صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۷ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۶۲۴۲۰
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار: ۱۱ : ۰۲ - ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۱
گفت‌وگو با فرزندی که سال‌هاست به دنبال اثبات شهادت پدرش می‌گردد
روشنک محمدی / تهران‌امروز
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
کاش زمان جنگ، درست همان سالهایی که پاسداران برای خود درجه ای قائل نمی‌شدند و یکدیگر را برادر خطاب می‌کردند، همان سالهای دوری که برای رفتن روی مین از هم سبقت می‌گرفتند، همان دورانی که با دست و پای قطع شده، انواع گازهای شیمیایی را استشمام می‌کردند، مردان سرزمین من می‌دانستند که باید مدارک ایثارشان را مهر و امضا کنند و بعد شهید شوند، اگر همان روزها این کار را کرده بودند و هوايی عطر بهشت نشده بودند امروز خانواده های آنها سرگردان مهر و امضا و تکه کاغذی نمی‌شدند تا شهادت شان را گواهی کند.

این گزارش ماجراي زندگی شهید «سیدجعفر طهماسبی» است. کسی که تیر 1345 به دنیا آمد و سال 66 در سن 21سالگی در اثر استنشاق مواد شیمیایی جانش را از دست داد و شهید شد. دو فرزند دارد. بهاره و محسن که هر دو بعد از شيمیایی شدن پدر به دنیاآمده‌اند. روزی که پدر از دنیا می‌رود بهاره یک‌سال‌و‌نیمه بوده و محسن 4ماهه در شکم مادرش انتظار ورود به این دنیا را می‌کشیده است.



هفده ساله بودم که شوهرم شهید شد

طاهره نجفی، همسر شهید طهماسبی می‌گوید: «جعفر 14 سالگی به خدمت کمیته درآمد. 10سال برای کمیته کار کرد تا شهید شد، البته مدت خدمتش را 8 سال درج کرده‌اند، می‌گویند 2 سال از این 10سال را برای خدمت سربازی حذف کرده‌اند، برای همین حداقل حقوق را به من پرداخت می‌کنند.»

طاهره به 14 سالگی می‌رسد و جعفر 18ساله می‌شود. این تاریخ را به خوبی به یاد می‌آورد. می‌گوید:«18 سالش بود که به عنوان نیروی داوطلب رفت جبهه، بعد از 5 ماه وقتی برگشت حال و روز خوبی نداشت، مادرم مدام از او می‌خواست که برود دکتراما جعفر زیر بار نمی‌رفت، دوسالی اوضاع همینطوری بود. تا اینکه دوباره به جبهه رفت و دیگر به خانه برنگشت. در جبهه حالش بد شده بوده و اورا به بیمارستان مي‌رسانند و...»



حذف نام شهید از کوچه ای در منطقه 22

خانواده شهید طهماسبی خانه ای از سپاه دریافت کرده‌اند اما نه به عنوان پاداش یا قدردانی از سوی این ارگان بلکه خانه ای در منطقه 22 تهران، آن هم با پرداخت تمامی‌پول خانه. همسر شهید می‌گوید: «شوهرم تعاونی مسکن سپاه ثبت‌نام کرده بود. وقتی شهید شد مبایعه‌نامه را به اسم من یعنی همسر شهید طهماسبی کردند و موفق شدیم با پرداخت بقیه پول خانه آن را بگیریم..»

همسر شهید طهماسبی ادامه داد: «در همان محله اسم همسر را روی کوچه گذاشتند... سه‌سال هم مدام برای شوهرم بزرگداشت گرفتند اما نمی‌دانم چرا اسم شوهرم را از روی کوچه برداشته‌اند.»

او ادامه می‌دهد:«اسم روی کوچه مهم نیست اما وقتی یاد دردهایی می‌افتم که همسرم کشید و به‌جای داد فقط اشک از چشم‌هایش جاری می‌شد همه وجودم آتش می‌گیرد.... در همین مدت دوسال کلیه‌اش از کار افتاد، طحالش را از بدنش خارج کردند و برای آن که بینی‌اش خونریزی نکند مدام توی بینی‌اش فتیله بود.»



مدارکی ندارم

روزهایی که شهید طهماسبی در بیمارستان بستری بوده است خانواده وی بی‌خبر از نیاز به مدارک در سال‌های آینده برای اثبات شيمیایی شدنش، از روی گفته‌های دکتر معالج شهید طهماسبی متوجه می‌شوند که وی شيمیایی شده است. نجفی نام دکتر را به‌خاطر ندارد و می‌گوید:«فکرش را نمی‌کردم روزی برای اثبات حرف هایم مدرک لازم باشد... تا زمانی که مادر زنده بود نیازی حس نمی‌کردم... اما طي 8سالی که مادرم را از دست داده‌ام زندگی روی خوش به من و بچه‌هایم نشان نداده است.»

البته وی مدارکی از شهادت و شيمیایی شدن همسرش داشته اما همه آنها رابه کمیته و بنیاد ایثارگران سپرده است وآنها امروز ادعا می‌کنند که مدرکی ندارند: «سال‌ها پیش، قبل از آنکه کمیته و شهربانی ادغام شوند مدارک شهادت همسر را به آنها ارائه کردم تا کمیسیون پزشکی تشکیل دهند، کپی مدارک را نیز به بنیاد ایثارگران سپردم، مدتی بعد برای مشخص شدن تکلیفم مراجعه کردم که به بهانه ادغام و شلوغ شدن اوضاع جوابی به من ندادند و بعد از یک سالی کمیته سابق که شده بود نیروی انتظامی‌اعلام کرد پرونده‌ام را گم کرده و بنیاد ایثارگران هم ادعا کرد پرونده‌ام سوخته است. حالا من مانده‌ام و ادعای شهادت شوهرم که نمی‌توانم ثابتش کنم!»

