صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۱۱ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۷۵۱۱۶۲
تاریخ انتشار: ۱۸ : ۱۷ - ۲۶ آذر ۱۴۰۲
 احمد رحمانی همدانی در کتاب «فاطِمَةُ الزّهْراء بَهْجَةُ قَلْبِ المُصْطَفی(ص)» به مواردی از آنچه بر حضرت زهرا(س) و امیرالمومنین(ع) از حمله بیرحمانه به خانه امیرالمومنین(ع) تا خاکسپاری مظلومانه حضرت زهرا(س) گذشته، به تفصیل اشاره می کند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

شفقنا:  احمد رحمانی همدانی در کتاب «فاطِمَةُ الزّهْراء بَهْجَةُ قَلْبِ المُصْطَفی(ص)» به مواردی از آنچه بر حضرت زهرا(س) و امیرالمومنین(ع) از حمله بیرحمانه به خانه امیرالمومنین(ع) تا خاکسپاری مظلومانه حضرت زهرا(س) گذشته، به تفصیل اشاره می کند.
 
او درباره علت شهادت فاطمه زهرا(س) آورده است: ابوبصیر، می گوید: از حضرت صادق عليه السلام در ضمن حدیثی آمده است: سبب و علت درگذشت حضرت آن بود که «قنفذه غلام فلان مرد به دستور وی با غلاف شمشیر بر آن حضرت نواخت، ایشان بر اثر ضربات محسن را سقط کرده و بدین جهت به سختی بیمار شد و به هیچ کس از آزار کنندگانش اجازه عیادت نداد. [۹۶۳] . اما محدث قمی می گوید: سبب وفات حضرت آن بود که قنفذه غلام [فلان مرد] او را با غلاف شمشیر زد. [۹۶۴]. فاطمه علیها السلام در خانه را گرفته و از پشت در به آن چسبید و نگذاشت وارد خانه بشوند، [فلان مرد] با پایش به در زد حضرت از جا کنده شد و با شکم به روی زمین افتاد و کودکی که در رحم داشت و نامش محسن بود سقط شد. [۹۶۵] . هنگامی که امیرالمومنین را با پلاسی که روی آن نشسته بود به [صفحه ۸۱۶] مسجد می کشانیدند، فاطمه علیها السلام با تمام ناراحتی و درد دلی که داشت خود را به حضرت رسانیده و دست به فرش و پلاس حضرت گرفته و به طرف خود کشید و مردم از طرف دیگر به سوی خود می کشاندند… [فلان مرد] از خالد بن ولید شمشیری گرفته و با غلاف آن، آن قدر بر شانه حضرت کوبید که مجروح شد. [۹۶۶] . علت وفات فاطمه آن بود که [فلان مرد]  با سیصد نفر بر خانه حضرت هجوم آوردند. [۹۶۷] .
 
کیفیت وفات دخت نبی خدا (ص)
 
رحمانی همدانی سپس به اتفاقات ساعات پایانی عمر حضرت اشاره کرده و آورده است: حضرت  به ام سلمه فرمود: برایم آبی آماده کن تا بدان غسل کنم، ام سلمه آب را آورد، غسل کرد و جامه پاکی پوشید، دستور داد بسترش را در وسط اتاق بگستراند، به طرف راستش رو به قبله خوابید و دست راستش را زیر صورتش گذاشت. [۹۶۸). در روایت دیگری آمده که: حضرت به اسماء فرمود: آبی برایم آماده کن، بعد با آن غسل کرده و سپس فرمود: جامه های جدیدم را به من بده، آنها را پوشیده و فرمود: بقیه حنوط پدرم را از فلان جا برایم بیاور و زیر سرم بگذار و مرا تنها گذاشته و از اینجا بیرون بروی می خواهم با پروردگارم مناجات کنم. اسماء می گوید: از اتفاق بیرون شدم و صدای مناجات آن حضرت را می شنیدم، آهسته به طوری که مرا نبیند وارد شدم دیدم دست به سوی [ صفحه ۸۱۷] آسمان