پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
او با تمساح ها کشتی گرفت و با یک نهنگ دست و پنجه نرم کرد. او رعد و برق را به بند کشید و تندر را به زندان انداخت. او محمد علی کلی، یکی از مشهورترین چهره های قرن بیستم بود. محمد علی که سه بار قهرمان سنگین وزن شده، با مشت زنان، مخالفان، دولت ها و بیماری پارکینسون شاخ به شاخ شد و در عین حال دشمنانش را با شعر سپید به سخره می گرفت. چند واقعیت دیوانه وار و داستان های عجیب در مورد محمد علی کلی که خود را بزرگ ترین بوکسور تاریخ می دانست وجود دارد که شاید نمی دانید و در ادامه به آن ها خواهیم پرداخت.
۱۰- دزدیده شدن دوچرخه اش الهام بخش حرفه بوکس او شد
محمدعلی پیش از آن که بتواند مانند پروانه بچرخد و مانند زنبور نیش بزند، پسری ۱۲ ساله بود که به دنبال انتقامجویی بود. اکتبر ۱۹۵۴ بود و علی (که هنوز با نام کاسیوس کلی شناخته می شد) صاحب مغرور یک دوچرخه قرمز شوین بود. این دوچرخه هدیه کریسمس از طرف پدرش بود و او قصد داشت سوار بر آن به بازاری در زادگاهش لوئیزویل، کنتاکی برود. کاسیوس و یکی از دوستانش تمام روز را صرف چک کردن غرفه ها و جویدن ذرت بو داده کردند، اما وقتی کاسیوس آماده رفتن به خانه شد، متوجه شد که کسی دوچرخه باارزشش را دزدیده است. علی که اشک از چشمانش سرازیر شده بود، به سمت یک باشگاه محلی رفت و به دنبال جو مارتین، پلیسی که اتفاقاً مربی بوکس بود، گشت.
او وضعیت خود را برای مارتین توضیح داد و تهدید کرد هر کسی که دوچرخه اش را سرقت کند، “کتک می خورد”. مارتین پس از برانداز کردن هیکل لاغر این پسربچه، با لحن نصیحت آمیز به او گفت: «بهتر است قبل از شروع مبارزه یاد بگیریی که چطور بجنگی». بعد از اینکه به علی کمک کرد تا گزارش پلیس را پر کند، مارتین یک برنامه ورزشی به وی داد. شش هفته بعد، علی در اولین مبارزه اش در تلویزیون محلی پیروز شد و با تصمیم غیرقاطع داوران، کودکی به نام رونی اوکیف را شکست داد. مارتین در ادامه به آموزش اصول اولیه بوکس به علی پرداخت و آن ها با هم شش عنوان دستکش طلایی کنتاکی، دو عنوان قهرمانی ملی اتحادیه ورزشی آماتور و در نهایت یک مدال طلای المپیک ۱۹۶۰ رم را به دست آوردند. البته علی هرگز دوچرخه اش را پس نگرفت، اما اگر واقعاً دزد را می دید، احتمالا برای تشکر دستش را می فشرد.
۹- او از پرواز با هواپیما می ترسید
در حالی که علی برای المپیک ۱۹۶۰ رم آماده می شد، متوجه شد که باید به آنجا پرواز کند. این جوان ۱۸ ساله که وحشت زده شده بود، پرسید که آیا می تواند به جای هواپیما، با قایق به رم سفر کند. وقتی درخواست علی رد شد، او به این نتیجه رسید که کسب مدال طلا ارزش ریسک سوار هواپیما شدن را ندارد و تصمیم گرفت از المپیک انصراف دهد. خوشبختانه مربی اش، مجو مارتین توانست او را راضی کند که سوار هواپیما شود اما کلی همچنان به اصرار و قوت قلب زیادی نیاز داشت. محمد قبل از پرواز یک چترنجات خرید و تا زمانی که به ایتالیا رسیدند آن را به تن داشت. برخی حتی می گویند که او تمام طول پرواز را دعا می کرده است، در حالی که برخی دیگر ادعا می کنند که او با لاف زدن در مورد مسابقات آینده اش، ذهنش را از هر فاجعه احتمالی دور نگه داشته است و بدون آسیب به رم رسید.
