صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۱۱ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۸۰۷۲۴۹
تاریخ انتشار: ۴۷ : ۱۴ - ۱۷ مرداد ۱۴۰۳
بعد از حمله طالبان به کنسولگری ایران، دیپلمات‌های ایرانی ناپدید شدند. مدتی بعد گزارشی از کشته‌شدن آن‌ها مخابره شد، اما طالبان آن را گردن نگرفت و اعلام کرد که این کشتار از سوی نیرو‌های خودسر انجام شده است که بعد‌ها مشخص شد نیرو‌های طالبان عصر آن روز پیکر جان‌باختگان ایرانی را به گودالی در خارج از کنسولگری منتقل کرده بودند تا چنین القاء کنند که این افراد در بیرون از کنسولگری حضور داشته‌اند و این جنایت کار گروه طالبان نبوده است.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

 

مهرشاد ایمانی؛ سرویس سیاست «انتخاب»: «مزارشریف سقوط کرد. هفدهم مرداد ۱۳۷۷. گروه طالبان چند ساعت پیش وارد مزارشریف شدند. خبر فوری، فوری. مزارشریف به دست طالبان سقوط کرد، عده‌ای از افراد طالبان در محوطه کنسولگری دیده می‌شوند. به من بگویید که چه وظیفه‌ای...»

این آخرین پیامی است که محمود صارمی به تهران مخابره کرد؛ پیامی نیمه‌تمام که هیچ وقت هم به پایان نرسید. در پی حمله طالبان به کنسولگری ایران در مزارشریف صارمیِ خبرنگار و هفت دیپلمات و یک یک کارمند کنسولگری به نام‌های ناصر ریگی، محمدناصر ناصری، نورالله نوروزی، رشید پاریاو فلاح، کریم حیدریان، محمدعلی قیاسی، حیدرعلی باقری و مجید نوری نیارکی به شهادت رسیدند تا بعد از آن واقعه وحشتناک هفدهم مرداد به نام روز خبرنگار نام‌گذاری شود. گفتنی است یکی از جان‌باختگان یعنی نوری نیارکی هیچ وقت و حتی تا به امروز پیدا نشد.

اما این واقعه چگونه اتفاق افتاد؟ نیرو‌های طالبان در سال ۷۷ افغانستان را هر به شهر تسخیر می‌کردند تا رسیدند به مزار شریف. در آن مقطع ایران از نیرو‌های دولت افغانستان به رهبری برهان‌الدین ربانی و به فرماندهی احمدشاه مسعود حمایت می‌کرد و مزارشریف هم به نوعی برای نیرو‌های دولت رسمی افغانستان مرکزیت داشت. در مقابل، عربستان، پاکستان و امارات طالبان را به عنوان دولت افغانستان به رسمیت می‌شناختند. طالبان در این سال‌ها توانست نقاط مهمی از افغانستان را به تصرف خودش در بیاورد و مانده بود مزارشریف. این گروه وارد شهر شد و توانست بر نیرو‌های دولتی فائق آید که البته بعد از تصرف مزارشریف جان هزاران شیعه را گرفت.

بعد از حمله طالبان به کنسولگری ایران، دیپلمات‌های ایرانی ناپدید شدند. مدتی بعد گزارشی از کشته‌شدن آن‌ها مخابره شد، اما طالبان آن را گردن نگرفت و اعلام کرد که این کشتار از سوی نیرو‌های خودسر انجام شده است که بعد‌ها مشخص شد نیرو‌های طالبان عصر آن روز پیکر جان‌باختگان ایرانی را به گودالی در خارج از کنسولگری منتقل کرده بودند تا چنین القاء کنند که این افراد در بیرون از کنسولگری حضور داشته‌اند و این جنایت کار گروه طالبان نبوده است.

آیت‌الله خامنه‌ای بعد از به شهادت رسیدن دیپلمات‌ها و خبرنگار ایرانی در همان زمان در پیامی گفتند: «کشتار وسیع مردم غیرنظامی و به شهادت رساندن جوانان پاک و مؤمن ایرانی که در مشاغل سیاسی و خبری به انجام وظیفه مشغول بودند در نوع خود فاجعه‌ای بی‌نظیر بود که باید دولت‌ها و ملت‌های مسلمان را به حرکت جدی در برابر این قوم متعصب و وحشی و بیگانه از تعالیم نورانی اسلام و بی‌خبر از قوانین عمومی جهان، برمی‌انگیخت».