دراز کرده و می گوید: پروردگارا به حق محمد مصطفی و اشتیاقی که به دیدار من داشت، و به شوهرم على مرتضی و اندوهش بر من و به حسن مجتبی و گریه اش بر من و به حسین شهید و پژمردگی و حسرتش بر من و به دخترانم که پاره تن فاطمه می باشند و غم و اندوهی که بر من دارند، از تو می خواهم که بر گناهکاران امت محمد ترحم فرمائی و آنان را بیامرزی و به بهشت وارد کنی که تو بزرگوارترین سوال شوندگان و مهربان ترین مهربانانی. [۹۶۹] . و گفت: قدری مرا به خود واگذار و بعد مرا بخوان، اگر پاسخ تو را دادم که بسیار خوب و اگر جوابی ندادم بدان که من به سوی پدر خود، (یا پروردگارم) رفتم. اسماء لحظه ای حضرت را به حال خود واگذاشت و بعد صدا زد و جوابی نشنید، صدا زد ای دختر محمد مصطفی، ای دختر گرامی ترین کسی که زنان حمل او را عهده دار شدند، ای دختر بهترین کسی که بر روی ریگ های زمین پای گذارده، ای دختر کسی که به پروردگارش به فاصله دو تیر کمان و یا کمتر نزدیک شد، اما جوابی نیامد چون جامه را از روی صورت حضرت برداشت، مشاهده کرد از دنیا رخت بر بسته است، خود را به روی حضرت انداخت و در حالیکه ایشان را می بوسید گفت: فاطمه آن هنگام که نزد پدرت رسول خدا رفتی سلام اسماء بنت عمیس را به آن حضرت برسان، آنگاه گریبان چاک زده و از خانه بیرون آمد، حسنین به او رسیده و گفتند: اسماء مادر ما کجا است؟ وی ساکت شد و جوابی نداد، آنان وارد اتاق شده دیدند حضرت دراز کشیده حسین علیه السلام حضرت را تکان داد دید از دنیا رفته است، فرمود: ای برادر خداوند تو را در مصیبت مادر پاداش دهد. [ صفحه ۸۱۸] حسن خود را بر روی مادر انداخته و گاهی می بوسید و می گفت: ای مادر با من سخن بگو پیش از آن که روح از بدنم جدا شود، و حسین جلو آمده و پاهای حضرت را می بوسید و می گفت: ای مادر من پسرت حسیئم، پیش از آنکه قلبم منفجر شود و بمیرم با من صحبت کن. اسماء به آنها گفت: ای فرزندان رسول خدا بروید نزد پدرتان على عليه السلام او را از مرگ مادر تان خبر دار کنید، آن دو از منزل بیرون رفته و صدا می زدند:یا محمداه با احمداه، امروز که مادرمان از دنیا رفت رحلت تو تجدید شد، بعد به مسجد رفته و على علیه السلام را خبر دار کردند حضرت با شنیدن خبر فوت فاطمه علیهاالسلام از هوش رفت و با پاشیدن آب بر او به هوش آمد و چنین گفت: ای دختر حضرت محمد به چه کسی تسلیت بگوئیم، من همیشه به وسیله تو دلداری داده می شدم، بعد از تو چه کسی موجب دلداری و تسلیت من خواهد شد. مسعودی گوید: بعد از آن که حضرت زهراء دیده از جهان فروبست على علیه السلام به شدت ناراحت شد، گریه اش شديد و آه و ناله اش بلند شد و در این باره چنین سرود: لكل اجتماع من خلیلین فرقه و كل الذي دون الممات [۹۷۰] قلیل یعنی: برای هر اجتماعی از دو دوست جدائی است و هر آن چه که به مرگ نپیوندد اندک است. و آن افتقادی واحدا بعد واحد دليل على أن لا يدوم خليل [۹۷۱] . از دست دادن یکی بعد از دیگری را دلیل بر آنست که هیچ دوستی دوام نخواهد داشت.
