سرویس سیاسی انتخاب: شاید کمتر کسی تصور میکرد نزدیکان محمود احمدینژاد با عبور حتی از همه و حتی از خود او چنین بتوانند ارکان کشور را در اختیار بگیرند؛ تحت عنوان یک نام «جبهه پایداری». تشکیلاتی که هر چه بیشتر میگذرد گویا پرقدرتتر و پرنفوذتر میشود اما نه در میان مردم بلکه در ساختار قدرت سیاسی؛ چه آنکه خود اصولگرایان هم میگویند پایداریها بدنه اجتماعی قابل توجهی ندارند اما پر واضح است که هرچه طرفداری در جامعه ندارند اما توانستهاند به طرق مختلف قدرت سیاسی را در اختیار بگیرند. آنها شاید تنها تشکیلاتی باشند که افزون بر حفظ نظم تشکیلاتیشان در سالهای متمادی توانستهاند روز به روز بر قدرتشان بیفزایند تا جایی که به گفته بسیاری اکنون جبهه پایداری بر بسیاری از نهادهای تصمیمسازی سیطره یافتهاند؛ یا نفراتشان یا تفکرشان تا جایی که مثلا اخیرا فردی چون احمد زیدآبادی میگوید: «نیروهای همسو و همفکر با جبهه پایداری خیز برداشتهاند که عموم نهادهای حاکم را تحت کنترل خود در آورند». یا چندی پیش محسن رهامی میگفت: «جبهه پایداری تلاش میکند اطراف حکومت، رهبری و مجلس شورای اسلامی را از حامیان اصلی نظام و رهبری و کشور خالی کند و به نظر میرسد عامل بحران در آینده کشور میشود... من فکر میکنم از آنجا که نیروهای جریان پایداری، در زمان امام در حاشیه بودند، خصوصا انجمن حجتیه، با این اعمال به نوعی در حال انتقام گرفتن از نیروهای اصلی انقلاب هستند که خطری برای کشور است. نمیتوان به راحتی از کنار این قضیه عبور کنم».
اما این پایداریها کیستند که از اصولگرا تا اصلاحطلب و تا مرم عادی از سمت آنها احساس خطر میکنند که مباد تمام ارکان قدرت سیاسی، اجرایی و تقنینی در دست آنها بیفتد؟
حتما بروز و ظهور آنچه امروز با عنوان پایداری میشناسیم را باید منطبق با روی کار آمدن محمود احمدینژاد بدانیم. احمدینژاد که روی کار آمد سعی کرد نیروهای اصولگرای سنتی را کنار بزند و حلقه موافقان خود را در دولت جمع کند. او حتی ترسی هم نداشت که این حلقه متشکل از نیروهایی غیرسرشناس باشند و حتی جوانانی مانند مهرداد بذرپاش. برای او فقط مهم آن بود که هرکه در دولت هست، در حلقه موافقانش تعریف شود. این حلقه به سرعت خود را منسجم کرد و چندماه قبل از انتخابات شوراها یعنی در سال 85 ائتلافی تحت عنوان «رایحه خوش خدمت» به ریاست مهرداد بذرپاش تأسیس شد؛ ائتلافی حامی دولت که توانست در آن انتخابات هم موفق عمل کند. رایحه خودش خدمت در انتخابات مجلس هشتم اما نقش مهمی ایفا کرد و با رایزنیهای شخص بذرپاش با گروههای مختلف اصولگرایی توانست یکسوم لیست تهران را نصیب نزدیکان دولت کند. رایحه خوش خدمت عملا به بازوی سیاسی-انتخاباتی دولت تبدیل شده بود تا آنکه بعد از انتخابات سال88 و آغاز دولت دوم احمدینژاد بذرپاش از دولت جدا شد و رایحه هم از بین رفت. ایده جبهه پایداری از همینجا شکل گرفت و افرادی از رایحه مانند مرتضی آقاتهرانی و حمید رسایی به فکر ایجاد تشکیلاتی تازه به نام «جبهه پایداری» افتادند. پایداری تعداد قابل توجهی از وزرای پیشین دولت احمدینژاد را در خود جای داد و پدر معنوی خود را آیتالله مصباح یزدی دانست و در مردادماه سال90 با برگزاری همایشی در حسینیه سازمان فرهنگ و ارتباطات رسما اعلام موجودیت کرد و افرادی چون صادق محصولی، غلامحسین الهام، کامران باقری لنکرانی، محمد سلیمانی و زهره طبیبزاده اعضای اولین شورای مرکزی پایداری را تشکیل دادند و افرادی که سابقه شاگردی مصباح یزدی را داشتند مانند قاسم روانبخش، محمدناصر سقای بیریا و سید محمود نبویان نیز به عضویت پایداری در آمدند. روحالله حسینیان، حمید رسایی، فاطمه آلیا و اصغر زارعی هم نمایندگان مجلس هشتمی بودند که در عین حال عضو این تشکیلات بودند.