دو کودک جانباز

شهید طهماسبي یک پسر و یک دختر دارد که هر دوی آنها بعد از شیمیایی شدنش به دنیا آمده‌اند و از بیماری های متعددی رنج می‌برند. بهاره 5/ 1 ساله بوده و محسن 4 ماهه در شکم مادر که پدر شهید می‌شود.محسن طهماسبی، پسر شهید در این باره می‌گوید:«شیمیایی بودن پدرم روی شنوایی خواهرم اثر گذاشته است، مدام گوشش سوت می‌کشد و شنوایی کم دارد، اما اوضاع من خیلی بدتر است. تا به حال 6 بار بی‌هوش شده و تحت عمل جراحی قرار گرفته‌ام، دکترها می‌گویند به‌دلیل شیمیایی بودن پدرم خونم آلوده است، هرچند وقت یکبار جایی از بدنم ورم می‌کند و باید با سرنگ عفونت های محل تورم را خارج کنم چیزی شبیه به تاول های شیمیایی. خونریزی معده و حنجره هم دارم، همه اینها هدیه دوران جنگ است که از پدرم به من ارث رسیده، مشکلی نیست اما وقتی می‌گویند پدرت شهید نیست و سرطان خون داشته و اسمش را از روی کوچه بر می‌دارند همه وجودم آتش می‌گیرد.» وی ادامه می‌دهد:«وقتی پدرم در جبهه بوده، شیميایی می‌شود و مدتی هم در بیمارستان صحرایی بستری بوده، مدارکش را داشتیم، دکترها اعلام کرده بودند که این بیماری خونی با این سرعت پیشرفت تنها در اثر مواد شیمیایی ایجاد می‌شود اما همه آن مدارک به قول آقایان یا گمشده یا سوخته است، خدا می‌داند.» محسن سر کار نمی‌رود. یعنی نمی‌تواند کار ایستاده انجام دهد، پای راستش دوبار و پای چپش یکبار به‌دلیل حجم عفونت جراحی شده است او می‌گوید:«غرفه داری کردم و مدتها بیمار بودم، راننده آژانس شدم و به خاطر پاهایم نتوانستم ادامه دهم، تصمیم گرفتم بااستفاده از سابقه فعالیت پدرم در کمیته، عضو نیروی انتظامی‌شوم، فارغ از شهید شدنش به‌عنوان فرزند کسی که در نیروی انتظامی‌بوده است می‌توانستم شغل پدرم را ادامه دهم، روزی که برای کار مراجعه کردم مسئولان اعلام کردند که پدرم تنها 8 سال شاغل بوده و این زمان برای اشتغال من کافی نیست! نمی‌دانم آنها نمی‌دانند پدرم من تمام عمرش را برای آنها خدمت کرده است و این تقصیر ما نیست که تمام عمر کاری پدرم 8 سال بوده است؟!»



کاش پدرم کارت داشت

پسر شهید طهماسبی می‌گوید:«وقتی پدرم شهید شد، کمیته مراسم باشکوهی در لویزان برایش ترتیب داد وقرار بود او را در قطعه شهدا در همان لویزان دفن کنند، اما مادر بزرگم دوست داشت پدرم در بهشت زهرا(س) دفن شود به همين دلیل او را به بهشت‌زهرا(س) برد. اگر همان روز این کار را نمی‌کرد امروز ما کارت شهادت داشتیم و این همه مشکل را تحمل نمی‌کردیم. این روزها کسی با فکر و راه پدرم کاری ندارد، همه کارت پدرم را می‌خواهند، چیزی که ما نداریم.»



کلام آخر

شهید طهماسبی تنها 8 سال در نیروی انتظامی(کمیته سابق) خدمت کرده و شهید شده است به همین دلیل حداقل حقوق را دریافت می‌کند. مدارک شهادت وی نیز در نقل و انتقالات کمیته و شهربانی گم شده است ودیگر نمی‌شود به راحتی ثابت کرده که روزی، روزگاری مرد یک خانواده، پدر دوکودک که یکی از آنها هنوز پا به این دنیا نگذاشته بوده شهید شده است. اما بدون همه این مدارک، به استناد شهادت شاهدان و به‌خاطر وجدان‌هایی که سریع‌تر از رشد نرخ تورم کشور زنگ می‌زنند نمی‌توان درجه ای برای آنها در نظر گرفت تا کمی‌از این همه فشار و تنهایی، غم از دست دادن عزیز و هزار مشکل دیگر نفس بکشند؟! وقت آن نرسیده که روزگار روی خوش خود را به این خانواده هم نشان بدهد؟ کاش بنياد شهید بودجه ای هرچند کوچک داشت تا خانواده های داغدار و ایثارگر این همه سختی را تحمل نمی‌کردند!
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
۲۳:۰۰ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۳
سالروز ازاد سازی خرمشهر مبارک باد
ناشناس
|
۲۳:۱۹ - ۱۳۹۱/۰۲/۲۹
سلام خدا بر شهیدان باد