 
علامه مقرم گوید: ام سلمه همسر ابورافع گوید [۹۷۲] در دوران بیماری ]صفحه ۸۱۹] حضرت زهرا از آن حضرت عیادت می کردم، صبحگاهی به عیادت آن حضرت رفتم و او را همچون روزهای قبل دیدم، به من فرمود: ای مادر قدری آب برایم فراهم کن تا غسل کنم، بهتر از همیشه غسل کرد و سپس فرمود: ای مادر جامه های جدیدم را برایم بیاور آن را پوشید و دستور فرمود که من بسترش را در وسط اتاق پهن کنم، رو به قبله بر روی آن خوابید [۹۷۳] و گفت: ای مادر من هم اکنون از دنیا خواهم رفت، کسی رو پوش از روی من بر ندارد. اسماء بنت عمیس می گوید: هنگامی که فاطمه وارد خانه شد، قدری او را به حال خود گذاشتم و بعد او را صدا زدم، پاسخ نداد، بار دیگر صدا زدم: ای دختر محمد مصطفی، ای دختر گرامی ترین کسی که زنان او را حمل کرده اند، ای دختر بهترین کسی که قدم بر روی زمین گذارده، ای دختر کس که به پروردگارش به اندازه دو تیر کمان یا کمتر از آن نزدیک شده بود، پاسخی نداد، وارد خانه شده و روپوش از رویش برداشتم، در این هنگام دیدم که حضرت به شهادت رسیده و جان به جان آفرین تسلیم کرده پایدار و ستمدیده و در پیشگاه خدا ماجور بود و بین مغرب و عشاء از دنیا رفت در حالیکه خود را بر روی آن حضرت انداخته و ایشان را می بوسیدم چنین می گفتم: ای فاطمه، هنگامی که به خدمت پدرت صلی الله عليه و آله و سلم رسیدی سلام مرا به آن حضرت برسان، در همین بین حسنين عليهما السلام وارد خانه شده فهیمدند که مادرشان فوت کرده است، حسین عليه السلام خود را بر روی مادر انداخته او را می بوسید و می گفت: ای مادر من پسر تو حسینم پیش از آن که قلبم پاره شود و بمیرم [ صفحه ۸۲۰] با من سخن بگو، بعد به مسجد رفته و پدرشان را از شهادت مادرش آگاه کردند، امیرالمومنین علیه السلام به منزل آمده و می گفت: ای دختر حضرت محمد به چه کس خود را دلداری دهم، من خود را به تو دلداری میدادم، بعد از تو چه کسی موجب تسلیت و دلداری است. خداوندا، من از دختر پیامبرت صلی الله عليه و آله و سلم راضی هستم، خداوندا او بی کس و تنها است انیس اوباش او از ما بریده و دور است به او پیوند زن و تنهایش مگذار، او ستمدیده است ای بهترین داوران برایش داوری کن. ام كلثوم در حالیکه چادر بر سر انداخته از خانه بیرون آمد و فریاد می زد، ای بابا، ای رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، هم اکنون براستی تو را از دست دادیم به گونه ای که دیگر دیداری نخواهد داشت. شیون و فریاد تمام مدینه را گرفته بود، مردم اطراف خانه امیرالمومنین را گرفته منتظر خروج جنازه بودند، ابوذر از خانه بیرون آمده و خطاب به آنان گفت، بر گردید، تشییع جنازه دختر پیامبر تا امشب به تاخیر افتاده است. امیرالمومنین خود مشغول غسل دادن حضرت زهراء شد. امام صادق عليه السلام می فرماید علت آن که خود حضرت علی امر غسل دادن را به عهده گرفت آن بود که حضرت زهرا صدیقه است و او را باید صديق غسل دهد چنانکه حضرت مریم را حضرت عیسی علیه السلام غسل داد. و نیز فرمود: که امیرالمومنین، سه بار و پنج بار بر بدن آن حضرت آب ریخت و در پنجمین بار مقداری کافور ريخته و گفت: خداوندا این کنیز تو و دختر رسول و برگزیده تو از میان آفریدگانت می باشد، خداوندا حجت او را تلقینش کن، برهانش را بزرگ و درجه اش رفيع و او را قرار ده و او را در کتاب حضرت رسول صلی الله عليه و آله و سلم جای ده. از زیادتی حنوط رسول خدا او را حنوط کرد و این همان حنوطی بود که جبرئیل آورده و رسول خدا فرموده بود: یا علی و یا فاطمه این حنوط [ صفحه ۸۲۱] بهشتی است که جبرئیل برایم آورده و به شما سلام رسانیده و می گوید آن را تقسیم کنید مقداری