در هر صورت، علی علاقه ای به پرواز در آسمان نداشت و وقتی به آمریکا برگشت، یک اتوبوس برای تورهای آینده برای خودش خرید و اعلام کرد که وقتی اتوبوس ها خراب می شوند، ۳۰ هزار پا سقوط نمی کنند. علی سال ها بعد اعلام کرد که بر ترس خود از پرواز غلبه کرده است. او پس از گرویدن به اسلام گفت که خداوند به او اجازه نمی دهد که در یک سانحه هوایی بمیرد. با این وجود، دخترش مریم علی گفته است «تنها باری که پدرم را ترسیده دیدم زمانی بود که در هوا بود و هواپیما شروع به تکان خوردن می کرد. این زمانی است که چشمانش واقعاً بزرگ می شوند و قطعا می خواهد روی زمین باشد».
۸- او مدال طلایش را دور نینداخت
آمریکایی ها قطعاً افسانه هایشان را دوست دارند . اما با وجود بازگویی های بیشمار, جورج واشنگتن یک درخت گیلاس را قطع نکرد, جنازه والت دیزنی منجمد نشده است و محمد علی مدال المپیک خود را به درون رودخانه اوهایو پرت نکرد. اما بر خلاف افسانه های واشنگتن و دیزنی, این اتفاق جعلی توسط خود محمد علی خلق شده است . داستان مدال علی واقعی شروع می شود. او یک مشت زن لهستانی به نام زبیگنیو پیترزیکوفسکی را شکست داد تا مدال طلای سنگین وزن سبک المپیک ۱۹۶۰ را به دست آورد. بعد از آن هر جا که می رفت مدالش را می پوشید. علی که در ابتدا به موفقیت هایش افتخار می کرد, به سرعت متوجه شد که پیروزی اش پیامدهایی در دنیای واقعی داشته است. یک روز در حالی که مدال را دور گردنش انداخته بود, وارد رستورانی شد که فقط سفیدپوست ها اجازه ورود به آن را داشتند و به او گفتند : «ما اینجا به سیاهان سرویس نمی دهیم ». این بوکسور در پاسخ گفت : «اشکالی ندارد, من هم غذاهای شما را نمی خورم». اما واکنش سریع کلی هیچ کمکی به او نکرد. او را بیرون انداختند و همین جا بود که همه چیز رنگ و بوی افسانه به خود گرفت.
بر اساس کتاب زندگینامه محمد علی کلی, او راهی رودخانه اوهایو شد و مدالش را در آب انداخت. با این حال, سال ها بعد, علی اعتراف کرد که در واقع جای مدال ارزشمندش را گم کرده است. او در نهایت به خبرنگاران گفت :«یادم نمی آید که آن ( مدال ) را کجا گذاشته ام». خوشبختانه, علی در بازی های ۱۹۹۶ آتلانتا جایگزین این مدال را دریافت کرد, جایی که مشعل المپیک را به شکلی دراماتیک روشن کرد. پیش تر در سال ۱۹۷۵, علی عضو ملت اسلام (NOI) شده بود, گروهی که برتری سیاهان و جدایی طلبی را تبلیغ می کرد و همچنین اینکه سفیدپوستان شیاطینی هستند که توسط یک جادوگر شیطانی خلق شده اند). در نتیجه, کتاب زندگینامه بسیار سیاسی علی به شدت از دستور کار این گروه اسلامگرا حمایت کرد. و اگر این به معنای جعل چند داستان است عیبی نداشت. شاید نمی توان علی را به این خاطر سرزنش کرد زیرا به هر حال, او در دوران پیش از حقوق مدنی سیاهان بزرگ شده بود. به عنوان یک مرد سیاه پوست, با او به عنوان یک شهروند درجه دو رفتار می شد. پس از تغییر مذهبش, بیشتر خبرنگاران حتی حاضر نشدند او را «محمد علی» صدا کنند و ترجیح دادند همچنان از کاسیوس کلی استفاده کنند. در حالی که داستان دور انداختن مدال طلایش دروغ بود، اما این دروغ از یک واقعیت سرد و ناخوشایند نشأت می گرفت.
