آذرخش مکری، روانپزشک و درمانگر اعتیاد است که اخیرا در یک سخنرانی و با نگاهی به نتایج مطالعات جهانی، یافتههای جدیدی درباره علت اعتیاد و علت گرایش به مصرف مواد ارائه داد.
مکری میگوید که اگر آدمها یاد بگیرند از سادهترین اتفاقات زندگی لذت ببرند، سراغ لذت کاذبی همچون مصرف مواد نخواهند رفت اما تاکید میکند که آموزش چنین توانمندی و دانشی، وظیفه دولتهاست.مکری میگوید، فقر عامل مهمی در گسترش اعتیاد است چون آدم فقیر حتی اگر به دانش لذت بردن از روزمرههای زندگی هم مجهز باشد، آنقدر درگیر دغدغه معاش است که لذتهای زندگی و هر آنچه تبدیل به پول و نان نشود در نگاهش بیاهمیت است.
مکری در یک نگاه آسیب شناسانه با تحلیل عوامل موثر بر اعتیاد و مصرف مواد میگوید: «از حدود دو دهه قبل، نظرات جدیدی در حوزه آسیبشناسی اعتیاد و مصرف مواد مطرح شد و از جمله این نظرات، تئوری کن بریک (مددکار اجتماعی و روان درمانگر امریکایی) بود که میگوید وقتی فرد، یک ماده اعتیادآور مصرف میکند، گرفتار وسوسه مصرف میشود و دلیل ادامه مصرف، همین وسوسه بیمارگونه است که از هر شی و مکان و رخدادی، یک مشابهت انگیزشی با مصرف مواد میسازد و مثلا با دیدن فندک، به یاد مصرف میافتد چون اسیر افکار مزاحم است و بنابراین، یک تمایل بیمارگونه به مصرف مواد شکل میگیرد.
به عقیده بریک، این اشتغال ذهنی به حدی مخرب است که حتی از علاقه به مصرف فراتر میرود به این معنا که فرد با وجود آنکه میداند با هر بار مصرف مواد، چه آسیبی به خود وارد میکند اما به اجبار، نه با میل و رغبت بلکه ناچار به ادامه مصرف است. این تئوری، امروز، هم در درمان اعتیاد و هم در پیشگیری از اعتیاد کاربرد فراوانی دارد و درمانگران اعتیاد به دفعات با بیمارانی مواجه شدهاند که میگویند اجبار به مصرف دارم و انگار مواد، اختیار و قدرت تصمیم و انتخاب را از من سلب میکند.
اما نظریه دیگری که طی سالهای اخیر در رقابت با تئوری بریک بوده، بحثی است که سالها قبل توسط مایکل لومان و جورج کوب (متخصصان علوم اعصاب و درمانگران اعتیاد در امریکا) مطرح شد و این کارشناسان معتقد بودند که مصرف مواد، به دلیل بدتنظیمی لذتی آغاز میشود و ادامه مییابد که من هم با این نظریه موافقم و معتقدم که ادامه مصرف مواد، صرفا به دلیل وسوسه یا بیاختیار شدن در اجبار به مصرف مواد نیست.
به نظر میرسد باقی درمانگران اعتیاد هم در نگاهی به انگیزه و دلیل مصرف مواد بیمارانشان با مصداقهایی از همین نظریه مواجه خواهند شد چرا که دلایل ادامه مصرف، ارتباطی به وسوسه ندارد و حتی بسیاری از بیماران خواهند گفت که اجبار به مصرف ندارند اما با این حال مصرف مواد را ترک نمیکنند.»
مکری در توضیح این نظریه جدید، «بدتنظیمی لذتی» را اینطور تعریف میکند: «مصرفکننده مواد به شما میگوید که دیگر هیچ چیزی او را خوشحال نمیکند و نمیداند چرا تا این حد بیانگیزه شده و دائم معترض و شاکی است و حتی وقتی میپرسید که آیا با مصرف مواد حالت بهتر میشود یا نه، به شما میگوید مواد هم نمیخواهم و مواد هم حالم را به هم میزند و مواد، من را بدبخت کرده.