از آن من و بقیه از آن شما دو نفر باشد، فاطمه عليها السلام عرض کرد: یک سوم آن از شما باشد و بقیه به نظر علی علیه السلام است که هر چه صلاح دانست انجام دهد، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم گریسته و او را در آغوش گرفت و فرمود: تو موقف، رشیده، هدایت شده و الهام شده هستی، یا على در مورد بقیه نظرت را بگو، على علیه السلام فرمود نیمی از آن مال خود حضرت زهرا و نصف دیگر از آن هر کس که شما بفرمائید حضرت فرمود: آن هم مال تو باشد. علی علیه السلام حضرت زهرا را در هفت پارچه کفن کرد و پیش از آن که بند کفن را به بندد صدا زد ای ام کلثوم ای زینب ای فضه، ای حسن وای حسین بیائید و از مادرتان بهره بگیرید که لحظه جدائی فرارسیده و دیدار در بهشت خواهد بود، حسنین علیهما السلام جلو آمده و می گفتند: آه و افسوس همیشگی از فقدان جدمان و حضرت محمد مصطفی و مادر مان فاطمه زهراء عليها السلام، هنگامی که جدمان را ملاقات کردی سلام ما را برسان و به آن حضرت بگو، ما بعد از تو در دنیا یتیم شدیم. امیرالمومنین می فرماید: من گواهی می دهم که در آن لحظه فریاد و ناله فاطمه بلند شد دستهای خود را دراز کرده و حسنین را در آغوش کشید و به آهستگی به سینه چسبانید، در این هنگام سروش غیبی صدا زد ای ابوالحسن آن دو را از روی سینه حضرت زهرا بردار، به خدا سوگند فرشتگان آسمان را به گریه انداختند، حضرت آن دو را بلند کرده بند کفن را بست و بر آن حضرت نماز خواند و در آن نماز حسنین علیهما السلام و عقيل و عمار و سلمان و مقداد و ابوذر شرکت داشتند و او را در خانه اش دفن کرد. هنگامی که او را در لحد گذارد فرمود: بسم الله الرحمن الرحيم، بسم الله و بالله و على مله رسول الله محمد بن عبدالله، ای فاطمه صدیقه، من تو را به کسی تسلیم کردم که از من شایسته تر است، برای تو آن چه را پسندیدم که [ صفحه ۸۲۲] خداوند برایت خواسته بود و بعد این آیه شریفه را قرائت کرد: «منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تاره اخرى» [۹۷۴] . در حدیث دیگر آمده که: امیرالمومنین هنگامی که او را در قبر گذارده و خاک قبر او را صاف کرد دو فرشته بر او وارد شده و از او پرسیدند پروردگار تو کیست؟ پاسخ داد: «الله» پروردگار من است، گفتند: پیامبرت کیست؟ گفت پدرم حضرت محمد، گفتند: امام تو کیست؟ گفت: همین کسی که بر کنار قبرم ایستاده، «علی» امام من است. بعد صورت هفت یا چهل قبر در بقیع ساخت، هنگامی که بزرگان مدینه متوجه شدند که حضرت را دفن کرده و قبرهای تازه ای در قبرستان بقیع ایجاد شده است تشخیص قبر حضرت فاطمه بر آنها دشوار شده و گفتند: عده ای از زنان مسلمانان بیایند و این قبرها را نبش کند تا بدن فاطمه را بیرون آورده و بر آن نماز بخوانیم، این خبر به امیر المومنین رسید با حالت خشم و غضب در حالی که جامه زردی که در شرایط ناگوار و دشوار می پوشید بر تن کرده ذوالفقار به دست گرفته، از منزل بیرون آمده و سوگند یاد کرد که اگر قبرها تغییر کند و یک سنگ جابجا شود شمشیر در بین شما خواهم نهاد، عمر و عده ای از یارانش به او رسیده و گفتند: چرا این کار را کردی، به خدا قسم ای ابوالحسن ما قبرش را نبش می کنیم و بر او نماز می خوانیم. حضرت یقه او را گرفته و او را بر زمین کوبیده و به او گفت، ای پسر زن سیاه، من از حق خود بدان جهت دست برداشتم که مردم از دینشان برنگردند ولی قبر فاطمه را به خدائی که جانم در دست او است اگر یک سنگ آن جابجا شود زمین را از خونتان سیراب می کنم. ابوبکر جلو آمده و آن حضرت را به خدا سوگند داد که دست از او بر ]صفحه ۸۲۳] دارد، حضرت او را رها کرد و مردم پراکنده شدند. [۹۷۵].