۷- مربی او در جریان یک مسابقه تقلب کرد
وقتی مردم در یک جمله از “محمد علی” و “متقلب” یاد می کنند، معمولاً به اولین رقیب بزرگ این قهرمان یعنی سانی لیستون اشاره می کنند. برخی بر این باورند که لیستون در اولین مبارزه خود با محمدعلی به دستکش هایش روغن مالیده بود، عملی که علی را موقتاً کور کرد. بسیاری نیز گمان می کنند که لیستون که به شدت با مافیا ارتباط داشت، مسابقه مجدد مورد انتظار آن ها را خراب می کند. با این حال، کمتر کسی می داند که اولین مسابقه علی در برابر یک مبارز انگلیسی به نام هنری کوپر نیز با خطا همراه بود. این بار بوی تقلب از سمت مربیان کلی به مشام می رسید.
تاریخ ۱۸ ژوئن ۱۹۶۳ بود و مسابقه در استادیوم ویمبلی در لندن برگزار می شد. صندلی ها مملو از طرفداران ورزش و افراد مشهوری مانند الیزابت تیلور و ریچارد برتون نیز حاضر بودند. و علی شب بدی داشت. در پایان راند چهارم، کوپر ضربه معروف چکش انرزی که یک لفت هوک بود را نواخت و علی را روی تشک انداخت، به او داد. علی بعدها گفت که این ضربه به قدری سنگین بوده که “اجدادش در آفریقا آن را احساس کرده اند”، اما خوشبختانه برای محمد علی، این ران قبل از اینکه داور بتواند شمارش خود را آغاز کند، به پایان رسید. ناگهان همه چیز به شدت مشکوک شد. علی به معنای واقعی کلمه مبهوت شده بود. او به قدری شرایط دشواری پیدا کرده بود که هیچ راهی برای بیرون آمدن از راند پنجم دیده نمی شد. بنابراین مربی او، آنجلو داندی، تصمیم به خلاقیت گرفت. او به سرعت دستکش علی را پاره نموده و آن را بلااستفاده کرد.
هنگامی که او پارگی دستکشش را به داور نشان داد، به او گفته شد که یک جفت دستکش جدید به علی بدهد و بدین ترتیب او توانست برای علی زمان بخرد تا حالش بهتر شود. بر سر اینکه چند دقیقه بین راند چهارم و پنجم صرف این موضوع شد بحث وجود دارد، اما صرف نظر از این موضوع، برای تجدید روحیه علی کافی بود. انرژی تازه پیدا شده او احتمالاً با نمک بدبویی که داندی زیر بینی اش مالیده بود ارتباط داشت، حرکتی غیرقانونی در انگلستان که در آن همه محرک ها به جز آب ممنوع بود. وقتی که زنگ شروع راند پنجم آغاز شد، علی یک شکاف بزرگ زیر چشم کوپر باز کرد، شکافی چنان عمیق که باعث پایان دادن به مسابقه شد. با این حال کوپر در این مورد شکایتی نداشت. کوپر وقتی از ترفند داندی مطلع شد، اعتراف کرد که مربی خودش هم در چنین شرایطی احتمالاً همین کار را می کرد.
