریافته بود که بعضی از کشور‌های عربی در یک کشتی انگلیسی سازش‌نامه‌ای را امضا کرده‌اند و می‌خواهند در نشست قاهره شناسایی اسرائیل را بررسی کنند، اما درباره همه این‌ها هیچ اطلاعی به دولت ایران نداده‌اند. دولت ساعد هم تصمیم گرفت که با چنین بی‌اعتنایی‌ای منتظر تصمیم‌گیری دولت‌های عربی نماند؛ البته که این همه ماجرا نبود و تلاش‌های آمریکا برای راضی کردن ایران به شناسایی اسرائیل به عنوان یک کشور مستقل بیشترین تأثیر را داشت.

با روی کار آمدن دولت مصدق وضعیت میان دولت ایران و اسرائیل دیگر مانند دوره ساعد نبود. مصدق با حمایت روحانیون به ویژه ابوالقاسم کاشانی روی کار آمده بود و می‌خواست قدری میان ایران و اسرائیل فاصله‌گذاری کند به همین دلیل در ۱۵ تیر سال ۳۰ سرکنسولگری ایران در بیت‌المقدس منحل شد که دولت علت آن را مشکلات مالی خواند و علت آن را مشکلات مالی خواند. مهذب‌الدوله کاظمی، وزیر خارجه وقت هم در مجلس اعلام کرد که «دولت مصمم نیست راجع به شناسایی رسمی دولت اسرائیل اقدام دیگری بکند و نماینده‌ای هم از اسرائیل در ایران قبول نکرده و نخواهد کرد». معنی سخن کاظمی این بود که ایران درباره شناسایی دوفاکتو هیچ تصمیم دیگری نمی‌گیرد و نه آن را تأیید کامل می‌کند و نه آن را پس می‌گیرد. شناسایی دوفاکتو یا در عمل یعنی آنکه شناسایی یک کشور موقتی است و در این حالت برقراری مناسبات سیاسی در سطح پایین رخ می‌دهد و دو کشور نمی‌توانند سفیر مبادله یا قرارداد‌های دوجانبه امضا کنند.

با این همه، اما شخص شاه معتقد بود که گسترش ارتباط با اسرائیل اولا می‌تواند باعث نزدیک‌شدن هرچه بیشتر ایران به غرب و به خصوص آمریکا شود و ثانیا ارتباط خوب با اسرائیل را عامل کنترل‌کننده کشور‌های عربی منطقه و نیز جلوگیری از نفوذ کمونیست‌ها در منطقه می‌دانست. شاه باور داشت که اگر ایران حامی اسرائیل باشد در برابر موج پان‌عربیستی به رهبری جمال عبدالناصر می‌شود ایستاد و جبهه جدیدی در منطقه شکل می‌گیرد. در کتاب «خون و نفت، خاطرات یک شاهزاده ایرانی» نوشته منوچهر و رخسان فرمانفرمائیان آمده است که شاه در پاسخ به خبرنگاری که پرسیده بود اگر میان اسرائیل و اعراب جنگی رخ دهد، ایران چه کار خواهد کرد، گفته بود که ما طرف اسرائیل خواهیم ایستاد. ایران در جنگ اول اعراب علیه اسرائیل هم حامی اسرائیل بود هرچند به صورت مستقیم وارد جنگ نشد. در جریان این جنگ اسرائیل ۱۶۰ ایرانی ساکن اسرائیل آواره شدند که بعد از درخواست ایران مبنی بر بازگشت آن‌ها سر خانه و زندگی‌شان، دولت اسرائیل درعین حال که حتی به آوارگان یونانی، ایتالیایی و بلژیکی اجازه بازگشت به اسرائیل را نداده بود، اما به آن ۱۶۰ نفر اجازه بازگشت داد و حتی گفته می‌شود اموالشان را هم به آن‌ها پس داد. در این مقطع است که ایران و اسرائیل بسیار نزدیک به یکدیگر شده بودند؛ به خصوص در حوزه خرید اسلحه. ایران در قبال نفت از اسرائیل اسحله می‌گرفت که این کار علاوه بر بحث تجاری‌اش در حوزه اوپک هم برای ایران حایز اهمیت بود.

ایران در سال۱۹۵۸ دفتر تجاری ایران در تل‌آویو را تأسیس کرد. در سال ۱۹۶۰ هم نمایندگی سیاسی اسرائیل در تهران تأسیس شد که این نمایندگی تا انقلاب سال ۵۷ در ایران فعال بود.

در حوزه‌های امنیتی هم ایران و اسرائیل همکاری‌هایی داشتند تا جایی که بر اساس اسناد موجود آژانس جاسوسی موساد در حوزه آموزشی کمک می‌کرد.

این رابطه خوب ادامه داشت تا سال ۱۹۷۳ یعنی ۱۳۵۲ شمسی و وقوع جنگ یوم کیپور یا همان جنگ رمضان یا جنگ چهارم اعراب و اسرائیل. هوشنگ نهاوندی، از وزرای دوران پهلوی دوم می‌گوید که بعد از این جنگ روابط میان تهران و تل آویو به شدت لطمه خورد. بر اساس گفته‌های او «شاه به دنبال به دست‌آوردن آزادی عمل خویش بود و ایران از همان زمان نه تنها آغاز به متنوع‌کردن منابع خرید اسلحه خود و تهیه تجهیزات نظامی از دیگر کشور‌های دنیای کرده بود، بلکه قرارداد‌های مهمی با اتحاد جماهیر شوروی بسته بود و حتی شروع به ایجاد صنایع نظامی ملی کرده بود».