 
چه کسانی بر پیکر حضرت نماز خواندند؟
 
۱- روایت شده که حضرت فاطمه به هنگام فوت هیجده سال داشت و هفتاد و پنج روز بعد از رحلت رسول خدا زنده بود و چهل روز هم روایت شده است، مراسم غسل و کفن و دفنش را على علیه السلام بر عهده داشت و او را شبانه همراه حسین علیهماالسلام از خانه بیرون برده و بر او نماز خوانده و دفن کردند و هیچ کس را خبر دار نکردند. [۹۷۶] . ۲- بعد از وفات حضرت زهرا عليها السلام، على علیه السلام تمام سفارشات وصایای او را انجام داد، او را در پیراهنش غسل داد و اسماء بنت عمیس در غسل به آن حضرت کمک می کرد، و دستور داد حسنين آب بیاورند و غیر از آنها و زینب و ام کلثوم و کنیزش فضه کسی دیگر آن جا نبود، او را در هفت پارچه کفن کرد و بر آن حضرت نماز خواند و پنج تکبیر در نمازش گفت و در دل شب او را دفن کرد و قبرش را با خاک یکسان کرد و جز علی و حسین و گروهی از بنی هاشم و دوستان خاص و ویژه حضرت کسی دیگر در آن مراسم شرکت نداشت. [۹۷۷] . ۳- از علی علیه السلام روایت شده است که فرمود: زمین به خاطر هفت نفر خلق شده است، مردم به خاطر آنان روزی می خورند و بر آنها باران می بارد و یاری می شوند، آنان عبارتند از: ابوذر، سلمان، مقداد، عمار [ صفحه ۸۲۴] حذیفه، و عبدالله بن مسعود، و من که امام آنهایم و اینان همان کسانی هستند که بر جنازه حضرت زهرا حاضر شده و نماز خواندند. [۹۷۸] . ۴- هنگامی که حضرت فاطمه علیها السلام از دنیا رحلت فرمود، حضرت علی علیه السلام بر بالین او ایستاده و گفت: خداوندا من از دختر پیامبرت راضی هستم، خداوندا او ترسان است انیس و همدم او باش، خداوندا او از ما بریده با او بپیوند، خداوندا به او ستم شده برایش داوری کن که تو بهترین داورانی. [۹۷۹] . ۵- شب که فرارسید علی علیه السلام آن حضرت را غسل داد و ا را بر روی تختی گذارده و به حسن علیه السلام فرمود: ابوذر را خبردار کن، حضرت ابوذر را احضار کرده و همراه یکدیگر بدن حضرت را در مصلی گذارده و بر آن نماز خواندند، بعد على علیه السلام دو رکعت نماز خواند و دستهایش را به سوی آسمان بلند کرده و گفت: خداوندا این دختر پیامبرت فاطمه است، او را از تاریکیها به روشنی در آوردی، در این هنگام به مسافت یک میل اطرافش روشن شد، هنگامی که خواستند او را به خاک بسپارند صدایی از گوشه بقیع شنیده شد که او را نزد من آورید، که تربتش را از من برداشته اند، در این هنگام دیدند قبری آماده است، تابوت را کنار آن قبر بردند و حضرت را در آنجا دفن کردند، علی علیه السلام بر کنار قبر نشسته و گفت: «ای زمین ودیعه و امانت خود را به تو سپردم این دختر رسول خدا است.» نوائی از زمین بلند شد، ای علی من از تو به او مهربانترم بر گرد و دلگیر مباش. حضرت برگشت و قبر را پر کرد و با زمین هم سطح نمود، و تا روز قیامت مشخص نخواهد شد. [۹۸۰] . [ صفحه ۸۲۵) ۶- تاریخ طبری: همانا فاطمه شبانه دفن شد و کسی جز عباس و علی و مقداد و زبیر بر جنازه او حاضر نشد، و در روایات ما آمده که امیرالمومنین و حسنین و عقیل و سلمان و ابو ذر و مقداد و عمار و بریده، بر جنازه آن حضرت نماز خواندند، و در روایتی دیگر آمده است که: عباس و پسرش فضل، و در دیگر روایت: و جذیفه و ابن مسعود آمده است. [۹۸۱] .۷- هنگامی که او را دفن کرد و در لحد گذارد، این ابیات را سرود و می گفت: اری علل الدنيا على كثيره و صاحبها حتى الممات علیل ناراحتقيها و گرفتاریهای دنیا را بر خود بسیار می بینم و همدم دنیا تا دم مرگ بیمار و گرفتار است. لكل اجتماع من خليلين فرقه و ان بقائی عندكم لقليل برای هر اجتماعی از دو نفر دوست جدائی است و باقی ماندن من در نزد شما اندک خواهد بود. و آن افتقادی فاطما بعد احمد دليل على أن لا يدوم خليل [۹۸۲] . از دست دادن من فاطمه را بعد از حضرت احمد دلیل بر آنست که دوستی دوام نخواهد داشت.
