ایسنا: مسئول ارشد مطبوعاتی واتیکان گفت که پاپ بازنشسته بندیکت شانزدهم، که از آوریل ۲۰۰۵ تا فوریه ۲۰۱۳ بر کرسی پاپی بود، امروز (شنبه) در سن ۹۵ سالگی درگذشت.
به گزارش اسپوتنیک، متئو برونی، مسئول ارشد مطبوعاتی واتیکان گفت: «با اندوه به اطلاع میرسانم که پاپ بازنشسته، بندیکت شانزدهم امروز در ساعت ۹:۳۴ به وقت گرینویچ در صومعه Mater Ecclesiae در واتیکان درگذشت.
بندیکت شانزدهم در سال ۲۰۱۳ به دلیل کهولت سن استعفا داد، او اولین پاپ در ۶۰۰ سال گذشته بود که از این مقام کنارهگیری کرد.
کاردینال آلمانی با نام یوزف راتسینگر در آوریل ۲۰۰۵ به عنوان رهبر کاتولیکهای جهان انتخاب شد و نام بندیکت را برای خود برگزید.
انتخاب پاپ بندیکت شانزدهم به عنوان رهبر کلیسای کاتولیک، به هیچ وجه خلاف انتظار نبود، اما در عین حال نقطه اوج ترقی سریع و جنجال برانگیزیوزف راتسینگر بود.
هواداران دویست و شصت و پنجمین رهبر کلیسای کاتولیک او را فردی بسیار متفکر معرفی میکردند که برای حفاظت از میراث معنوی که پاپ ژان پل دوم به او سپرده بود، سخت تلاش میکرد.
اما از نظر منتقدان، او اصلیترین مبلغ و نگهبان برخورد جزماندیشانه کلیسا با مسائلی نظیر سقط جنین و پیشگیری از بارداری بود. او هرگز از گفتن یا انجام دادن چیزهایی که بنظرش لازم و صحیح میرسید، ابایی نداشت، حتی اگر حرفها و کارهایش باعث رنجیدن عدهای میشد.
او در ۷۸ سالگی بهعنوان پاپ انتخاب شد، و پس از آن عوارض کهولت سن و مشکلات جسمی بهسرعت بروز کرد.
رگ و ریشهای ساده
یوزف آلویس راتسینگر در ۱۶ آوریل ۱۹۲۷ در ایالت بایرن در جنوب آلمان، و در خانوادهای به شدت کاتولیک بهدنیا آمد. پدر او افسر پلیس بود، و آنطور که یوزف راتسینگر بعدها گفت، "فردی ساده و روستایی" بود.
جنگ جهانی دوم تأثیر شگرفی بر دوران جوانی او گذاشت. او که به اجبار به سازمان جوانان هیتلری پیوسته بود، در یک واحد ضد هوایی خدمت کرد. کار این واحد دفاع از کارخانه اتومبیلسازی بیام و در خارج شهر مونیخ بود. بعدها او به حفر سنگرهای ضد تانک گماشته شد، و بعد هم در روزهای آخر جنگ پست خود را ترک کرد. راتسینگر در باره آن روزها گفته: "سه روز پیادهروی کردیم، و در امتداد یک بزرگراه خالی میرفتیم. ستون نیروهای ما در طول مسیر آنقدر دراز شد که انتهایش معلوم نبود."
"سربازان آمریکایی - بهخصوص جوانترها - از ما عکس میگرفتند. آنها میخواستند از ارتش شکستخورده و سربازان فلکزدهاش یادگاری به خانه ببرند."
او بین سالهای ۱۹۴۶ و ۱۹۵۱ در دانشگاه مونیخ فلسفه و الهیات خواند، و در ژوئن ۱۹۵۱ بههمراه برادرش - گئورگ - به کشیشی منصوب شد.
بعد از اخذ دکترای الهیات، او که حالا دیگر پدر راتسینگر خوانده میشد استاد دانشگاه شد، و در جاهای مختلف، از جمله فرایزینگ، بُن و مونستر به تدریس مبانی الهیات پرداخت.
گفتمان لیبرال
در آن دوران، راتسینگر یکی از طرفداران سرسخت خط مشی اصلاحطلبانه و لیبرال در کلیسا بود که نهایتا به برگزاری شورای دوم واتیکان منجر شد.
