پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : نشنال اینترست نوشت: در حالی که جو بایدن در اوایل ژوئیه در مصاحبه ای با سی ان ان، ایده عادی سازی روابط عربستان و اسرائیل را «خیلی دور» خواند، دولت او به طور جدی در حال گفتکو با سعودی ها درباره مجموعه مشوق هایی است که ریاض برای پذیرش چنین توافقی مطالبه می کند.
به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب»، در ادامه این مطلب آمده است: بر اساس گزارش های مطبوعاتی در ماه مارس، درخواست های اصلی ریاض، شامل تضمین های امنیتی رسمی از سوی ایالات متحده، مشارکت امریکا و عربستان برای توسعه انرژی هسته ای غیرنظامی و امکان خرید تسلیحات از واشنگتن بدون نیاز به تایید کنگره است. بدیهی است که اسرائیل نیز مایل است با یکی از مهم ترین کشورهای عربی به توافقی برای عادی سازی روابط دست یابد.
علی الشهابی، مفسر بانفوذ سعودی، در مقاله اخیر خود که برای اندیشکده هوور نوشته است، طرحی را به واشنگتن ارائه کرده و استدلال می کند که ایالات متحده نیز شاهد مزایای مهم چنین معامله ای خواهد بود. شهابی چشم انداز این توافق را که موجب بازتنظیم روابط ایالات متحده و عربستان سعودی است، بازگرداندن نفوذ کاهش یافته ایالات متحده در عربستان می داند. از نظر او، در ازای «ساختار یا توافقنامه ای رسمی» که «رقبای عربستان آن را به عنوان الزام ایالات متحده به دفاع از [ریاض] در صورت تهدید، تلقی کنند.»، واشنگتن میتواند انتظار داشته باشد که رابطه نزدیک تر و تأثیرگذارتری با عربستان سعودی ایجاد کند، رابطه ای نزدیک به همراه تمام آنچه که چنین اتحادی ایجاب می کند.»
تصور اینکه ایالات متحده ضمانت های امنیتی در قالب یک معاهده تصویب شده در سنا به عربستان بدهد، دشوار است، اما کنگره از ارتقای یکپارچگی امنیتی منطقه ای بین ایالات متحده، اسرائیل و ارتش کشورهای عربی، بهویژه در مورد توسعه دفاع هوایی و موشکی مشترک، حمایت زیادی کرده است. شهابی به صراحت این را مطرح نمی کند که چنین توافقی باعث کاهش نفوذ چین در عربستان می شود، اما به طور ضمنی چنین چیزی را مسلم می داند.
با این حال، از دیدگاه ایالات متحده، استدلال شهابی پوچ و تو خالی است. ارائه ضمانت های امنیتی به سعودی ها (حتی اگر کمتر از یک معاهده باشد)، امتیاز بزرگی است که می تواند دست های ما را در یک بحران احتمالی آتی ببندد. علاوه بر این، دلایل زیادی وجود دارد برای اینکه شک کنیم به اینکه اصلا چنین توافقی مزایای قابل توجه و مضاعفی برای امریکا دارد.
اولا سیاستگذاران سعودی به صورت فزاینده ای از لحاظ ساختاری و اقتصادی به سمت چین تغییر جهت داده اند. پکن اکنون بزرگ ترین شریک تجاری ریاض است. علاوه بر این، نیاز ایالات متحده به واردات نفت از منطقه خلیج فارس به دلیل افزایش عرضه از سوی تولیدکنندگان داخلی و سایر کشورهای نیمکره غربی، تا حد زیادی کاهش یافته است. بنابراین، بسیار دشوار است که نفوذ نسبی ایالات متحده در روابط دوجانبه به حد و اندازه ای که در دهه 1990 بود، بازگردد. حتی اگر طرف سعودی از عدم واکنش نظامی به حملات پهپادی ایران به تاسیسات نفتی اش در سپتامبر 2019 و همچنین عقب نشینی گسترده تر امریکا از نقش امنیتی اش در منطقه، نا امید نبود، باز هم بازگشت به دهه 90 بعید بود.
