صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۸ مهر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۷۳۱
تاریخ انتشار: ۲۹ : ۱۴ - ۱۱ بهمن ۱۳۸۹
"بايد آبرو و هستي خويش را براي حفظ و نگهداري انقلاب فدا كنيم "
رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام با بيان اينكه امام ، بي‌نظيرترين رهبر جامعه اسلامي پس از صدر اسلام، شجاع‌ترين فقيه شيعه در تاريخ فقه اسلامي بود، تاكيد كرد: «امام يادگاري كه همه ما بايد آبرو و هستي خويش را براي حفظ و نگهداري آن فدا كنيم و نگذاريم تاريخ مشروطه در اين سرزمين تكرار شود».
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام با بيان اينكه امام ، بي‌نظيرترين رهبر جامعه اسلامي پس از صدر اسلام، شجاع‌ترين فقيه شيعه در تاريخ فقه اسلامي بود، تاكيد كرد: «امام يادگاري كه همه ما بايد آبرو و هستي خويش را براي حفظ و نگهداري آن فدا كنيم و نگذاريم تاريخ مشروطه در اين سرزمين تكرار شود». 

آيت الله هاشمي رفسنجاني به مناسبت12 بهمن، سالروز ورود امام به ميهن اسلامي به بيان ديگاه خود پرداخته است. 

متن اين ديدگاه در ادامه مي‌آيد: 

واژه «تبعيد» در فرهنگ زبان فارسي و عربي به معناي «دور كردن» است، اما اگر بر اساس اتفاقات تاريخ معاصر ايران، بخواهيم امام خميني(ره) را بارزترين مصداق عيني و كاربردي اين كلمه در ادبيات سياسي بدانيم، اين اصطلاح معنايي كاملاً معكوس مي‌يابد. چون تا قبل از 13 آبان 1343 كه رژيم پهلوي از ترس مرگ، خودكشي كرد! و آيت‌الله روح‌الله را به تبعيد فرستاد و ايشان را از مردم و مردم را از ايشان دور كرد، نامش شهره آفاق وانفس شد و نزديكي و قرابتش با مردم چنان فزوني گرفت كه رساله علميه‌اش به همه خانه‌ها و خانواده‌ها رفت و محبوبيتش در دل خاص و عام و شهري و روستايي، حتي تا دورافتاده‌ترين نقاط جغرافيايي اين سرزمين پهناور نشست. سئطلب بعد الدار منكم لتقربوا 

رژيم پهلوي كه تار و پود ساختار قدرت نامشروعش را با حمايت‌هاي استكباري و حماقت‌هاي استبدادي تنيده بود و تمام تصميم‌سازي‌ها و تصميم‌گيري‌هايش بر پايه شعور سياسي به بلوغ نرسيده و براساس انديشه‌هاي متروك و فرتوت سلطنت‌طلبي بود، مانند همه برنامه‌هايش كه نتايج وارونه مي‌گرفت، درباره امام(ره) نيز فكر مي‌كرد «از دل برود، هر آنكه از ديده برفت.» 

اما تابش انوار وجودي امام كه پيش از آن حتي در مقطعي در حوزه‌هاي علميه و در وطن خويش نيز غريب بود، در قالب بيانيه‌ها و نوارهاي سخنراني‌ها، ابرهاي فاصله را درمي‌نورديد و «تبعيد» را «تقريب» مي‌كرد تا جايي كه آن حكيم ديني و آن طبيب اجتماعي كه قبل از آن براي حاكمان نسخه نصيحت و اصلاح مي‌پيچد، در كلاس‌هاي حوزه نجف، جلسه به جلسه اصل ولايت فقيه را درس مي‌داد تا كتابي براي چگونگي ترسيم ساختاري سياسي و حاكميتي جامعه‌اي باشد كه مي‌خواست تمام برنامه‌هاي فردي و اجتماعي‌اش بعد از 1400 سال، به عنوان اولين حكومت اسلام واقعي براساس تشيّع و بر پايه تعاليم متعالي مكتب اهل بيت عليهم‌السلام باشد كه پيش از بعد حكومتي مهجور و محدود به حسبيّات و عبادات و احوال شخصيه بود. 

سال‌هاي متمادي گذشت، امام كه علاوه بر مرجعيت عام، سنگين‌ترين مسئوليت‌ها را به عنوان رهبر مطالبات به حق مردم بر دوش مي‌كشيدند، براساس توافقات باج مانند سردمداران حزب بعث و رژيم پهلوي در عراق و ايران، در تبعيد نيز تهديد و تحديد مي‌شد. شاگردان امام كه زبرالحديدهاي مبارزه بودند، به جرم نابخشودني تلاش براي رشد آگاهي مردم!! چوبه دار خويش را به دوش گرفته و از اين زندان به آن زندان ييلاق و قشلاق مي‌كردند! و اگر پس از پايان محكوميت‌هاي خويش اعتراض مي‌كردند كه چرا رهايمان نمي‌كنيد، صراحتاً طعنه مي‌شنيدند كه «آن‌قدر بايد بمانيد تا موهاي سرتان نيز مانند دندان‌هايتان سفيد شود.» 

15 سال طول كشيد و در اين مدت كارنامه استعمار چون تبار نامه استبداد كه مانند لبه‌هاي قيچي با همه تضادهاي صوري، براي انقطاع منابع و منافع ايران و ايراني به هم مي‌رسيدند، سياه سياه بود و در آن دوران ظلماني بي‌نظير، از يك سو ادعاهاي گشودن دروازده‌هاي تمدن بزرگ جهاني و از سوي ديگر شعار فضاي باز سياسي غرب، گوش‌ها را كر مي‌كرد. نواب‌ها، واحدي‌ها، بخارايي‌ها، ذوالقدرها، سعيدي‌ها و غفاري‌ها تيرباران مي‌شدند و يا در شكنجه‌گاه‌ها به شهادت مي رسيدند و بسيار هم در صحنه‌هاي درگيري شربت شهادت مي‌نوشيدند و مبارزين زير سبعانه‌ترين شكنجه‌ها در زندان‌ها و كميته ضد خرابكاري ساواك بودند و دريغ از انعكاس كمترين خبرهاي اختناق در رسانه‌هاي جهان كه در كلاس‌هاي دانشگاهي و اجتماعات سياسي آنها، ركن چهارم دمكراسي بود. 

تطميع رژيم پهلوي و تعمد حاميان بين‌المللي‌اش براي كتمان اخبار مبارزاتي مردم ايران در تمام اين سالها مشهود بود، به‌گونه‌اي كه در بررسي‌هاي پس از پيروزي ديديم كه به اندازه عدد سالهاي مبارزه هم اخبار پيش لرزه‌هاي زلزله سياسي ايران را پوشش ندادند. 

خداي بزرگ را شكر كه دشمنان داخلي و خارجي ايران را چنان مست صهباي قدرت و غرور كرده بود كه تا سالهاي پاياني بر بستر تغافل و تجاهل خويش غوطه مي‌خوردند و قطره، قطره را نمي‌ديدند تا روزي كه سيلابي عظيم شد و آب در خوابگاه مورچگان افكند.
آري، سرچشمه شايد گرفتن به بيل»، اما «چو پر شد نشايد گذشتن به پيل» و اين تحقق آن وعده الهي است كه مي‌فرمايد: «ان تنصروالله ينصركم» 

مردم ايران كه در سال‌هاي مبارزه به تدريج رشد سياسي يافتند، در نيمه دوم سال 56 به چنان مرحله‌اي از بلوغ مبارزاتي رسيدند كه خيابان‌ها به ندرت خالي از مشت‌هاي گره كرده و گام‌هاي استوار آحاد آنان مي‌شد. رژيم پهلوي كه پس از 15 خرداد 42 تسمه از گرده مردم كشيده بود، دست‌هاي دسيسه‌هايش را در زنجير آگاهي مردم ديد و به جاي شعارهاي مردم فريب، چمدان‌هاي سقوط خويش را بست و در سايه خيانت‌هاي مكرر دولت‌هاي مستعجل منتهي به بهمن 57، به ويژه دولت دست پرورده بختيار، گريز را تنها راه نجات ديد. 

وقتي نواي خشم‌آگين «ذهق الباطل» در 26 دي در كشور پيچيد، صداي پاي بهار، آن هم در زمستاني‌‌ترين فصل سال به گوش نشست و بستن فرودگاه‌ها هم مانع از طلوع خورشيد انقلاب از غرب نشد. 