الله‌مدد شاهسوند، عضو سرکنسولگری جمهوری اسلامی ایران در مزار شریف، تنها شاهد حادثه است که از واقعه نجات یافت. او مشاهدات خود را اینگونه روایت می‌کند: «بعد از ورود طالبان به شهر، گروهی از آنان به کنسولگری آمدند. شهید فلاح برای صحبت با آن‌ها رفت و در را باز کرد. افرادی با چهره‌هایی مانند طالبان و مسلح وارد شدند، سراغ اسلحه‌ها و نیرو‌های دیگر را می‌گرفتند، بیشتر شهید ریگی به سوال‌هایشان پاسخ می‌داد، پس از بازرسی سفارت سوئیچ‌های ماشین‌ها را خواستند و ماشین‌ها را خارج کردند. همه افراد همراه‌شان وارد اتاق شدند و به ما گفتند که کنار دیوار بایستیم، اسلحه‌ها را بالا آوردند و با تک‌تیر شروع به تیراندازی به سمت ما کردند. شاید حدود ۵۰ یا ۶۰ گلوله روی بچه‌ها خالی کردند، بعد از قطع شدن صدا‌ها متوجه حرکتشان شدم یک لحظه چشم‌هایم را باز کردم و کفش یکی از آن‌ها را دیدم، لحظاتی بعد که صدا‌ها کاملا قطع شد، یک لحظه از جایم بلند شدم و از آنجا خارج شدم».

محسن پاک آیین، سفیر جمهوری اسلامی ایران در ازبکستان هم در کتاب خاطرات خود در توصیف آن روز‌ها نوشته است: «من که صدای شلیک گلوله را از پشت تلفن می‌شنیدم؛ از آقای نوروزی، یکی از همکارانمان در کنسولگری خواستم در اولین فرصت کنسولگری را ترک کرده و به طرف ترمذ حرکت کنند. وی در حالی که با عجله خداحافظی می‌کرد گفت خیلی سخت است ببینم چه کار می‌توانیم بکنیم».

خالی نکردن به موقع کنسولگری ایران بعد از واقعه تلخ ۱۷ مرداد به یکی از بحث‌های مجادله‌برانگیز داخلی تبدیل شد؛ به نحوی که اصولگرایان دولت خاتمی را مقصر می‌دانستند و حامیان دولت خاتمی می‌گفتند که حوزه افغانستان بر اساس نظر نهاد‌های بالادستی اداره می‌شد. نکته مهم آن است که بعد از تشکیل دولت اصلاحات حوزه افغانستان به محسن امین‌زاده که در زمان معاون آسیا و اقیانوسیه وزارت خارجه بود، سپرده نشد و بر اساس توافق‌هایی حوزه این کشور به علاءالدین برروجردی سپرده شد. بروجردی درسال ۹۳ در برنامه تلویزیونی «شناسنامه» درباره اینکه چرا کنسولگری ایران قبل از اینکه طالبان به مزارشریف برسد، تخلیه نشد، گفته بود: «معاونین وقت وزارت خارجه توافق نکردند که دیپلمات‌ها و خبرنگاران را از افغانستان بیرون ببریم و قرار شد مسئولیت را به نیرو‌های امنیتی پاکستان محول کنیم و به‌اصطلاح گوشت را به دست گربه دادیم».

بروجردی در این اظهارنظر مسئولیت را برعهده معاونان وزارت خارجه می‌داند، اما معاونان وقت وزارت خارجه می‌گویند که در این موضوع تصمیم‌گیرنده نبوده‌اند.

پس از واقعه حمله به کنسولگری یک مناقشه دیگر هم به وجود آمد. برخی نیرو‌ها که نزدیک به اصولگرایان بودند خواهان حمله به افغانستان بودند و می‌گفتند که باید طالبان را از میان برداشت، اما دولت خاتمی چنین نظری نداشت و نمی‌خواست تنش بالا بگیرد.

محسن امین‌زاده سال گذشته در گفت‌وگویی درباره این موضوع گفته بود: «دولت و وزارت امور خارجه از ابتدا مخالف حمله نظامی به طالبان بودند. در میان شخصیت‌های برجسته نظامی هم حمله به افغانستان مخالفان جدی داشت، اما عده‌ای از شخصیت‌های سیاسی و نظامی اصولگرا برای به راه انداختن جنگ و حمله به شهر هرات تلاش می‌کردند. تلاش پشت‌پرده جناح تندرو داخلی برای ترغیب رهبری و مقامات عالی کشور برای حمله به افغانستان طبق خاطرات مرحوم رفسنجانی حیرت‌انگیز است. به‌هرحال با مخالفت شدید رئیس‌جمهور، وزارت خارجه، برخی فرماندهان ارشد نظامی و دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی، تلاش‌های جنگ‌طلبانه خنثی شد و نهایتا با نظر صریح رهبری تلاش‌ها برای حمله به افغانستان منتفی شد».