۶- علی موسیقیدان
محمد علی با اینکه بیشتر به خاطر مهارت مشت زنی و شعرگویی پیشگویانه اش شناخته می شود، اما استعدادی پنهانی داشت که خیلی ها از آن خبر ندارند. در سال ۱۹۶۴، کمی قبل از اولین مبارزه اش با قهرمان سنگین وزن وقت سانی لیستون، علی آلبومی با همکاری کلمبیا رکوردز منتشر کرد. این آلبوم که “من بزرگ ترین هستم” (I Am the Greatest) نام داشت، بیشتر از اشعار معروف خود او تشکیل شده بود. در سبک همیشگی علی، او بین ستایش خود (“این افسانه کاسیوس کلی / زیباترین مبارز جهان امروز است”)و پیش بینی شکست آتی لیستون (” او نمی تواند بجنگد. او را دیدم که با سایه اش بوکس می کرد. سایه اش در راند اول پیروز شد!” ). با این حال، علی بیشتر لاف زدن در این آلبوم انجام داده بود. در اواخر آلبوم، کلی شروع به خواندن ترانه کلاسیک «کنار من باش» از بن ای کینگ کرد.
پس از آن او آهنگ «دار و دسته ها همه اینجا هستند» را به شکلی منحصربفرد خواند، جایی که از شهرهای جهان می پرسد که آیا طرف او هستند یا خیر(“آیا لندن با من است؟” “آره!” آیا پاریس با من است؟” “آره!” ). این آلبوم هرگز به قفسه ها نرسید.پس از تغییر مذهب و تغییر نام، کلمبیا رکوردز کار خوانندگی علی را متوقف کرد و آلبوم را هر چه سریع تر از فروشگاه ها خارج کرد. اما این موضوع اهداف علی در دنیای موسیقی را پایان نداد. در سال ۱۹۷۶ این قهرمان آهنگ “علی و دسته اش علیه آقای خرابی دندان” را منتشر کرد که در آن علی به بچه ها بهداشت دندان را آموزش می دهد؟ متاسفانه شاهکار دندانپزشکی علی را به سختی می توان پیدا کرد اما یافتن نسخه او از کنار من بمان ساده تر است. اما باید بدانید که علی هیچوقت نمی توانست یک ستاره پاپ باشد.
۵- او یک فرد را از خودکشی منصرف کرد
لس آنجلس، ۱۹۸۱. یک جوان ۲۱ ساله که نامش فاش نشده روی بالکن فرار از آتش در طبقه نهم بود و ادعا می کرد که ویت کنگ ها برای دستگیر کردن او آمده اند. حتی بدتر از آن، او ادعا کرد که می خواهد خودش را بکشد. اوضاع بسیار وخیم به نظر می رسید – افسران پلیس نتوانسته بودند او را قانع به پایین آمدن کنند، و جمعیت فریاد زده و این مرد را ترغیب به پایین پریدن می کردند .اگر محمد علی دوان دوان بالا نمی رفت، همه چیز می توانست فاجعه بار باشد. بوکسور بازنشسته آن طرف خیابان بود که ماجرا را به او خبر دادند. علی بدون لحظه ای تردید به طرف ساختمان دوید و پیشنهاد کمک داد. پلیس که ناامید شده بود حاضر بود دست به هر کاری بزند اما به علی هشدار داد که ممکن است مرد جوان اسلحه داشته باشد. قهرمان تنها شانه هایش را بالا انداخت. این ریسکی بود که او می خواست انجام دهد.
علی تا جایی که ممکن بود به آن مرد نزدیک شد و سرش را از پنجره مجاور بیرون آورد. مرد جوان وقتی دید مشهورترین ورزشکار جهان یکهو کنار او ظاهر شده، شوکه شد و گفت: «واقعا خودت هستی!». در طول ۳۰ دقیقه بعد، علی با این مرد جوان در مورد زندگی دشوار خانوادگی اش و مشکلاتش برای پیدا کردن کار گفتگو کرد. علی به او گفت: «تو برادر من هستی. من عاشق تو هستم و به تو دروغ نمی گویم». علی این مرد جوان را متقاعد کرد تا دری را که به منطقه فرار از آتش منتهی می شد، را باز کند و در نهایت مرد جوان را به سلامت از پله ها پایین آورد و سوار خودروی رولز رویس خود کرد. این بوکسور سپس این مرد را تا بیمارستان همراهی کرد و قول داد که به او در ساختن آینده ای بهتر کمک کند. علی پس از آن گفت: «نجات یک زندگی برای من مهم تر از کسب قهرمانی جهان است».