همان جايي كه پيرمردي صبور در اوج تلاطم روحي رژيم پهلوي و محاسبات غلط كارشناسان و مستشاران غربي، متين و صبور از زير درخت سيب به مردم نويد روزهايي را مي‌داد كه بعدها در بهشت زهرا فرياد برآورد كه «من به كمك اين ملت مشت به دهن اين دولت مي‌زنم» شب‌ها با همه سياهي خويش يكي پس از ديگري گذشتند و شوراي انقلابي كه پيش از اين، امام در آذرماه هسته مركزي اش را انتخاب كرده بود، با انتخاب اعضايي ديگر، كميته‌هاي گوناگون، از جمله كميته استقبال از امام تشكيل داد تا بي‌برنامگي‌هاي متأثر از شور انقلابي بر برنامه‌ها سايه نيندازد. 

تحصن علما و روحانيون و بزرگان مبارزه در مسجد دانشگاه تهران، تصميم شجاعانه و انقلابي بود كه پيوستن آشكار استادان و دانشجويان به طلبه‌هاي مبارز و در ادامه پيوستن اين دو قشر به صفوف مردم در خيابان‌هاي اطراف، علاوه بر تأثيرات فراوان سياسي و اجتماعي در داخل، هشداري به بلندگو به دست‌هاي امپرياليسم بود كه دست از دروغ‌هاي خبري بردارند و واقعيت‌ها را بگويند.
و سرانجام روز 12 بهمن 1357 كه مردم تهران به آسمان و مردم ايران به تهران خيره شده بودند كه كي هواپيماي حامل امام بر خاك وطن و قلوب مردم مي‌نشيند. 

ياد همرزمان شهيد آيت‌الله دكتر بهشتي و آيت‌الله دكتر باهنر و بزرگاني چون آيت‌الله طالقاني را گرامي مي‌دارم كه در آن لحظات به همراه آيت‌الله موسوي اردبيلي گوشه‌اي در امواج مردمي به اتفاقاتي مي‌نگريستم كه اگر وعده خداوندي در «انا له لحافظون» نبود، هر حادثه‌اي پيش مي‌آمد. 

اعتراف مي‌كنم كه با همه برنامه‌ريزي‌هايي كه در شوراي انقلاب داشتيم، روند امور در اختيار ما نبود و وقتي از كاروان مردمي كه به همراه قافله‌سالار خويش به بهشت زهرا مي‌رفتند، جا مانديم به منزل آيت‌الله موسوي اردبيلي در حوالي ميدان توحيد رفتيم و دلهره‌ترين ساعات زندگي را به خصوص بعد از خبر گم شدن امام در مسير برگشت. گذرانديم تا اينكه اواخر شب خبر آوردند ايشان در سلامت كامل مهمان برادر خويش مي‌باشند. 

و فرداي آن روز، وقتي پس از فراق طولاني، در مدرسه رفاه به خدمت ايشان رسيديم، هنوز شيريني آن كلام همراه با عتاب و عطوفتشان را در دل دارم كه «كجايي؟! دو روزه اينجاييم و شما را نمي‌بينيم؟» و من مؤدبانه جواب دادم كارهاي زياد و خطير است و مسئوليت‌ها سنگين. 

اين‌گونه بود كه امام آمد و پس از سالها بي پناهي در مبارزات نفسگير، پناهگاه مردم و مبارزان شد. آثار وجودي 10 سال رهبري مستقيم ايشان در ايران چنان تا عمق جان جامعه نفوذ كرد كه پس از 21 سال از رحلت جانسوزشان، هنوز و تا هميشه خاطرات، سخنان و مهمتر از همه مديريت شبه آسماني‌شان گره‌گشا در تنگناهاست. 

امام در واقع، بي‌نظيرترين رهبر جامعه اسلامي پس از صدر اسلام، شجاع‌ترين فقيه شيعه در تاريخ فقه اسلامي، نوآورترين مرجع تقليد در اجتهاد، بانفوذترين استاد حوزه‌هاي فقه و اصول و فلسفه و عرفان و اخلاق، اديب‌ترين سياستمدار، سياستمدارترين مؤمن، جامع‌ترين انسان‌ها در همه ابعاد شخصي و شخصيتي و مهمتر از همه بهترين هديه خداوند در بهترين شرايط زماني و مكاني هستند كه انقلاب اسلامي را به عنوان ارزنده‌ترين ميراث خويش براي جوامع اسلامي و همه ملت‌هاي آزاده به يادگار گذاشتند. 

يادگاري كه همه ما بايد آبرو و هستي خويش را براي حفظ و نگهداري آن فدا كنيم و نگذاريم تاريخ مشروطه در اين سرزمين تكرار شود كه «من جرّب المجرّب حلت به الندامه».