پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : نام : رابین مکلورین ویلیامز
تولد : 21 ژوئن 1951
درگذشت : 11 اوت 2014
تحصیلات : کالج کلرمونت مککنا-کالج مارین- مدرسه جولیارد
حرفه : بازیگر ، کمدین
سال فعالیت : 2014-1976
همسر ها : والری ولاردی - مارشا گریس ویلیامز- سوزان اشنایدر
تعداد فرزند : 3
بیوگرافی
رابین ویلیامز (Robin Williams) در بیست و یکم جولای سال ۱۹۵۱ در بیمارستان سنتلوک شهر شیکاگو واقع در ایالت ایلینوی به دنیا آمد. پدرش رابرت فیتزجرالد ویلیامز یکی از مدیران اجرایی ارشد شرکت فورد موتور بود و مادرش لوری مکلارین نیز پیش از تولد وی، در شهر جکسون ایالت میسیسیپی در عرصهی مدلینگ فعالیت میکرد. پدربزرگ او، انسلم جی. مکلورین به عنوان یکی از چهرههای سرشناس حزب دموکرات، سناتور و فرماندار ایالت میسیسیپی بود.
رابین اصالتی بریتانیایی، ایرلندی، آلمانی و فرانسوی داشت و همچون پدرش تحت تعلیم کلیسای پروتستان اسقفی پرورش یافت. او بعدها اظهار کرد که مادرش، بیشترین نقش را در شوخ طبع شدن وی داشته و او در کودکی سعی میکرد تا با مزه پراندن، نظر مادرش را به خود جلب کند. رابین دوران ابتدایی را در شهر لیک فورست و در مدرسهی دولتی گورتون سپری کرد و در دوران دبیرستان نیز وارد مدرسهی دیر پث شد. او کودکی آرام و بسیار خجالتی بود ولی در ادامه با عضویت در گروه نمایش دبیرستان، بر این حسش تا حدود زیادی غلبه کرد. در همین زمان، او به خاطر با مزه بودنش دائما مورد تحسین دوستان خود قرار میگرفت.
مایکل کان، استاد بازیگری جولیارد بود که او نیز در مدت کوتاهی، مبهوت کارهای عجیب و غریب ویلیامز شد اما بیشتر سعی میکرد تا با انتقاد از بامزگی وی، او را تا سطح یک استندآپ کمدین ساده و نه یک بازیگر تقلیل دهد. با این حال در ادامه رابین با نقش آفرینی شگفت انگیزش در نمایش شب ایگوانا (The Night of the Iguana) اثر تنسی ویلیامز، بسیاری از منتقدان خود از جمله کان را خاموش کرد. ریو پس از این نمایش، ضمن تحسین هنر وی از اینکه سرنوشت آنها را در مسیر هم قرار داده ابراز خوشحالی کرد. ویلیامز و ریو تا زمان مرگ ریو در سال ۲۰۰۴، نزدیکترین دوستان یکدیگر به حساب میآمدند. زک ویلیامز فرزند رابین، آن دو را همچون برادرهایی توصیف میکرد که از مادرانی متفاوت متولد شدهاند. در زمان بیماری ریو، رابین هزینهی بسیاری از مخارج درمان وی را پرداخت کرد و به خانوادهی ریو نیز کمک مالی میرساند.
رابین در کنار کریستوفر ریو
ویلیامز با تلاشهای خود سانفرانسیسکو را به سمت تبدیل شدن به مرکز رنسانس کمدی آمریکا هدایت کرد.
حاشیه
او در اوایل دوران کاریاش، به دلیل کنترل استرس خود پیش از هر اجرا، مقداری الکل و مواد مخدر مصرف میکرد. با این حال او اعتراف میکند که در هنگام اجراهای خود، هیچگاه چیزی مصرف نکرده است البته گاهی اوقات، آثار موادی که روز گذشته مصرف کرده بود، در هنگام اجراهایش در درون وی باقی میماند. او در آن مقطع اغلب به مصرف کوکایین میپرداخت که همین مسئله، او را در هنگام اجراهایش دچار پارانویا میکرد. برخی منتقدان از جمله وینسنت کانبی، اظهار کردهاند که گاهی اوقات مونولوگ گوییهای ویلیامز آنقدر طولانی و با حس میشد که آنها نگران سلامتی وی میشدند که نکند حسگیریهای خلاقانهی وی به جاهای باریک و خطرناک ختم شود.
ویلیامز در اواخر دههی هفتاد و اوایل دههی هشتاد به کوکائین اعتیاد داشت و اغلب با جان بلوشی به مصرف این مواد میپرداختند. با مرگ ناگهانی بلوشی در اثر مصرف زیاد از حد کوکائین، رابین با افسردگی شدیدی روبرو شد و همین عامل در کنار به دنیا آمدن زک دلیلی شد تا او تصمیم به ترک اعتیادش بگیرد. او برای جایگزینی مواد مخدر، به دوچرخه سواری روی آورد و به گفتهی خودش، این ورزش زندگی وی را نجات داد. رابین در سال ۲۰۰۳ در حالی که مشغول تصویربرداری فیلمی در آلاسکا بود دوباره به مصرف الکل روی آورد و در سال ۲۰۰۶ برای ترک آن به یک مرکز توانبخشی در نیوبرگ مراجعه کرد. البته او در تمام این مدت هرگز به سمت مواد مخدر بازنگشت.
مرگ
در مارس ۲۰۰۹، رابین به علت مشکلات قلبی در بیمارستان بستری شد و پزشکان دست به عمل جایگزینی دریچه آئورت وی زدند. در اواسط سال ۲۰۱۴، برای درمان اعتیادش به الکل به بنیاد هیزلدن در مینهسوتا مراجعه کرد. او اغلب دچار احساس سوزش در معده و گرسنگی، بیخوابی و استرس شدید میشد و دست چپش به لرزش افتاده بود. به گفتهی همسرش سوزان، او اخیرا دچار توهم شده و مشکل حافظه پیدا کرده بود. خودش هم از آن آگاه بود بنابراین تمام تلاشش را میکرد تا مغز خود را از نابودی نجات دهد. رابین که بیماریاش، پارکینسون تشخیص داده شده بود، مجبور به مصرف داروهایی شد که روزگاری خودش در بیدارگریها آنها را تولید کرده بود. در یازدهم آگوست ۲۰۱۴، رابین در خانهی شخصیاش در کالیفرنیا، خود را با یک کمربند به دار آویخت. در جریان بررسی بافت مغز وی، مشخص شد که او از بیماری زوال عقل با اجسام لویی رنج میبرده و در واقع تشخیص پارکینسون اشتباه بوده است.