۴- بوکسور در مقابل کشتی گیر
محمد علی مبارزات بسیار سخت و دشواری را تجربه کرده بود. سه گانه افسانه ای او با رقیبش جو فریزر در «هیجان در مانیل» به اوج خود رسید. در طول «غرش در جنگل»، علی هشت راند به جورج فورمن حمله کرد تا در نهایت این مرد بزرگ را از پای درآورد. و علی در دوئل خود با کن نورتون، توانست ۱۲ راند دوام بیاورد، در حالی که در طول دقایقی زیادی از مبارزه فکش شکسته بود. وقتی به علی بوکسور فکر می کنیم، این ها لحظاتی است که دوست داریم به یاد بیاوریم. با این حال، مسابقه او با آنتونیو اینوکی یکی از آن خاطراتی است که طرفداران علی را به لرزه در می آورد. همه چیز از سال ۱۹۷۵ شروع شد، زمانی که علی با رئیس اتحادیه کشتی آماتوری ژاپن ملاقات کرد. علی پرسید: « آیا هیچ مبارز شرقی وجود ندارد که مرا به چالش بکشد؟».
آنتونیو اینوکی برای مبارزه با او اعلام آمادگی کرد. اینوکی که یک کشتی گیر ژاپنی بود، از پیشگامان اولیه ورزش هنرهای رزمی ترکیبی (MMA) بود و ورزشکاران رزمی کاری مانند ویلهلم روسکا، دارنده مدال طلای جودو را به چالش کشیده و شکست داده بود. حالا او می خواست یک بوکسور را به فهرست بلند بالای پیروزی هایش اضافه کند. علی این مسابقه را پذیرفت و قرار شد این مبارزه ۲۶ ژوئن در سالن بودوکان در توکیو برگزار شود. وقتی علی در ژاپن حاضر شد، همه چیز عجیب و غریب شد، هرچند داستان بسته به اینکه چه کسی آن را تعریف می کند، متفاوت است. برخی ادعا می کنند که در این مبارزه تقلب شده بود و قرار بود علی بازنده شود. اما هنگامی که این قهرمان از این جزئیات مبارزه مطلع شد، از مبارزه کردن خودداری کرد. برخی دیگر می گویند علی معتقد بود که این مسابقه فقط یک مسابقه نمایشی خواهد بود و وقتی متوجه شد که اینوکی به دنبال تجارت است، نظرش را در این مورد تغییر داد. با وحشت از این موضوع، تیم علی قوانین سختگیرانه ای را خواستار شد. اینوکی نمی توانست با علی کشتی بگیرد، نمی توانست از زانوهایش استفاده کند و نمی توانست او را به دور رینگ پرتاب کند.
او همچنین نمی توانست لگد بزند مگر اینکه یک زانویش روی تشک باشد. بدیهی است که اینوکی از این قوانین راضی نبود و تصمیم گرفت راه خود را برود. وقتی شب مبارزه فرا رسید، اینوکی تقریباً تمام طول مسابقه را روی کف زمین گذراند، به پشت دراز کشیده بود و اگر علی خیلی به او نزدیک می شد، به علی لگد می زد. نتیجه مبارزه ای بود که چندان جالب نبود. هیجان انگیزترین بخش آن زمانی بود که علی سعی کرد پای اینوکی را بگیرد. کشتی گیر علی را دور زده و چند ثانیه بعدی را روی صورت قهرمان نشست. اما بقیه مبارزه فقط به لگدهای گاه و بیگاه اینوکی و دست انداختن کشتی گیر ژاپنی توسط علی خلاصه شد. پس از ۱۵ دور و تنها ۶ بار ضربه مشت از علی، داوران اعلام تساوی کردند. حاضران عصبانی شدند؛ به داخل رینگ زباله پرت کردند و برای پس گرفتن پولشان فریاد زدند. با این حال، هر دو مبارز با چندین میلیون دلار ثروتمندتر از قبل رینگ را ترک کردند و به دوستان نزدیک هم تبدیل شدند.
۳- محمد علی شعبده باز
علی حتی زمانی که در رینگ دور حریفانش نمی رقصید، می دانست چگونه یک جمعیت را مسحور خود کند. تنها چیزی که نیاز داشت روسری یا سکه بود. یکی از تردستی های مورد علاقه اش این بود که دستمال های ابریشمی را در هوا محو می کرد. او همچنین می توانست کاری کند که یک کلید در داخل کف دستش بالا بپرد، به طرز جادویی سکه ای را که با گاز نصف کرده بود به حالت اول بازگرداند، و روسری را در یک چشم به هم زدن به قوطی تبدیل کند. مهم ترین تردستی علی عمل معلق شدن بود. قهرمان به تماشاگرانش پشت می کرد، پاشنه هایش را به هم می چسباند و ناگهان از زمین بلند می شد و چند سانتی متر بالاتر از فرش معلق می ماند. تردستی او به قدری خوب بود که حتی دیوید کاپرفیلد آن را “کلاسیک” نامید. مردم مجبور نبودند مدت ها در مورد تردستی های علی به گمانه زنی بپردازند. چون علی معتقد است که فریب دادن در اسلام گناه است، همیشه دقیقا توضیح می داد که ترفندهایش چگونه کار می کنند. آن روسری ناپدید شده؟ آن را در یک انگشت شست مصنوعی فرو می کرد. معلق شدنش در هوا؟ او در واقع روی نوک انگشتان پای چپش ایستاده بود که تردستی بسیار قابل توجهی است. ترفندهای علی ابزاری بود که به مردم نشان می داد چقدر راحت می توان حواسشان را فریب داد.
۲- سوپرمن در برابر محمد علی
چندین شخصیت واقعی در کتاب های کامیک سوپرمن ظاهر شده اند، از اورسن ولز گرفته تا جری لوئیس و جان اف.کندی. اما هیچ کدام از این جفت ها به اندازه مسابقه بین مرد فولادین و محمد علی کلی حماسی نبود. خلق شده توسط دنیس اونیل و نیل آدامز با تایید مرشد معنوی کلی ، الایجا محمد، کامیک سوپرمن در مقابل محمد علی در سال ۱۳۵۷ منتشر شد و یک کتاب کامیک بسیار پرفروش بود. این پوستر غول پیکر سوپرمن و علی را به تصویر می کشید که در سالنی مملو از سلبریتی ها با هم مبارزه می کنند. با دقت نگاه کنید، می توانید چهره های مشهوری مانند لوسیل بال، کورت ونه گات، لیبراس، فرانک سیناترا و جکسون فایو را در میان تماشگران ببینید. حتی بتمن و لکس لوتر هم حضور داشتند.
اما چرا علی و سوپرمن باید با یکدیگر مبارزه کنند؟ برای نجات زمین از حمله بیگانگان. هنگامی که راتلار شریر، امپراتور اسکراب، در متروپلیس ظاهر می شود، می گوید که دنیا را نابود خواهد کرد، مگر اینکه یک موجود خاکی بتواند قهرمان اسکراب، هونیا را در نبرد تن به تن شکست دهد. وقتی سوپرمن و علی هر دو ادعای حق دفاع از زمین را می کنند، راتلار به آن ها دستور می دهد که با یکدیگر مبارزه کنند. برنده باید با هونیا مبارزه کند. به وضوح، نبرد بین سوپرمن و علی ناعادلانه خواهد بود. در حالی که علی مردی عضلانی است، اما از لوکوموتیو قوی تر نیست. با این حال، این دو به توافق می رسند. مرد کریپتونی قبول می کنند که در سیاره ای نزدیک خورشید به نبرد بپردازد و در نتیجه او قدرت ابرقهرمانی اش را از دست می دهد. در عوض، علی باید به مرد پولادین یاد بدهد که چگونه مبارزه بوکس انجام دهد.