وقتی از او میپرسید چرا مصرف را کنار نمیگذاری تا به زندگی عادی برگردی و چرا همچنان مصرف را ادامه میدهی، بیمار در جواب شما میگوید برگردم به زندگی عادی که چطور بشود و برگشتن به زندگی عادی کار بیهودهای است و .... این جوابها، معنا و نشانههای مهم و پیچیدهای است چون این بیمار با همین جملات میگوید که دیگر از هیچ چیزی لذت نمیبرد.
سال 2009 تحقیقی با عنوان پاسخ دهی به نشانههای مصرف مواد و پاداشهای طبیعی در اعتیاد به مواد مخدر انجام شد. در این تحقیق، تعدادی عکس با مضامین شاد، غمانگیز، خنثی و مرتبط با مصرف مواد به معتادان نشان میدادند و هدف از تحقیق، ثبت واکنشهای طبیعی به این عکسها بود. تعدادی از شرکتکنندگان در تحقیق، با مشاهده عکسهای مرتبط با مصرف مواد، واکنشهای شدیدی داشتند اما نسبت به عکسهای شاد، تقریبا بیتفاوت بودند. این تحقیق بعد از 6 ماه با همین گروه شرکتکنندگان تکرار شد و محققان متوجه شدند معتادانی که 6 ماه قبل در تماشای عکسهای با مضمون شاد، بیتفاوت بودند، در فاصله 6 ماه، مصرف موادشان افزایش یافته بود.
نتیجه کلی تحقیق این بود که اگر فردی قادر به لذت بردن از اتفاقات روزمره زندگی نباشد، به دام مصرف مواد خواهد افتاد. نتایج تحقیق نیکولاس لوینگستون (متخصص علوم رفتاری در امریکا) هم این فرضیه را تایید میکرد. لوینگستون در این تحقیق، 320 پرسش درباره فعالیتهای زندگی روزمره و میزان لذت از این فعالیتها مطرح کرد و تحلیل پاسخها یک نتیجه کلی داشت؛ لذت بردن از امور روزمره و بسیار ساده مثل دوش گرفتن، ورزش، رفتن به یک رستوران ارزان قیمت، شرکت در کلاس دانشگاه، سفر و خرید میتواند به مثابه سدی قدرتمند در مقابل اعتیاد و مصرف مواد عمل کند.
نتیجه این تحقیق نشان داد که مصرفکننده مواد همواره با یک سوال اساسی مواجه است؛ اگر مواد را ترک کند چه جایگزینی خواهد داشت ؟ لوینگستون با تحقیق خود ثابت کرد که فردی که قادر به کسب لذت از امور روزمره زندگی نبوده و خرید و سفر و غذای خوشمزه در او ذوقی ایجاد نمیکرده، در ترک اعتیاد هم موفق نبوده است.»مکری میگوید که درمانگران اعتیاد با یک تحقیق خیلی ساده در بیماران خود میتوانند متوجه شوند که کدام یک از بهبودیافتگان گرفتار عود مصرف خواهند شد و کدام یک، از شر اعتیاد در امان میمانند؛ اینکه از بیماران خود درباره احساس رضایت و شادی از امور روزمره زندگی سوال کنند.
«میتوانیم از بهبودیافتگانی که مثلا آخرین نوبت مصرفشان، 6 ماه قبل بوده، بپرسیم که در این 6 ماه، چه کردهاند و کدام فعالیتهای ساده زندگی روزانه برایشان خوشایند بوده و بابت میزان لذت از این فعالیت، چه نمرهای میدهند. مثلا آقای الف میگوید تنها اتفاق خوشایند در این مدت، یک نوبت رفتن به رستوران بوده و میزان رضایتش از این رستورانگردی هم در حداقل بوده و آقای ب میگوید در این 6 ماه، ساعات طولانی در پارک و طبیعت و خیابان، پیادهروی کرده و از هوای سالم و ورزش و معاشرت لذت برده و حالا هم برای ورزش روزانه لحظه شماری میکند.