پایداری تا به وجود آمد نشان داد نمیخواهد شبیه به نیروهای سنتی اصولگرا باشد و شاید بیراه نباشد اگر بگوییم پایداری بیش از اینکه رقیب خود را اصلاحطلبان تصور کند، رقیبش را همه اصولگرایان میدانست. انتخابات مجلس نهم فرا رسید و جبهه پایداری در برابر فهرست مشترک اصولگرایان، لیست جداگانه خود را منتشر کرد و آقاتهرانی هم سرلیستشان شد؛ در واقع آقاتهرانی در برابر دو سرلیست فهرست اصولگرایان یعنی حدادعادل و ابوترابیفرد قرار گرفت.
پایداریها همواره حامی سعید جلیلی بودند و در انتخابات سال92 که تعداد زیادی از اصولگرایان نامزد شده بودند، مشخص بود که پایداری سرسازگاری با قالیباف، ولایتی و رضایی نداشت و از جلیلی حمایت کرد؛ هرچند جلیلی نتوانست بیش از هشت درصد آراء را به خود اختصاص دهد و بعد از روحانی و قالیباف در رتبه سوم قرار گرفت.
انتخابات مجلس دهم در مسیر جبهه پایداری مهم است زیرا شاهد انشقاقی میان آنها هستیم و به نوعی شاهد تقابل پایداری قم و پایداری تهران میشویم. پیش از آن انتخابات و در سال93 بود که آیتالله مصباح در سخنانی گفت: «اين که چند نفر در مجلسي خصوصي تصميم بگيرند و بعد بگويند هر کس مخالفت کند، وحدتشکني کرده است، نه روشي ديني است و نه عقلائي، بلکه نوعي فريب کاري است». مصباح یزدی اين جملات را در واکنش به حجتالاسلام تقوی که خواستار پيوستن جبهه پايداري به روند تعاملي و وحدت بخش جريان هاي مختلف اصولگرا در انتخابات مجلس آينده شده بود، بیان کرد. در آن مقطع مرتضی آقاتهرانی که دبیرکل پایداری بود در برابر سخنان آیتالله مصباح ایستاد و گفت: «جبهه پايداري به منشور اصولگرايي پايبند است». در واقع آقاتهرانی گفت که پایداری تمایل دارد به وحدت اصولگرایان بپویندد. از این مقطع تا زمان فوت آیتالله مصباح به نوعی شاهد انشقاقی میان پایداریها بودیم؛ به نوعی که از آن با عنوان پایداری قم و پایداری تهران یاد میشد. به هر روی در آن انتخابات زور پایداریهای تهران چربید و جبهه پایداری به ائتلاف اصولگرایان پیوست اما سهم قابل توجهی از لیست را هم ازآنِ خود کرد تا جایی که باعث انتقاد بسیاری از اصولگرایان شد.
آنها در انتخابات سال 96 در غیاب جلیلی از رئیسی حمایت کردند البته که افکار رئیسی به آنها نزدیک بود و گزینه خوبی برایشان محسوب میشد.
پایداری در انتخابات مجلس یازدهم هم بار دیگر با اصولگرایان دچار اختلاف شد و تا 48ساعت به انتخابات مانده لیست خود را داشت که در نهایت به تعبیری با باجدادن اصولگرایان به پایداری و افزایش سهم آنها از لیست مشترک، پایداری راضی شد به لیست واحد دو روز مانده به انتخابات و یک روز مانده به پایان تبلیغات بپیوندد و توانست بخش قابل توجهی از مجلس را در اختیار بگیرد.
میرسیم به انتخابات ریاستجمهوری سال1400 و روی کار آمدن سید ابراهیم رئیسی. جبهه پایداری. رئیسی با حمایت همه اصولگرایان و البته در غیاب نامزدهای سرشناس و تأثیرگذار اصلاحطلب پیروز انتخابات شد. برخلاف انتظار اصولگرایان رئیسی جایگاه ویژهای به نیروهای نزدیک به جبهه پایداری در دولت داد و بیشتر سعی کرد از همنظرهای آنها استفاده کند یا از افرادی که پیش از این عضویت تشکیلاتی در پایداری داشتند. مشخصا مهرداد بذرپاش به عنوان فردی که شاید یکی از سنگبناهای پایداری توسط او با ایجاد رایحه خوش خدمت گذاشته بود، در دولت از قدرت بالایی برخوردار شد. حالا هم شنیده میشود آنها خیر برداشتهاند برای کنارگذاشتن مخبر، معاون اول دولت. صد البته ردپای آنها در دستگاه دیپلماسی هم دیده میشود؛ چنانکه علی باقری، نیروی نزدیک به سعید جلیلی فرد اول مذاکرهکننده ایران است.
