صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۱۱ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۸۰۰۱۰۵
تاریخ انتشار: ۳۵ : ۱۰ - ۲۲ تير ۱۴۰۳
«رویا» زن 23 ساله ای که مدعی است در مرداب کثیف عشقی خیابانی دست و پا می زند! درباره سرگذشت تلخ خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد توضیح داد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

این زن گفت: 11سال بیشتر نداشتم که با یکی از بستگان مادرم ازدواج کردم وخیلی زود باردار شدم اما زمانی که دخترم نوزادی 6 ماهه بود، شوهرم را به جرم تجاوز به عنف دستگیر کردند و او چند سال در زندان بود اما بعد از آزادی از زندان نه تنها اعتیادش را کنار نگذاشت بلکه همچنان به من خیانت می‌کرد.

از سوی دیگر هم وقتی شوهرم دستگیر شد و خبر تجاوز به عنف او در رسانه ها انتشار یافت، پدرم خیلی تلاش کرد تا من از شوهرم طلاق بگیرم و دخترم را نیز به خانواده او واگذار کنم ولی من یک مادر بودم و نمی توانستم از نوزاد شیرخواره جدا شوم. این بود که خانواده ام نیز مرا طرد کردند. خلاصه حدود یک سال قبل مهریه ام را بخشیدم و از او طلاق گرفتم. بعد هم خانه ای در مشهد اجاره کردم و با هنر آرایشگری که داشتم روزگارم را می گذراندم. در این شرایط پسرجوانی که می دانست من مطلقه هستم، مدام برایم ایجاد مزاحمت می کرد تا حدی که واقعا از زندگی خسته شدم.آن شب به حرم امام رضا(ع)رفتم و حدود یک ساعت اشک ریختم. هنوز گریه هایم ادامه داشت که دست زنی را روی شانه هایم احساس کردم. او یکی از خادمان حرم بود. مرا به اتاق برد و پای درد دل هایم نشست. من هم ماجرای خیانت های همسرم و جدایی از او را برایش بازگو کردم.

آن زن که خودش استاد دانشگاه بود و به تنهایی زندگی می کرد، مرا به خانه اش برد و از من خواست مانند دخترش در کنار او زندگی کنم. روزهای خوبی خداوند برایم رقم زد اما من نفهمیدم و قدر این مهربانی را ندانستم چراکه در فضای مجازی با پسری به نام «حسام»آشنا شدم. او ابتدا خودش را جوانی مجرد معرفی کرد ولی خیلی زود از تصاویر اینستاگرامی او فهمیدم که متاهل است ولی «حسام» ادعا کرد در آستانه جدایی از همسرش قرار دارد. من هم که دیگر دلباخته او شده بودم. از او خواستم مرا به عقد موقت خودش دربیاورد. در همین روزها بود که خواستم خانم دکتر را به خاطر سالروز تولدش خوشحال کنم؛ بنابراین به گل فروشی «حسام» رفتم و با او از نزدیک ارتباط برقرار کردم. حالا دیگر همه خوبی های خداوند و انسان های مهربانی را فراموش کردم که در مسیر زندگی ام گذاشته بود.حتی پدر«حسام» با من تماس گرفت و مرا نصیحت کرد که از «حسام» جدا شوم.

او می گفت: تو پنجمین دختری هستی که من تلاش می کنم از زندگی حسام دور کنم. او مانند دیگران به تو هم خیانت می کند ولی من چنان در مرداب کثیف عشقی خیابانی فرورفته بودم که به این نصیحت های دلسوزانه هم گوش ندادم. در این مدت افرادی که مرا می شناختند هر بار خواستگارانی را معرفی می کردند که برخی از آن ها از هر نظر شایسته بودند ولی من ماجرای خواستگاری را برای «حسام» بازگو می کردم و او هم به سراغ خواستگارانم می رفت و اجازه نمی داد دیگر کسی از من خواستگاری کند! من هم به او علاقه‌مندم و در دوراهی تردید قرار دارم. خودم می دانم که او به من هم خیانت می کند ولی ای کاش …

با صدور دستوری از سوی سرگرد احمدآبکه(رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) بررسی های روان‌شناختی برای رهایی این زن جوان از مرداب کثیف در دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی