صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۲۵ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۷۷۸۱۳۹
تاریخ انتشار: ۵۱ : ۲۰ - ۰۴ ارديبهشت ۱۴۰۳
محمود گبرلو منتقد باسابقه و مجری اسبق برنامه سینمایی هفت نوشت: در دوره‌ای احساس می‌شد نیرو‌های معتقدتر به اهداف انقلاب اسلامی، می‌توانند با طی دوره‌های آموزشی وارد عرصه فیلمسازی شوند و بر این اساس مورد حمایت جدی قرار گرفتند، اما به مرور زمان، تولیداتشان نشان داد اینها، فیلمساز یا سریال ساز نیستند که بتوان به تولیدات شان “اثر هنری” و یا “فیلم ماندگار” نامید بلکه تولیداتی تصویری هستند که فقط، مورد خوشایند عده‌ای قرار می‌گیرد که نیاز ایدئولوژیک شان برآورده می‌شود. نمونه‌اش آقای ابوالقاسم طالبی با “اژده‌های هفت سر “و آقای مسعود ده نمکی با “رستگاری ” است که سریال شان در ماه مبارک رمضان پخش شد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
محمود گبرلو منتقد باسابقه و مجری اسبق برنامه سینمایی هفت نوشت : در دوره ای احساس می‌شد نیروهای معتقدتر به اهداف انقلاب اسلامی، می‌توانند با طی دوره‌های آموزشی وارد عرصه فیلمسازی شوند و بر این اساس مورد حمایت جدی قرار گرفتند اما به مرور زمان، تولیداتشان نشان داد اینها، فیلمساز یا سریال‌ ساز نیستند که بتوان به تولیدات شان “اثر هنری” و یا “فیلم ماندگار” نامید بلکه تولیداتی تصویری هستند که فقط، مورد خوشایند عده ای قرار می‌گیرد که نیاز ایدئولوژیک شان برآورده می شود.
 
نمونه‌اش آقای ابوالقاسم طالبی با “اژده‌های هفت سر “و آقای مسعود ده نمکی با “رستگاری ” است که سریال شان در ماه مبارک رمضان پخش شد.
 
نمی‌توان از مضمون دینی، انقلابی و متناسب با نیاز جامعه در این سریال ها و مشابهه ان ناراضی بود اما اگر شناختی از فرم و ساختار جذاب فیلم سازی و سریال سازی وجود نداشته باشد، یک شکست و نابودی و به هدر دادن وقت و سرمایه و امکانات و بخصوص تماشاگر ایرانی است که این دو سریال مصداقشان است.
 
آقای طالبی چند فیلم و سریال ساختند که بجز یک یا دو تای آن، اصلا ساختار درست سینمایی نداشتند. نه در جذب تماشاگر موثر بودند و نه حتی در انتقال مفاهیم ارزشمند و مهم تر اینکه، برهمگان آشکار شده حمایت های پشت پرده جریانات جناحی و یا برخوردهای غیر حرفه ای او، برخی مواقع مدیران را مجبور به حمایت کرده است.
 
آقای ده نمکی که روزنامه نگار با سابقه ای است و در این عرصه و همچنین آثار مستند موفق بوده با سه گانه اخراجی ها وارد عرصه فیلمسازی شد، هرچند همان ایام انتقاد جدی به فیلم‌هایش بود اما چون احساس می شد میتواند همچون آثار مستندش موفق باشد، مورد حمایت قرار گرفت.
 
اما بعد از آن، تولیداتش نشان داد در حال افول است تا اینکه در “رستگاری” به اوج ضعف تکنیک و ساختار رسید ، کاملا معلوم شد او نمی‌تواند فیلمساز یا سریال ساز باشد مگر آنکه تحولی در آموزه ها و آموخته های خود ایجاد کند.
 
سالهای دور فکر میکردند میتوان با نیروهای متعهد و انقلابی، فیلمساز متناسب با این اهداف، تربیت کرد و تجربه هم نشان داد اینکار شدنی است. اما نکته مهم این است که تنها آموزش و تربیت کفایت نمیکند بلکه بضاعت، توانایی فردی و شناخت درست از تاثیرگذاری درام و خلاقیت و نوآوری، نقش کلیدی دارد، چنانکه در این مسیر فیلم های خوبی از برخی فیلمسازان تربیت شده می‌بینیم.
 
اما آنانکه موفق نبودند نباید عمر خود را به بطالت بگذرانند و تکلیف خودشان را، خودشان باید معلوم کنند، نباید منتظر بمانند تا تماشاگر کنارشان بگذارد.
 
کسی، فقط با عقیده و ایدئولوژی و یا زور ، تهمت و تهدید نمی‌تواند تحمیل کند که هنرمند و یا فیلمساز است بلکه اثرش باید معرفش باشد.