این دو پا به پای هم پیش می روند و پس از یک کتک کاری بیرحمانه، علی به عنوان پیروز و قهرمان بشریت از زمین خارج می شود. در ادامه معلوم می شود که اسکراب ها قصدی برای عمل به وعده خود نداشته و بدون توجه به نتیجه، قصد حمله به زمین را داشته است. اما علی و سوپرمن انتظار این حیله را داشتند و مخفیانه نقشه ای طراحی کرده اند. همزمان که علی با هونیا مبارزه می کند، مربی اش بوندینی براون مخفیانه وارد سفینه راتلار می شود. در آخرین لحظه، باندینی نقابش را برمی دارد و نشان می دهد که او در واقع سوپرمن است – در حالی که علی در واقع با لباس مبدل با مربی او مبارزه می کند. سوپرمن راتلار را شکست می دهد، محمد هونیا را ناک اوت میک ند و دو قهرمان با هم دست می دهند و علی اعلام می کند:« ما بزرگ ترین هستیم!».
۱- او گروگان هایی را از عراق آزاد کرد
در اوایل دهه ۱۹۹۰ صدام حسین، دیکتاتور عراق به کویت حمله کرد و ارتش آمریکا در حال آماده شدن برای بیرون راندن او بود. صدام حسین در پاسخ تعداد زیادی خارجی را گروگان گرفت. او به امید استفاده از آن ها به عنوان سپر انسانی، ۲,۰۰۰ خارجی را دستگیر کرد که ۷۰۰ نفر از آن ها آمریکایی بودند. مذاکرات برای آزادی آن ها بسیار بد پیش می رفت. و بعد محمدعلی وارد ماجرا شد. علیرغم شهرت جهانی اش، محمد علی دوران خوبی را سپری نمی کرد. او در سال ۱۹۸۱ پس از شکست تحقیرآمیز در برابر ترور بربیک رسماً از بوکس کناره گیری کرد. سپس در سال ۱۹۸۴ علی به دنیا اعلام کرد که از بیماری پارکینسون رنج می برد. شش سال بعد، مردی که تند سخن می گفت و سریع حرکت می گرد دیگر وجود نداشت. دست و پایش می لرزید و هنگام ادای کلمات دچار مشکل می شد. با این حال، او هنوز در درونش یک مبارز بود و وقتی از وضعیت گروگانگیری مطلع شد، تصمیم گرفت دست به کار شود. به هر حال، او مشهورترین مسلمان جهان بود و ممکن بود در یک کشور عمدتا اسلامی قدرت تاثیرگذاری داشته باشد. وقتی علی به بغداد رسید، به کاخ صدام هدایت شد و ۵۰ دقیقه با دیکتاتور بدنام عراق صحبت کرد.
از آنجا که علی در صحبت کردن مشکل داشت، از حرکات دست زیادی برای کمک به رسیدن به نقطه نظراتش استفاده کرد. او توانست از طریق مترجم خود این جمله را منتقل کند: «من در یک ماموریت صلح به اینجا آمده ام. من به عنوان یک سیاستمدار به اینجا نیامده ام. من یک آمریکایی هستم و همچنین یک مسلمان». علی به صدام حسین گفت که آزادی گروگان ها یک حرکت خوب برای روابط عمومی وی خواهد بود و دیکتاتور را متقاعد می کند که با این ایده موافقت نماید. و دیگران در سراسر جهان ارزش این نوع مذاکره را خواهند دید – آنتونیو اینوکی، حریف قدیمی کشتی علی، ماه بعد به عراق آمد تا به آزادی گروگان های ژاپنی کمک کند. این بوکسور مشهور چندین روز در عراق ماند – به زیارتگاه ها رفت و با مردم محلی دیدار کرد – در حالی که منتظر بود صدام به این درگیری پایان دهد. علی در طول اقامتش در عراق دارویی برای مصرف نداشت اما گفت که تا زمانی که هموطنانش آزاد نشوند به خانه باز نخواهد گشت. سرانجام صدام حسین ۱۵ زندانی آمریکایی را آزاد کرد که همه آن ها جان خود را مدیون محمد علی بودند.
منبع: روزیاتو