نهاوندی می‌گوید که هدف اعلام شده این کار، رسیدن به سطح اسرائیل در زمینه صنایع نظامی بود. همین هدف کافی بود تا اسرائیل و آمریکا تصور کنند که شاه فردی خودبزرگ‌بین شده است و دیگر می‌خواهد استقلال عمل داشته باشد.

اوج اختلافات میان ایران و اسرائیل در دوره قبل از انقلاب در جریان جنگ اکتبر ۱۹۷۳ میان اعراب و اسرائیل شکل گرفت. این جنگ از ۶ تا ۲۵ اکتبر ۱۹۷۳ میان سوریه و مصر با حمایت چند کشور عربی دیگر و اسرائیل رخ داد؛ جنگی که با حمله غافلگیرانه مصر و سوریه علیه مواضع نیرو‌های اسرائیلی در شرق کانال سوئز و ارتفاعات جولان آغاز شد؛ مناطقی که شش سال قبل در جنگ شش‌روزه به تصرف قوای اسرائیل درآمده بود.

نهاوندی می‌گوید چندماه قبل از آغاز این عملیات جنگی انور سادات در بازگشتش از دیدار از کراچی و در راه قاهره در تهران توقف کرد و شاه که بیرون از تهران به سر می‌برد، سفرش را نیمه‌تمام گذاشت و به پایتخت بازگشت».

دقیق مشخص نیست که در دیدار شاه و انور سادات چه مسائلی مطرح شده، اما به احتمال زیاد سادات حمایت ایران را طلب کرده بود. بعد‌ها مشخص شد آمریکا به شدت از شاه به دلیل آنکه از این دیدار اطلاعی به واشنگتن نداده، انتقاد کرده است.

شاه در این مقطع گرچه علیه اسرائیل موضعی نمی‌گرفت، اما با تقابل اعراب با اسرائیل هم مخالفت صریحی نمی‌کرد و برخلاف گذشته که صریحا از اسرائیل حمایت می‌کرد در این مقطع از ایجاد یک صلح متعادل میان اعراب و اسرائیل سخن می‌گفت. انور سادات در آستانه جنگ ۱۹۷۳ یک بار دیگر به ایران سفر کرد. این سفر محرمانه بود، اما به نظر می‌رسد سرویس‌های ویژه آمریکایی و اسرائیلی از آن باخبر شده بودند.

نقطه اوج چالش میان ایران و اسرائیل، اما همه این‌ها نبود و به اجازه‌ای بر می‌گردد که شاه به هواپیما‌های سنگین شوروی داد تا آن‌ها بتوانند تجهیزات نظامی خود را از حریم ایران بگذرانند و به قاهره برسانند. آمریکا و اسرائیل رسما نسبت به ایران اعتراض کردند، اما شاه نه‌تن‌ها این اعتراضات را نادیده گرفت بلکه دستور داد کمکی یک میلیارد دلاری به مصر پرداخت شود. یکی از اقدامات حمایتی دیگر ایران از مصر در جریان جنگ ۱۹۷۳ کمکی نفتی است.

عباس نیری، سفیر وقت ایران در مصر در گفت‌وگویی می‌گفت: «وقتی من استوارنامه‌ام را به سادات دادم او به من گفت موقعی که جنگ ۱۹۷۳ و جنگ شش روزه بود سوخت ما داشت تمام می‌شد. سادات گفت به همه برادران عرب گفتم من در این وضع هستم و کمک کنید که هیچ کدام از آن‌ها حتی انگشت کوچک خود را بلند هم نکردند، اما به شاه ایران که گفتم، او دستور داد یک نفتکش ایرانی که قرار بود به سمت اروپا برود، مسیرش را عوض کند و به سمت مصر بیاید و هیچ پولی هم برای این موضوع دریافت نکرد».

این شرایط در دورانی که اردشیر زاهدی وزیر خارجه ایران بود تشدید هم شد و روابط ایران و اسرائیل رو به تیرگی نهاد.

شاه به موازات سعی می‌کرد به خصوص در حوزه نفتی از دخالت‌های آمریکا بکاهد. به گفته ازهاری عربستان هم به شدت احساس خطر می‌کرد، زیرا می‌دانست ایران در مسیر تعیین‌کنندگی در حوزه نفت حرکت می‌کند و حتی به گفته ازهاری عربستان چندبار از آمریکا درخواست کرده بود که شاه برکنار شود.

منوچهر فرمانفرائیان در «خون و نفت» می‌نوسد: «نماینده اسرائیل که مرتبا برای دادن گزارش نزد ازهاری می‌آمد، ناگهان دیدارهایش را قطع کرده بود. انگار که ناگهان در اطراف شاه یک خلا بوجود آمده بود. قدرت مالی ناگهانی شاه سبب نگرانی زیادی در غرب شد».

منوچهر فرمانفرائیان می‌نویسد که غرب احساس می‌کرد شاه اگر مستقل عمل کند و قدرتش افزایش یابد می‌تواند لوله‌های نفت را به روی دنیا ببندد. در این بین و همان‌طور که گفته شد با افزایش روابط دوستانه مصر و ایران، روابط ایران با اسرائیل هم به شدت کمرنگ شد تا آنکه با پیروزی انقلاب اسلامی سال ۵۷ روابط ایران و اسرائیل به طور کامل قطع شد.

با مرور همه این‌ها شاید حالا بشود پاسخ داد که چرا نفتالی بنت در توئیت اخیرش مدعی می‌شود که اسرائیل باید بعد از «۵۰ سال» چهره خاورمیانه را تغییر دهد.