بنا به همین سوال و جواب ساده، آقای الف بیش از آقای ب در معرض خطر بازگشت به اعتیاد و لغزش و مصرف دوباره است چون مهمترین عامل اعتیاد رفتاری، کسب لذت است و فردی که نداند از چه چیزی باید لذت ببرد، به سمت لذت کاذب اعتیاد خواهد رفت. ناتوانی در کسب لذت از امور روزمره زندگی، نشانه مهمی است و میتواند به عنوان هشدار بابت گرایش به مصرف مواد تلقی شود؛ وقتی یک نوجوان از تمام امور روزمره رویگردان است و برخلاف باقی همسالان خود، از خرید یک پیراهن نو، از رفتن به سفر و مهمانی و گردش با دوستانش خوشحال نمیشود و همه این فعالیتها را بیفایده میداند، این نوجوان بیش از باقی همسالانش در معرض خطر اعتیاد رفتاری است و وقتی هم که گرفتار اعتیاد رفتاری و از جمله مصرف مواد شد، میگوید که چون چیزی برای لذت بردن نداشته به سمت مصرف مواد رفته است.»
مکری میگوید که تعمیم این یافتهها البته در جامعه ایران میتواند به کشف واقعیتهای دیگری هم منجر شود؛ واقعیتهایی که سوی مقابل اظهارات مسوولان دولتی و دولتها درباره مقصردانستن مصرفکنندگان مواد یا متهم کردن مصرفکنندگان مواد به تنوعطلبی و کنجکاوی و از این دست اطلاقهاست در حالی که مکری میگوید اعتیاد و مصرف مواد، معلول علتهایی است که دولتها نخواستهاند ببینند.
«با دقت در معنای نتایج این تحقیقات، میتوانیم حتی شدت گرفتن اعتیاد در محرومیت و نابسامانیهای اجتماعی و فقر و بیکاری را هم ریشهیابی کنیم. فردی که به مدت چند ماه در تلاش پسانداز است تا با این اندوخته به سفر برود یا ماشینی، لباسی یا کالایی مشابه برای خود بخرد و حتی فردی که برای پیدا کردن یک پیراهن باب سلیقهاش، خیابانها را زیر پا میگذارد، با مفهوم لذت از زندگی و ارزشگذاری برای لذتها، آشناست.
یک خانواده فقیر اما از چنین درکی محروم میماند چون فرزند یک خانواده فقیر، کمتر بازی میکند و کودکی که کمتر بازی میکند، لذت کمتری از جهان بیرونی و پیرامونی میبرد و به همین دلیل، بیشتر در معرض خطر گرفتاری به دام اعتیاد خواهد بود چون بازی، هر چه باشد؛ حتی بازیهای ساختگی و فاقد هویت در مفهوم و ساختار بازی، به رشد پیشگیرانه در کودکان کمک میکند در حالی که کودکانی که به دلیل فقر خانواده، فرصت بازی ندارند و بهخصوص کودکان کار، چون به محدودیت ارتباطی و رفتاری و حرکتی محکوم میشوند و از این رشد پیشگیرانه محرومند، بیش از سایر همسالان خود در معرض خطر مصرف مواد خواهند بود.»
مکری در ادامه صحبتهای خود نگاهی به جامعه امریکا دارد و در تشریح علت آمار بالای خودکشی، مصرف مواد و مرگ بر اثر اوردوز (بیش مصرفی) میگوید: «سال 2022 مقالهای درباره افزایش مرگ بر اثر اوردوز در امریکا هشدار داد چون بررسیها نشان داده بود که از سال 2015، سالانه بیش از 100 هزار مورد اوردوز با مواد مخدر در امریکا ثبت میشود و پیشبینی میشد که تا سال 2029 آمار اوردوز در امریکا به بیش از یک میلیون نفر در سال خواهد رسید.