امین‌زاده در همین گفتگو یکی از دلایل همکاری ایران با آمریکا در حمله به افغانستان در سال ۸۰ را همین واقعه حمله به کنسولگری می‌داند؛ البته که می‌گوید دلایل دیگری هم داشت.

اکبر هاشمی رفسنجانی هم در خاطرات ۲۱ مرداد ۷۷ خود می‌آورد: «آقاى على لاریجانى، [رئیس سازمان صداوسیما]آمد و درمورد افغانستان مشورت کرد. گفت رهبرى اجازه دخالت نظامى را داده‌اند، به شرط اینکه مناطقى که تصرف مى‌شود، فورا در اختیار خود افغان‌هاى مورد قبول گذاشته شود و عقب‌نشینى شود. براى تحقق این شرط، مشکل دارند؛ چون آنجا و شمال، چنین مرجعى وجود ندارد. با اقدام نظامى در این شرایط، مخالفت کردم».

کمال خرازی، وزیر وقت امور خارجه هم چندی پیش در یادداشتی درباره اختلاف نظر‌ها درباره حمله به طالبان نوشته بود: «معاونین جلسه داشتند تا طرح سیاسی برخورد با قضیه کشتار دیپلمات‌های ما توسط طالبان را تهیه کنند. به نظر وزارت خارجه نمی‌توان قضیه را با دخالت نظامی حل کرد. دو تن از برادران سپاه، دری نجف‌آبادی و پورمحمدی از اطلاعات، من و بروجردی از وزارت خارجه و لاریجانی از صداوسیما در این جلسه حضور داشتند. لاریجانی و برادران سپاه مدافع دخالت نظامی و آزادسازی هرات بودند و اعتقاد داشتند که با چند گردان می‌توان از نیرو‌های خودی محافظت کرد. من پرسیدم که برای چه در افغانستان دخالت نظامی کنیم. هدف ما باید نگهداری مرزهایمان باشد و از موضع قدرت به کار سیاسی بپردازیم. در حالی که بحث شدیدی در گرفته بود، صدا‌ها بلند و فضای جلسه هیجانی بود، آقای حجازی سر رسید و پیام رهبری را بدین صورت بازگو کرد که: من به هیچ وجه به این تصمیم نرسیده‌ام که کشور را وارد جنگ کنم. آنچه من مطرح کردم تعلیق به محال است که آیا جبهه متحد می‌تواند تضمین کند که هرات را نگه دارد، این به این معنا نیست که ما بچه‌های خودمان را بفرستیم و جنگ تمام‌عیار در کشور پدید آید. فضای ذهنی من اصلا عملیات ورود به خاک کشور دیگر نیست».

حسن روحانی هم در سال ۹۴ در دیدار با شهدای این واقعه گفت: «پیش از حادثه تروریستی سرکنسولگری مزار شریف، باورمان نمی‌شد که گروه‌های تروریستی و طالبان که تازه مستقر شده بودند و کابل در اشغالشان بود، به مناطق شمالی افغانستان از جمله مزار شریف که در اختیار مجاهدین ائتلاف شمال بود راه یابند. در این حادثه تاسف بار دستگاه اطلاعاتی برخی کشور‌ها هم بی دخالت نبودند. بعد از وقوع این حادثه تروریستی، پاکستانی‌ها که بیشتر می‌توانستند اقدام کنند، درباره حفاظت از این دیپلمات‌ها قول‌هایی می‌دادند و حتی بعد از وقوع این حادثه تروریستی هم به مسئولان ما می‌گفتند که این‌ها زنده هستند».

فرای این‌ها واقعه هفدهم مرداد سال ۷۷ یک پیام مهم داشت؛ آنکه طالبان برای کسب قدرت می‌تواند از هر مرز قانونی، سیاسی، اخلاقی و دینی عبور کند و می‌تواند هر قتل و جنایتی را مرتکب شود؛ جنایتی که رد خونش تا همین حالا هم باقی است.