 
نخستین نابوتی که در اسلام ساخته شده تابوت حضرت زهراء بود
 
۱-در حدیثی آمده که حضرت زهرا علیها السلام به علی علیه السلم فرمود: ای پسر [ صفحه ۸۲۶] عمو به تو وصیت می کنم که برایم تابوتی بساز فرشتگان را دیدم که شکل و صورت آن را ترسیم کردند. حضرت فرمود: شکلش را برایم توصیف کن، حضرت خصوصیاتش را گفت، امیرالمومنین به همان شکل ساخت، و نخستین تابوتی که روی زمین ساخته شد همان بود که بیش از آن کسی ندیده و نساخته بود. [۹۸۳] . ۲- سليمان بن خالد، از حضرت صادق عليه السلام پرسید نخستین تابوت برای چه کسی ساخته شد، حضرت فرمود برای دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم. ۳- حضرت صادق عليه السلام فرموده است: نخستین تابوتی که در اسلام ساخته شد تابوت حضرت فاطمه بود، حضرت در بیماری آخرینی که به همان علت هم از دنیا رفت و به اسماء بنت عمیس فرمود: من بر اثر بیماری گوشت بدنم آب شده و چیزی از من باقی نمانده است آیا می توانی وسیله برایم بسازی که مرا بپوشاند؟ اسماء عرض کرد: زمانی که من در سرزمین حبشه بسر می بردم می دیدم که آنان برای حمل جنازه ها چیزی درست می کنند و من می توانم چیزی مانند تابوت آنان بسازم که اگر شما از آن خوشتان آمد برایتان آماده سازم، حضرت فرمود: بسیار خوب، وی تختخوابی آورده آن را به پشت خوابانید بعد چند قطعه چوب آورد و به پایه های آن بست و پارچه ای روی آن انداخت و گفت: دیدم آنها بدینگونه می سازند، حضرت فرمود: برای من هم تابوتی مثل همین بساز تا مرا بپوشاند، خداوند تو را از آتش پوشاند. ۴- حضرت صادق علیه السلام فرمود: نخستین کسی که برایش تابوت ساخته شد فاطمه دختر محمد صلى الله عليه و آله و سلم بود. ۵- از حضرت صادق عليه السلام پرسیده شد که نخستین کسی که برایش تابوت ساخته شد که بود؟ حضرت فرمود: فاطمه عليها السلام [ صفحه ۸۲۷) ۶- ابن عباس گوید: فاطمه علیها السلام به سختی بیمار شد، به اسماء بنت عمیس فرمود: نمی بینی وضع من به کجا رسیده، مرا بر روی تخت به صورت آشکارا حمل نکنی، اسماء گفت: به جان خودم سوگند که چنین کاری نخواهم کرد لكن تابوتی می سازم به همان صورت که در حبشه دیده ام، فرمود: چگونه بود، وی چند قطعه چوب تر آورده و آنها را از ساقه برید و بعد بر روی تختخواب تابوتی ساخت، و آن نخستین تابوتی بود که ساخته می شد، حضرت فاطمه تبسمی نمود، که تا آن روز به حال تبسم دیده نشده بود، بعد او را با آن تابوت برداشته و دفن کردیم. ۷- از اسماء بنت عمس روایت شده است که حضرت زهراء عليها السلام به او فرمود، من کاری را که نسبت به زنان انجام می دهند زشت می دانم و از آن خوشم نمی آید که روی بدن زنها پارچه ای می اندازند ولی برای بینندگان بدن آنها مشخص است، اسماء گفت: ای دختر رسول خدا من برای شما آن چه را که در سرزمین حبشه دیده ام خواهم ساخت بعد گوید: من چوب تری را آورده و آن را به خوبی تراشیده و بستم، بعد پارچه ای بر روی آن انداختم، حضرت فرمود: چه قدر خوب است این که مرد از زن تشخیص داده نمی شود، بعد از مردنم تو مرا غسل بده ….. تا آنجا که گوید: بعد از آنکه حضرت از دنیا رفت علی و اسماء آن حضرت را غسل دادند.