ثانیا توافق پیشنهادی الشهابی، شامل تعهدات بسیار خاص و معین ایالات متحده در زمینه امنیت، در ازای مفهوم نسبتاً انتزاعی و غیرقابل اجرای احیای روابط دوجانبه و احیای نفوذ نسبی واشنگتن در ریاض است.
حملات ایران به تأسیسات تولید نفت آرامکو در بقیق و خریص در شرق عربستان سعودی، اغلب توسط سعودی ها به عنوان دلیلی بر دست کشیدن ایالات متحده از نقش امنیتی اش در منطقه ذکر می شود. اما این حملات در عین حال که توانایی های جدید ایران را نشان دادند، ولی به گونه ای طراحی شده بودند که موجب اختلال گستره در تامین نفت جهان نشود و اصلا هدف آن اختلال جدی در جریان بازار نفت نبود. درست است که تأسیسات در بقیق برای صادرات نفت عربستان اهمیت منحصر به فردی دارد، با این حال، این تاسیسات بسیار کمتر از حداکثر ظرفیت خود کار می کند و به گونه ای طراحی شده است که میتوان نفت را در اطراف اجزای منفرد تاسیسات که ممکن است در اثر حمله آسیب ببینند، هدایت کرد.
ایران با هدف قرار دادن تنها تعداد محدودی از تاسیسات در بقیق، تولید نفت عربستان را به میزان زیادی کاهش داد و به گفته آرامکو، رقم این کاهش به 5.7 میلیون بشکه در روز می رسید. اما این حملات به گونه ای طراحی شده بود که عربستان در پایان سپتامبر 2019، یعنی حدود دو هفته پس از حمله، بتواند ظرفیت کامل تولید نفت خود را بازیابی کند. این موضوع برای تحلیلگران، از جمله من، با نگاه کردن به عکس های ماهواره ای تجاری موجود در روز پس از حمله، آشکار بود و تحلیلگران به خوبی می دانستند که تاثیر این حمله بر قیمت نفت، محدود خواهد بود.
قطعا چنین چیزی برای مقامات امریکایی نیز واضح بود و همین طراحی حمله به گونه ای که تاثیرش بر جریان تامین نفت جهان محدود باشد، احتمالا دلیل اصلی دونالد ترامپ، رئیس جمهور وقت امریکا، برای عدم اقدام نظامی علیه ایران بود. ایران نشان داده بود که اگر سه برابر نقاطی که در بقیق مورد هدف قرار داد را با پهپادهای دقیق انتحاری مورد حمله قرار دهد، میتواند باعث کاهش حجم فاجعه بار تولید نفت شود، اما ترجیح داد این کار را نکند.
ماجرای حمله به تاسیسات نفتی عربستان، ایران را به این نتیجه نرسانده که ایالات متحده از منافع خود در حفاظت از جریان آزاد نفت در منطقه چشم پوشی کرده و یا اگر ایران آسیب سطح بالاتری هم وارد کند، امریکا حاضر به اقدام نظامی نخواهد بود. اگر عربستان سعودی ضمانت امنیتی ایالات متحده را داشت، احتمالا مانع از این می شدکه ایران دست به چنین حمله نمایشی ای بزند. اما به هر حال اگر ایران با وجود تضمین امنیتی امریکا نسبت عربستان، باز هم دست به چنین حمله ای می زد، ایالات متحده ناچار می شد برای چیزی که آسیب عمده ای به منافعش وارد نمی کند، دست به اقدام نظامی بزند.
تلاش برای تصمیمگیری دقیق اینکه آستانه چنین تضمینی چگونه باید تعریف شود، در منطقه ای که به استفاده گسترده از اقدامات تحریک آمیز معروف است، دشوار خواهد بود. یک تضمین امنتی صریح و با آستانه پایین، میتواند به راحتی ایالات متحده را درگیر مناقشات فزاینده بر سر یک مساله جزئی کند. حمله ایران به تاسیسات آرامکو، نمونه کاملی از تفاوت دیدگاه امریکا و عربستان در مورد این آستانه است.