سوال مهم این بود که علت آمار بالای اوردوز در امریکا که حتی خطر کاهش طول عمر را دامن زده چیست ؟ در این مقاله اعلام شده بود که آمار خودکشی و اوردوز بین قشری افزایش یافته که مدرک تحصیلی کمتر از کارشناسی (لیسانس) دارند چون در امریکا، مدرک کارشناسی، قدرت حفظ و ارتقای طبقه اجتماعی و درآمد را دارد و اسنادی هم نشان میدهد که از دهه 1980 میلادی، مردمی که مدرک کارشناسی داشتند، هم از افزایش حقوق و هم از بهبود وضعیت زندگی بهرهمند شدهاند در حالی که قشری که تحصیلات کمتر از کارشناسی داشتند، فقیر و محروم ماندهاند.
نویسنده این مقاله تاکید میکرد که حتی سلامت روان افراد تحصیل نکرده و فقیر هم وضعیت بدتری پیدا کرده و بیش از تحصیلکردهها گرفتار اعتیاد و خودکشی و اوردوز با مواد و اضطراب و دلشوره و افکار ناامیدی و احساس بیارزشی در زندگی و کج خلقی شدهاند. این مقاله هم سندی است که تایید میکند شکاف اقتصادی تا چه حد در مخدوش شدن سلامت روان و گرایش به سمت اعتیاد و مصرف مواد نقش دارد؛ بهطور معمول و در شرایط عادی، شما هر چقدر از درآمد بهتری برخوردار باشید، بدخوابی و درد جسمی کمتری دارید و شادکامید و خوشحالید چون توانایی لذت بردن از زندگی را دارید اما وقتی از تورم عقب میافتید، فکر خودکشی و مصرف مواد به سراغتان میآید چون از درک لذتهای زندگی ناتوان میمانید.
البته شاید لازم است که اقتصاددانان هم تحلیلی بر این موضوع ارایه دهند که چرا فردی که دچار افت توانمندی اقتصادی میشود و از صبح تا شب بابت پرداخت قسط و اجاره خانه نگران است و فرصت و توانی برای سفر و رستورانگردی و تفریح ندارد و 6 ماه است که در حسرت یک مهمانی میسوزد، توان لذت بردن از زندگی را هم از دست میدهد اما در سوی مقابل، فردی که در لذت بردن از زندگی توانمند است، از گیر افتادن به ورطه اعتیاد هم در امان میماند.»
آذرخش مکری تاکید دارد که حتی درآمد و شغل هم نمیتوانند مانع از گرایش به اعتیاد و مصرف مواد شوند چون اگر شغل و درآمد فقط به انگیزه گذران معاش باشد، مساوی با ناامنی شغلی و فقر کاذب است که نارضایتی حاصل از آن، باز هم میتواند افراد را در مقابل انگیزه مصرف مواد آسیبپذیر کند.
در سه دهه گذشته، دولتهای ایران تلاش کردند به مردم بقبولانند که دلیل اعتیاد، بیکاری و محرومیت از تفریح و سرگرمی نبوده اما شما با استناد به یافتههای جهانی بر این استدلال دولتها خط بطلان کشیدید.
البته شاید بعضی دولتها این استدلال را داشتند وگرنه تمام دولتها حواسشان بوده که محرومیت و بیکاری چه تاثیری در زندگی یک فرد خواهد داشت. فرض کنید فردی شاغل هم باشد اما سوال مهم این است که آیا صرف داشتن شغل و درآمد برای لذت بردن از زندگی کفایت میکند؟ آیا من که امروز در این شرکت یا نهاد دولتی یا خصوصی کار میکنم، این احساس را دارم که با کاری که انجام میدهم، اثر مهمی از خودم بهجا میگذارم؟ برخی مشاغل، فقط منبعی برای کسب درآمد است.
که باعث امنیت شغلی میشود.
حتی امنیت شغلی هم ایجاد نمیکند چون شغل باید باعث دلبستگی متعالی شود. یک هنرمند از حرفهای که دارد لذت میبرد حتی اگر درآمدی از این حرفه نداشته باشد. هنرمند از حرفهاش لذت میبرد چون مشغول خلق یک اثر است و شاید برای این اثر به او پولی هم ندهند.
