صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۲۵ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۶۶۳۳۴۳
تاریخ انتشار: ۲۳ : ۱۲ - ۳۰ بهمن ۱۴۰۰
عطاءالله مهاجرانی نوشت: شاه در فصل ۲۹ کتاب پاسخ به تاریخ ملاقات هایزر و سولیوان با خود اشاره می‌کند، نوشته است آنها فقط می‌خواستند از روز و ساعت حرکت او به خارج مطلع شوند. یعنی خروج شاه از ایران را امری محتوم می‌دانستند. کسانی که محمدرضا شاه را ملی و مستقل می‌دانند، کتاب هایزر را دو باره بخوانند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

عطاءالله مهاجرانی در روزنامه اعتماد نوشت: در یکی از اتاق‌های کلاب‌هاوس، طعم سخن برخی گویندگان، از ملی بودن و مستقل بودن محمدرضا شاه حکایت می‌کرد. گفتم: «شاه نه ملی بود و نه مستقل!» این سخن، به گوش برخی دوستان اندکی ناهموار آمده بود و توصیه به انصاف کردند.

می‌خواهم بگویم که سخنم سخنی سنجیده، مدلل و مستند است. می‌توان برای اثبات این ادعا، دلایل متعددی برشمرد.

تنها به یک مورد اشاره می‌کنم. می‌توان از اداره ارتش شاه توسط امریکا و انفعال شاه در برابر امریکا سخن گفت. وقتی خاطرات ماموریت ژنرال رابرت هایزر را می خوانیم غیر از حس سرافکندگی و حسرت و تاسف به حال کشور و ارتش و فرماندهان خفیف شده نیروهای مسلح و شخص شاه، احساس دیگری پیدا نمی‌کنیم. بی‌دلیل نبود که به روایت هایزر، روزنامه پراودا چاپ مسکو، ژنرال هایزر را، فرماندار نظامی ایران یا نایب‌السلطنه تفسیر کرده بود. البته او نایب‌السلطنه‌ای بود که برای سرنوشت سلطان تصمیم می‌گرفت.

ژنرال هایزر غیرقانونی، بدون تشریفات گمرکی و ناشناس و با لباس غیرنظامی با هواپیمای نظامی سی- ۱۳۰ آبی رنگ نیروی هوایی امریکا، وارد فرودگاه مهرآباد می‌شود، افرادی از بخش نظامی سفارت امریکا در انتظارش بودند. به مقر خود می‌رود. مقامات ایران به ویژه شاه بعدها از حضور او باخبر می‌شوند. به دلیل همین ورود باید از ایران به عنوان عناصر نامطلوب اخراج شود. بدیهی بود که حتی تصور چنین امری به ذهن محمدرضا شاهِ که ضعیف‌النفس و بیمار و حکومتش متکی بر کودتای امریکایی- انگلیسی بود، خطور نمی‌کرد.

ماموریت رابرت هایزر سی و یک روز طول کشید. نهایتا هم با هواپیمای نظامی باری سی - 130 امریکایی که البته این‌بار به رنگ هواپیماهای ایرانی در آمده بود، ایران را ترک کرد!

بعدها محمدرضا شاه در کتاب پاسخ به تاریخ جمله غریبی را از قول تیمسار امیرحسین ربیعی فرمانده نیروی هوایی ارتش شاه، روایت می‌کند. شاه نوشته است. ربیعی در محاکمه دادگاه انقلاب گفته بود: «ژنرال هایزر شاه را مثل موش مرده از کشور بیرون انداخت.»

شاه در فصل ۲۹ کتاب پاسخ به تاریخ ملاقات هایزر و سولیوان با خود اشاره می‌کند، نوشته است آنها فقط می‌خواستند از روز و ساعت حرکت او به خارج مطلع شوند. یعنی خروج شاه از ایران را امری محتوم می‌دانستند.

بارها، هایزر بر سر فرماندهان نیروهای مسلح داد می‌کشد و فریاد می‌زند، آنها را به کم‌کاری متهم می‌کند، از اینکه نتوانسته‌اند، اداره گمرکات و تاسیسات آب و برق و بانک مرکزی و رادیو و تلویزیون را بر عهده بگیرند، آنها را شماتت می‌کند.

کسانی که محمدرضا شاه را ملی و مستقل می‌دانند، کتاب هایزر را دو باره بخوانند تا ببینند موسسات بسیار پرهزینه‌ای مثل نیروهای سه‌گانه و ستاد مشترک چه حال و روزی داشته‌اند و درجه توانایی آنها در چه حدی بوده است. بارها ژنرال هایزر از ارتش شاه به عنوان ببر کاغذی یاد می‌کند.

در یک کلام می‌توان گفت شاه ارتش را به تمام معنا خوار و زبون کرده بود. تصمیم شاه مبتنی بر اطاعت فرماندهان نیروها از یک ژنرال استراتژیست هفت خط و متخصص طراحی کودتا، بر مبنای کدام قانون و عقلانیت و مشورتی صورت گرفته بود؟

چنانکه می‌دانیم، شاه در زمان ترک ایران، اختیار فرماندهی و اداره ارتش را به شاپور بختیار نداد. شاپور بختیار همیشه از این نکته به عنوان چشم اسفندیار دولت ۳۷ روزه خود که بعد از پادشاهی ۳۷ ساله محمدرضا شاه در روز ۲۲ بهمن سقوط کرد، یاد کرده است. او از خیانت ارتش سخن می‌گوید. در حالی که تصمیم فرماندهان ارتش به ویژه نقش ارتشبد عباس قره‌باغی در اعلام بی‌طرفی ارتش، نقشی هوشمندانه و تصمیمی درست بوده است. وقتی شاه خود در مکالمه تلفنی با علی امینی می‌گوید: «داریم مثل برف آب می‌شویم.» از ارتش چه کاری ساخته بود؟

در واقع هایزر که از طرف شاه به عنوان فرمانده ارتش منصوب شده بود، در عمل دید که ارتش به دلیل فقدان توانایی فنی و نظری و تجربی و نیز فقدان اعمال اراده، نمی‌تواند در برابر امواج انقلاب مقاومت کند، ایران را ترک کرد.

اگر قرار باشد تنها یک سند دال بر اینکه شاه ملی و مستقل نبود، ارایه شود، همین اعتراف هایزر بسنده است. در واقع شاه بر اساس توصیه‌نامه‌هایی که پدرش از تبعید برایش نوشته بود، اتکا و امیدش به امریکا و انگلستان بود، رضا شاه به او گفته بود: «دولت‌های خارجی- امریکا و انگلستان - هستند که شاه را می‌آورند یا می‌برند.» چنانکه این اعتراف درباره رضا شاه و محمدرضا شاه دقیق و درست است. هر دو را آوردند و بردند، یعنی ملی و مستقل نبودند.