پایداریها با نفوذ بالای خود در مجلس، دولت و دیگر نهادهای تصمیمساز علاوه بر آنکه توانستند قدرت سیاسی را به دست بگیرند، منویات فرهنگی-اجتماعی خود را نیز پیاده کردند. آنها صداوسیما را به تسخیر خود درآوردند تا حدی که گفته میشود وحید جلیلی، برادر سعید جلیلی در حوزه تصمیمسازی در صداوسیما بسیار تعیینکننده است. به زعم برخی کارشناسان سیاسی فضای بسته فرهنگی-اجتماعی کنونی هم به نوعی پیادهسازی تفکرات پایداری است.
جبهه پایداری در همه این سالها با دست خالی هم پیش نرفته و از قضا از پشتوانه مالی خوبی برخوردار بوده است. صادق محصولی که حالا دبیرکل این حزب است یکی از ابرسرمایهدارهای کشور است و گفته میشود بخش عمدهای از بودجه کلانی که در اختیار جبهه پایداری است از سوی محصولی تأمین میشود. عباس امیریفر که روزگاری در دولت احمدینژاد حضور داشت درباره نقش محصولی در جبه پایداری گفته بود: «پایداریچیها زیر نظر محصولی هستند و همه کاره بودجه و امکانات و توان جبهه پایداری محصولی است. آقای فتاح و جلیلی هم به این دلیل در کنگرهشان نیامدند».
حتی گفته میشود جبهه پایداری در حال حاضر تمام سازمان بهزیستی را در اختیار خود گرفته است یا فراتر از آن بسیاری از نیروهای پایداری به گفته منصور حقیقتپور در صنعت پتروشیمی حضور دارند و عملا جبهه پایداری نفع قابل توجهی از این صنعت میبرد. معصومه ابتکار هم چندی پیش به طور ضمنی به حضور پر قدرت پایداری در صنعت پتروشیمی اشاره کرد و گفت: «بالاخره یک تیمی از جبهه پایداری بهدنبال این بودند که بهخاطر حذف بنزین پتروشیمی من را در مجلس محکوم کنند».
گویا وزارت کار هم در اختیار پایداریهاست. چنانکه امیریفر میگوید: «هر کجا هلدینگهای اقتصادی باشد اینها دست دارند. هرکجا پول باشد جبهه پایداری مشغول است و وزارت رفاه، خانه امنشان است. از جمله رئیس تامین اجتماعی که با آن ها همراه است و عضو شورای مرکزی پایداری هم بودهاند».
جبهه پایداری از یک سو تمام با پشتوانه انبوه اقتصادی و از سوی دیگر با نفوذ در نهادهای تصمیمساز عملا به پرنفوذترین تشکیلات سیاسی کشور تبدیل شده است. پایدای در حوزه فکری بسیار بسته عمل کند و در همه این سالها بعضا از سمت پایداریها شنیدهایم که در اداره کشور نیاز چندانی به رأی مردم نیست. بسیاری باور دارند پایداریها بیشتر به حکومت اسلامی باور دارند تا به اصل جمهوریت نظام اسلامی. آنها سعی کردند با کلیدواژه «انقلابیبودن» همه را از دایره گفتمان انقلاب اسلامی بیرون بیندازند. گفتمان پایداری مبتنی بر نفی دیگران برای اثبات خود است. پایداریها میگویند این فقط ما هستیم که معنای واقعی انقلاب اسلامی را درک کردهایم و حتی گاهی برخی اصولگرایان بر آنها انتقاد میکنند که چرا انقلاب و ولایت را مصادره به مطلوب میکنید؟ شاید عمده اختلافات پایداری با اصولگرایان و بالعکس ریشه در همین مطلقانگاری پایداریها داشته باشد.
در هر حال با توجه به شناختی که از پایداری در دست است اگر پیش روی جبهه پایداری بیش از پیش باشد، این احتمال وجود خواهد داشت که فضای سیاسی-اجتماعی بسیار مسدودی را شاهد باشیم؛ کمااینکه خود پایداریها هم اذعان دارند که طرحهایی از جنس حجاب و عفاف یا صیانت از فضای مجازی محصول پیگیریهای آنهاست. با این اوصاف اگر پایداریها بیش از این صاحب قدرت در کشور شوند، انتظار میرسد هم در حوزه سیاسی با مخدوششدن نهادهای دموکراتیکی مانند انتخابات مواجه شویم و هم آنکه در عرصههای فرهنگی-اجتماعی مردم زندگی راحتی نداشته باشند.