دولتها میگویند فقر دلیل و عامل اعتیاد نیست. شما این استدلال را قبول دارید؟
وقتی دولتها میگویند فقر دلیل اعتیاد نیست منظورشان این است که فقر، توجیهکننده اعتیاد نیست درحالی که فقر و اعتیاد با یکدیگر رابطه مستقیم دارند.امروز تمام شاخصها نشان میدهد که در تمام جوامع، افرادی که درآمد پایین دارند بیشتر از بقیه افراد همان جامعه گرفتار مصرف مواد میشوند و اعتیاد این افراد، صرفا تقصیر فروشنده مواد نیست.
دولتها باید لذت بردن را به مردم یاد بدهند. لذت بردن، نیازمند عقبه فرهنگی و محیط و اقبال عمومی و پرورش است. کودکی که پرورش خوبی داشته باشد، یاد میگیرد که از موسیقی و هنر و طبیعت هم لذت ببرد وگرنه لذت او به خوردن شکلات و شیرینی محدود میشود که البته این نوع لذت هم بد نیست ولی محدود است.
طبق نتایج تحقیقات کشوری در دهه اخیر، شیوع اختلالات روانی در ایران از 23درصد در جمعیت بزرگسال در ابتدای دهه 1390 به بیش از 29درصد در سال 1400 رسیده که حتما در این تحقیقات وضعیت مصرف مواد ارزیابی شده و حتما تعداد مصرفکنندگان مواد هم افزایش یافته چون اعتیاد، نوعی از اختلال روانی است. آیا میتوان گفت که کاهش سرمایه اجتماعی در یک کشور میتواند به افزایش اعتیاد منجر شود؟
من به مفهومی با عنوان دست نامرئی معتقدم و تلاش دارم که این مفهوم را در جامعه تزریق کنم. دست نامریی، عناصری است که ممکن است از نظر شما در ظاهر با مشکلات موجود بیارتباط باشد درحالی که برخلاف تصور شما، اتفاقا با مشکلات موجود در ارتباط است. مثال از یک تبلیغ راجع به ماشین لباسشویی میزنم که گفته میشد ماشین لباسشویی یکی از عناصر مهم ارتقای سلامت روان در برخی کشورها بوده چون وجود ماشین لباسشویی در یک خانه باعث فراغت بیشتر مادران و افزایش آرامش روان آنها برای بازی با کودکان و بنابراین، پرورش کودکان سالمتر میشد.
این تبلیغ تا این حد اغراق میکرد که میگفت برای دسترسی به دموکراسی به دنبال فرد نباشید بلکه به ماشین لباسشویی رای بدهید چون منفعت ماشین لباسشویی، بیشتر است. مشابه این تبلیغ، فراوان است. کولر گازی، معاشرتها را افزایش داد چون با داشتن کولر گازی، ساعت مهمانی رفتن در گرمترین ایام سال هم دیگر محدودیتی ندارد.
نتایج تحقیقاتی حتی نشان داد که با کاهش بیماری عفونی در یک جامعه، فاشیسم هم در آن جامعه کاهش مییابد چون اتفاق مهم در شیوع بیماریهای عفونی، تقسیم انسانها به خودی و غیرخودی است و غیرخودیها، افرادی هستند که نزد دولتها هیچ محبوبیت و مقبولیتی ندارند و متهم به عفونتزایی میشوند و بنابراین، شیوع عفونت باعث رشد فاشیسم میشود و ضریب اقتدارگرایی و فاشیسم رابطه معکوسی با شیوع بیماریهای عفونی دارد درحالی که پزشکی که بیماریهای عفونی را کنترل میکند، عدالت اجتماعی را در جامعه گسترش میدهد اگرچه که ممکن است نقش این پزشک برای هیچ کدام از آحاد جامعه مهم نباشد، چون تلقی عموم مردم این است که فقط رهبران جنبشهای سیاسی عامل عدالتگستری هستند.
روزنامه اعتماد