در سال ۱۹۶۸ بیانیه مشهوری با امضای ۱۳۶۰ کارشناس برجسته و مترقی الهیات منتشر شد که در آن بر ضرورت آزادی تحقیق در زمینههای اعتقادی تأکید شده بود، و راتسینگر هم یکی از امضا کنندگان این بیانیه بود.
او در سال ۱۹۶۶ برای کار به دانشگاه توبینگن رفت، و در آنجا یکی از دوستان نزدیک هانس کونگ، عالم برجسته و لیبرال الهیات شد.
کونگ خودش راتسینگر را برای تدریس در دانشگاه توبینگن انتخاب کرده بود، اما بعد از اینکه منکر مصونیت پاپ از خطا شد، توسط همکار سابقش ممنوع التدریس شد.
آنچه که باعث تغییر بنیادین دیدگاه یوزف راتسینگر شد، نا آرامیهای سیاسی سال ۱۹۶۸ بود. در آن سال توبینگن مثل پاریس و آمریکا دستخوش اعتراضات دانشجویی شد. نوشتههایی که در آنها صلیب مسیحیت "یک دستساخت سادومازوخیستی" معرفی میشد، در تمام دانشگاه پخش شد، و رادیکالها کلاسهای درس را با پرتاب گوجه فرنگی مختل کردند.
راتزینگر که از فراگیر شدن الهیات رادیکال عمیقا شوکه شده بود و آن را "وحشیانه" میدانست، توبینگن را ترک کرد و به دانشگاه رگنزبورگ رفت که محیطش قدری محافظهکارانهتر بود.
ولفگانگ بینرت، دستیار سابق او، میگوید: "راتسینگر معتقد بود که به نوعی در ایجاد آشوبها مسوول و مقصر است، و فکر میکرد که دانشکاه، جامعه و کلیسا همگی در حال فروپاشی هستند."
از آن هنگام به بعد، راتسینگر دیگر هیچگاه به فکر اصلاح کلیسا، و شکستن ساختار سلسله مراتبی انعطافناپذیر آن، و دفاع از اشتراک اختیارات و صلاحیتها میان واتیکان و اسقفهای کاتولیک نیفتاد. او در عوض یکی از طرفداران پر و پا قرص پیوستگی و پایبندی به سنتهای قدیمی شد، و در جهانی که از نگاه او بهشکل فزایندهای اباحه گرا و درهم و برهم بود، با قاطعیت مقابل هر گونه دگراندیشی ایستاد.
ژوزف راتزینگر به یکی از افرادی تبدیل شد که پیشرفت سریعی در سلسله مراتب کلیسا داشت و جای تعجب نبود که یار صمیمیاش، پاپ پل ششم، در سال ۱۹۷۷ ابتدا او را بهعنوان اسقف اعظم مونیخ منصوب کرد، و سپس به درجه کاردینالی ترفیع داد.
اندکی بعد او به رم فراخوانده شد. در سال ۱۹۸۱، پاپ ژان پل دوم راتسینگر را به سمت کلیدی رئیس شورای مذهبی اصول و تعالیم دین منصوب کرد. این شورا که نگهبان اصالت آموزههای کلیساست، پیش از آن مورد انتقاد راتسینگر قرار گرفته بود. او معتقد بود که شورا "بیش از حد آرام و بیدردسر عمل میکند، و قبل از به بحث گذاشتن مسائل، درباره آنها پیشداوری دارد".
اما او با شوق و انرژی خاص خودش کار را پی گرفت. در دهه ۱۹۸۰ او در نوک پیکان مبارزه کلیسا با 'الهیات آزادیبخش' قرار گرفت. الهیات آزادیبخش مخلوط نیرومندی از مذهب کاتولیک و مارکسیسم است که به ویژه در آمریکای لاتین طرفداران زیادی دارد.
راتسینگر در داخل کلیسای کاتولیک هم موضع آشتیناپذیری داشت. او که در کنار پاپ ژان پل دوم نقش مبصر را بازی میکرد، بارها کشیشها و چهرههای دانشگاهی را برای ادای توضیحات به رم احضار کرد، و در بسیاری از موارد از آنها میخواست که اعلام کنند از برخی عقایدشان دست کشیده اند.
برخی دیگر هم "وادار به سکوت"، و یا حتی تکفیر شدند. لیبرالهای کلیسای کاتولیک از این رفتارها خشمگین بودند و به او لقب "پانزر کاردینال" دادند (پانزر نام تانکهای ارتش آلمان در جنگ جهانی دوم بود). اما محافظهکاران از اقدامات راتسینگر حمایت میکردند.