علاوه بر این، ایران و عربستان هر دو از نیروهای نیابتی و اقدامات تحریک آمیز در منطقه استفاده می کنند. آیا بن سلمان اگر تضمین امنیتی امریکا را داشته باشد در اقدامات منطقه ای اش جسورتر نخواهد شد؟ به نظر می رسد در سال های پس از حمله ایران به تاسیسات نفتی عربستان، ریاض احساس کرد که آسیب پذیر است و همین باعث ایجاد گفتگو با ایران و توافق اخیر برای عادی سازی روابط و کاهش متقابل تنش ها شد. این واقعیت که چین در پایان این فرآیند برای میانجیگری توافق، وارد ماجرا شد، آن را برای ایالات متحده کمی ناخوشایند کرد، اما همچنان این توافق، منافع ایالات متحده در ثبات منطقه را تضمین می کند.
شکایت های مکرر سعودی ها و اماراتی ها در سال های پس از روی کار آمدن بایدن مبنی بر «خروج» ایالات متحده از خاورمیانه، بر خلاف واقیت هاست. امریکا هنوز حضور دریایی قوی خود را در خلیج فارس حفظ کرده و تجهیزات نظامی هوایی و زمینی قابل توجهی در منطقه دارد. البته حضور ایالات متحده در منطقه به وضوح کمتر از روزهای پس از حملات یازده سپتامبر است. امریکا نقش امنیتی اش در منطقه را رها نکرده، بلکه به آن را سطح عادی تری رسانده است.
حتی بدون ضمانت امنیتی، ایالات متحده می تواند و باید برای کمک به عربستان سعودی و دیگر کشورهای عربی خلیج فارس در برابر تهدید اصلی ای که با آن مواجه هستند اقداماتی انجام دهد. تهدید اصلی برای این کشورها، زرادخانه در حال توسعه ایران شامل بمب های هدایت شونده دقیق، پهپادهای انتحاری و موشک های بالستیک بسیار دقیق تر است که بعضا آن ها در اختیار نیروهای نیابتی اش مانند حوثیها در یمن نیز گذاشته است. اسرائیل در این زمینه پیشرو در فناوری است و ایالات متحده باید همکاری کشورهای عربی حوزه خلیج فارس با اسرائیل را تا حد امکان تسهیل کند. یک شبکه منطقه ای یکپارچه، ایدهآل خواهد بود، اما موانع سیاسی زیادی وجود دارد. از جمله این موانع، وضعیت کنونی درگیری اسرائیل و فلسطین و همچنین بی اعتمادی در میان کشورهای عربی خلیج فارس، از جمله بین عربستان سعودی و امارات متحده عربی است. صرف نظر از هرگونه تضمین ایالات متحده، تصور اعتماد کافی بین این کشورها برای انجام نوعی ادغام گسترده داده های حساس و سیستم های فناوری اطلاعات، که بین ایالات متحده و کانادا در NORAD یا اعضای ناتو در اروپا مشاهده می شود، دشوار است. با این حال، حتی اگر به طور کامل یکپارچه نشوند، چنین همکاری هایی باید تشویق شود.
عربستان با تکیه بر رقابت ایالات متحده و چین به دنبال گرفتن امتیاز از امریکاست. ایالات متحده به دلیل منافع اقتصادی که ریاض از رابطه با پکن کسب می کند، نمی تواند امیدوار باشد که عربستان را از چین دور کند. با این حال سعودی ها هم واقعا گزینه جدی برای بهم ریختن روابط امنیتی شان با ایالات متحده ندارند. چین مدت هاست که به دنبال فروش تجهیزات نظامی است که غرب به سعودی ها نمی فروشد. اما این کشور هیچ علاقه ای به ارائه هواپیماهای جنگنده نسل چهارم یا پنجم به قدرت های منطقه نشان نداده است. تجهیزات امریکایی و انگلیسی در حال حاضر برتری هوایی قاطعی را در هر درگیری با ایران به سعودی ها می دهند. علاوه بر این هزینه مالی تبدیل تجیهزات نظامی از نوع غربی به شرقی، برای عربستان بسیار زیاد است. به ویژه اینکه این کشور به دنیال تنوع بخشیدن به درآمدهای خود و فاصله گرفتن از اقتصاد متکی به نفت است و چنین برنامه هایی نیازمند سرمایه گذاری های کلان هستند. همچنین، چین به وضوح علاقه ای به دست کشیدن از روابط گسترده خود با ایران ندارد.