اعتراضها
او بعدها به آنچه که "نسبیگرایی مذهبی" میخواند حمله کرد. نسبیگرایی مذهبی به این معناست که هیچ کیش و آیینی نمیتواند ادعا کند که به تنهایی همه حقیقت را در خود دارد، و یا خود را بهعنوان تنهایی منجی عالم معرفی کند.
راتسینگر در سال ۲۰۰۰ رساله دومینه یسوس (Domine Iesus) را منتشر کرد. در این نوشته جنجال برانگیز او به روشنی تأکید کرد که به اعتقاد کلیسای کاتولیک، این آیین تنها شاخه حقیقی مسیحیت است، و شاخههای دیگر همگی "ناقص" هستند.
در سال ۲۰۰۱، او ژان پل دوم را متقاعد کرد تا شورای مذهبی اصول و تعالیم دین را مسئول تمام اتهامات سوء استفاده جنسی علیه کشیشها کند. قبلا هر اسقف نشینی به تنهایی به این مسایل رسیدگی میکرد.
راتسینگر استدلال کرد که قانون مرور زمان نباید در مورد این اتهامات اجرایی شود و خواهان اخراج سریع مجرمان شد. عزم او برای مقابله با این معضل، بسیاری را در واتیکان خشمگین کرد.
بعد از مرگ پاپ ژان پل در آوریل ۲۰۰۵ (فروردین ۱۳۸۴)، کاردینال راتسینگر بهعنوان مدیر مجمع کاردینالها عهدهدار برگزاری عشای ربانی در مراسم خاکسپاری او شد، و در موعظهاش جمله معروف مسیح، "مرا دنبال کنید" را به بهزبان آورد.
فقط چند روز بعد این جمله رنگ واقعیت بهخود گرفت، و او در نشست محرمانه کاردینالها برای انتخاب پاپ جدید بعد از تنها ۴ دور رأیگیری بهعنوان رهبر معنوی بیش از یک میلیارد و یکصد میلیون کاتولیک جهان برگزیده شد.
معلوم بود که اعتقاد او به برتری کلیسای کاتولیک باعث ایجاد اصطکاک خواهد شد. سخنرانی سپتامبر ۲۰۰۶ (شهریور ۱۳۸۵) در آلمان نخستین جرقه بود. در آن موقع او به دانشگاه رگنزبرگ دعوت شده بود (جایی که قبلا در آن استاد الهیات بود).
برخی سخنان او مسلمانان سراسر جهان را به خشم آورد چرا که این سخنان را حملهای تمام عیار به دینشان میدانستند. پاپ بندیکت شانزدهم در نتیجه این اعتراضات مجبور به عذرخواهی شد. اما او برخلاف خواسته بسیاری حاضر به پس گرفتن حرفهایش نشد، و در عوض تنها گفت که از اینکه بعضی گفتههایش برای برخی توهینآمیز بوده، متأسف است.
اما اظهار تأسف او هم برای بعضی مفسران قانعکننده نبود.
سفر پاپ به آمریکای لاتین در سال ۲۰۰۷ هم جنجالهایی بههمراه داشت. در جریان این سفر، او در یک سخنرانی در برزیل گفت که بومیان ساکن این قاره "در سکوت امیدوارانه منتظر بودند" تا استعمارگران آیین مسیحیت را به آمریکای جنوبی بیاورند.
بسیاری از گروههای بومیان قاره آمریکا به این سخنان اعتراض کردند، و یکی از این سازمانهای آنها اعلام کرد که "در آن زمان نمایندگان کلیسای کاتولیک، بهجز چند استثنای شایسته احترام، با فریبکاری شریک یکی از وحشتناکترین نسلکشیهای تاریخ بشر بودند، و از عواید آن برخوردار شدند."
پاپ بعد از بازگشت به رم پذیرفت که فراموش کردن رنج و بیعدالتی که استعمارگران بر بومیان آمریکا روا داشتند، ممکن نیست. اما او تکرار کرد که "آیین کاتولیک در ۵۰۰ سال اخیر تأثیر مثبتی بر شکلگیری فرهنگ آمریکای جنوبی داشته است".
با توجه به حساسیتهای موجود در خاورمیانه، او در جریان سفرش به این منطقه در سال ۲۰۰۹ صراحت کلام کمتری بهخرج داد. او بعد از ورود به اسرائیل در سخنرانیاش از یهود ستیزی انتقاد کرد، و کمی بعد در موزه یادبود هولوکاست یاد وشم در بیتالمقدس خواستار آن شد که درد و رنجهای قربانیان هرگز "انکار، کوچک شمرده، و یا فراموش نشود".
اما او بعد از ملاقات با محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطینی، خواهان آن شد که یک کشور مستقل فلسطینی در چارچوب "مرزهای مورد شناسایی بینالمللی" تشکیل شود.
سفر پاپ به بریتانیا در سپتامبر ۲۰۱۰، اولین بازدید یک پاپ در دوران مسوولیتش از این کشور بود. او در این سفر به منتقدان مذهب سازمانیافته حمله کرد.
او گفت: "امروزه بریتانیا تلاش میکند جامعهای مدرن و دارای تنوع فرهنگی باشد. امیدوارم این کشور در این مسیر دشوار همواره بهفکر حفظ احترام آن دسته ارزشهای سنتی و فرهنگی باشد که اشکال تهاجمیتر سکولاریسم دیگر ارزشی برایشان قائل نیستند، یا حتی تحملشان نمیکنند."
استعفا
وضعیت سلامتی او حتی پیش از انتخابش چندان مساعد نبود، و الزامات ناشی از پاپ بودن و مسوولیتهای آن هم در بدتر شدن حال او موثر بود. بعدها معلوم شد در سال ۲۰۰۵ پزشکان یک باتری تنظیم ضربان در قلب او کار گذاشته بودند. او در ۱۱ فوریه ۲۰۱۳ به کاردینالها گفت که بهخاطر کهولت سن و وضعیت جسمی نامساعد از سمتش کناره خواهد گرفت.
او در سخنرانی استعفای خود گفت: "باید میپذیرفتم که دیگر توان اجرای تمام و کمال وظیفهای که بهمن سپرده شده بود را ندارم."
این تصمیم بدون هیچ هشدار قبلی اعلام شد، و همانطور که از یک استاد الهیات انتظار میرفت، به زبان لاتین انجام شد. پاپ فرانسیس سپس در نشست کاردینالها به عنوان رهبر جدید کلیسای کاتولیک انتخاب شد.
بندیکت پس از استعفا در صومعه مریم واقع در باغ واتیکان مستقر شد. او ترجیح داد نام پاپی خود را حفظ کند - به جای بازگشت به یوزف راتسینگر - ترجیح داد به سادگی به عنوان "پدر بندیکت" شناخته شود.
او در آوریل ۲۰۱۹ جنجالی به پا کرد، زمانی که او آزار جنسی روحانیون را - رسوایی که به عنوان یک کاردینال سعی داشت با آن مقابله کند - به آزادی جنسی «همهجانبه» در دهه ۱۹۶۰ و در نتیجه رد تعالیم خدا نسبت داد.
سه سال بعد، گزارشی که به سفارش کلیسای کاتولیک تهیه شد، بندیکت متهم شد که در زمان فعالیت به عنوان اسقف اعظم مونیخ در دهه ۱۹۷۰ در جلوگیری از موارد کودک آزاری اقدام نکرده است. پاپ سابق این ادعاها را رد کرد.
پاپ بندیکت شانزدهم مردی مبادی آداب و با فرهنگ، و پیانیستی چیرهدست بود، و علاقه زیادی به موتزارت و برامس داشت. او به هشت زبان حرف میزد، از جمله آلمانی، انگلیسی، فرانسه، ایتالیایی، پرتغالی و اسپانیولی.
پاپ بندیکت شانزدهم مثل پیشکسوتش، ژان پل دوم، معتقد بود که برای فلسفههای اومانیستی قرن بیستم - نظیر مارکسیسم، ماتریالیسم و لیبرالیسم - جایگزینی کاملا مسیحی وجود دارد.
باور او به اینکه مسیحیت نهایتا پیروز خواهد شد، در این حرفش کاملا متجلیست: "مسیحیت باید دوباره مثل دانه خردل بهپا خیزد، در گروههایی بسیار کوچک که اعضایشان زندگیشان را وقف مبارزه با پلیدیهای جهان میکنند و در کنار آن بر خوبیها تأکید میکنند.